مبانی نظری و پیشینه تحقیق کارآفرینی سازمانی (docx) 120 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 120 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
دانشگاه آزاد اسلامی
واحد الکترونیکی
پایان نامه برای دریافت درجه کارشناسی ارشد در رشته مدیریت اجرایی(M.A)
گرایش استراتژیک
عنوان
شناسایی عوامل مؤثر بر توسعه فرهنگ کارآفرینی سازمانی در گروه صنعتی زرماکارون
استاد راهنما
دکتر جلال حقیقت منفرد
استاد مشاور
دکتر عارفه فدوی اصغری
نگارش
حامد اکبری
سپاسگزاري
سپاسگزار کسانی هستم که سرآغاز تولد من هستند، از یکی زاده میشوم و از دیگری جاودانه.
ضروری است که مراتب سپاس و قدردانی خود را نسبت به همه عزیزان و بزرگوارانی که در تکمیل این پژوهش مرا یاری نمودند، ابراز نمایم.
بدین وسیله از زحمات اساتید محترم راهنما و مشاور، جناب آقای دکتر جلال حقیقت منفرد و سرکار خانم دکتر عارفه فدوی اصغری، تشکر و قدردانی می نمایم.
این عزیزان نه تنها مرا در مسیر این پژوهش راهنمایی و هدایت نمودند، بلکه بعنوان الگویی برای اینجانب در تفکر علمی و رفتار حرفه ای قرار گرفتند.
امیدوارم این پژوهش خدمتی هرچند کوچک به جامعه بزرگ صنعت کشور باشد.
تقدیم به مهربان فرشتگانی که:
لحظات ناب باور بودن، لذت و غرور دانستن، جسارت خواستن، عظمت رسیدن و تمام تجربه های یکتا و زیبای زندگیم، مدیون حضور سبز آنهاست.
تقدیم با بوسه بر دستان پدرم:
پدرم به استواری کوه
به او که نمی دانم از بزرگی اش بگویم یا مردانگی، سخاوت، سکوت، مهربانی و ...
پدرم راه تمام زندگیست
پدرم دلخوشی همیشگیست
تقدیم به مادر عزیزتر از جانم:
مادرم به زلالی چشمه
مادرم، هستی من ز هستی توست، تا هستم و هستی دارمت دوست
غمگسار جاودانی مادر است
چشم سار مهربانی مادر است
تقدیم به :
همسرم به صمیمیت باران
که وجودش شادی بخش و صفایش مایه آرامش من است.
تقدیم به :
خواهر نازنینم و برادران عزیزم، همراهان همیشگی و پشتوانه های زندگیم.
فهرست مطالب
فصل دوم: مروری بر ادبیات تحقیق و پیشینه تحقیق
2-1 مقدمه13
2-2 مفهوم كارآفريني15
3-2 نوعشناسي كارآفريني25
4-2 ايجاد سرمايه؛ حاصل كارآفريني سازمانی34
5-2 ضرورت كارآفريني در سازمان37
6-2 سير تطور كارآفريني در سازمان38
7-2 مفهوم كارآفريني سازماني43
8-2 فرآيند كارآفريني سازماني45
9-2 موانع كارآفريني سازماني47
10-2 دیدگاهها و رویکردهای کارآفرینی50
1-10-2 كارآفريني از ديدگاه اقتصاددانان50
2-10-2 كارآفريني از ديدگاه محققين علوم رفتاري61
3-10-2 كارآفريني از ديدگاه دانشمندان مديريت66
11-2 انواع مدلهاي كارآفريني76
12-2 مروري بر تحقيقات پیشین98
13-2 چارچوب نظري و مدل مفهومی تحقيق106
14-2 معرفي گروه صنعتي زرماكارون112
منابع
Contents TOC \o "1-3" \h \z \u سپاسگزاري PAGEREF _Toc525375717 \h 33-2 نوعشناسي كارآفريني PAGEREF _Toc525375718 \h 211. كارآفريني پايدار PAGEREF _Toc525375719 \h 242. كارآفريني اشتراكي : PAGEREF _Toc525375720 \h 253. كارآفريني مدني : PAGEREF _Toc525375721 \h 254. كارآفريني پاسخگو : PAGEREF _Toc525375722 \h 251. كارآفريني فردي PAGEREF _Toc525375723 \h 262. كارآفريني درون سازماني PAGEREF _Toc525375724 \h 273. كارآفريني سازماني يا سازمانهاي كارآفرينانه PAGEREF _Toc525375725 \h 284-2 ايجاد سرمايه؛ حاصل كارآفريني سازمانی PAGEREF _Toc525375726 \h 315-2 ضرورت كارآفريني در سازمان PAGEREF _Toc525375727 \h 346-2 سير تطور كارآفريني در سازمان PAGEREF _Toc525375728 \h 35جدول 1-2: سير تاريخي ابداع واژهها در خصوص القاي كارآفريني در سازمانها PAGEREF _Toc525375729 \h 377-2 مفهوم كارآفريني سازماني PAGEREF _Toc525375730 \h 418-2 فرآيند كارآفريني سازماني PAGEREF _Toc525375731 \h 439-2 موانع كارآفريني سازماني PAGEREF _Toc525375732 \h 45- ماهيت سازمانهاي بزرگ PAGEREF _Toc525375733 \h 45- نياز به سودهاي كوتاه مدت PAGEREF _Toc525375734 \h 47- فقدان استعداد كارآفرينانه PAGEREF _Toc525375735 \h 47- شيوههاي نادرست پاداش PAGEREF _Toc525375736 \h 4710-2 دیدگاهها و رویکردهای کارآفرینی PAGEREF _Toc525375737 \h 481-10-2 كارآفريني از ديدگاه اقتصاددانان PAGEREF _Toc525375738 \h 492-10-2 كارآفريني از ديدگاه محققين علوم رفتاري PAGEREF _Toc525375739 \h 613-10-2 كارآفريني از ديدگاه دانشمندان مديريت PAGEREF _Toc525375740 \h 6611-2 انواع مدلهاي كارآفريني PAGEREF _Toc525375741 \h 77- مدلهاي محتوايي PAGEREF _Toc525375742 \h 78- مدلهاي فرآيندي PAGEREF _Toc525375743 \h 78الف) فرآيند رويدادي PAGEREF _Toc525375744 \h 79شكل 1-2 فرآيند شكل گيري فرآيند كارآفريني PAGEREF _Toc525375745 \h 80ب- فرآيند چندبعدي PAGEREF _Toc525375746 \h 83- مدل كارآفريني سازماني كورنوال و پرلمن PAGEREF _Toc525375747 \h 92
247650102870فصل دوم:مروری بر ادبیات تحقیق و پیشینه تحقیق 00فصل دوم:مروری بر ادبیات تحقیق و پیشینه تحقیق
1-2مقدمه
نخستين گام جهت شناخت و تبيين درست هر مفهوم يا پديده، ارائه تعريف روشن از آن است. كارآفريني همانند ساير واژههاي مطرح در علوم انساني هنگامي قابل تحليل و تبيين ميباشد كه بتوان تعريف يا تعارف روشن و مشخصي از آن ارائه نمود. از آنجا كه مفاهيم علوم انساني در زمره مفاهيم قطعي علوم فيزيك و شيمي به شمار نميرود، ارائه يك تعريف قطعي و مشخص براي واژههاي آن، كاري دشوار و حتي غيرممكن است. در اين ميان، كارآفريني نيز يكي از واژههائي است كه تعريف واحدي براي آن وجود ندارد و از ابتداي طرح آن در محافل علمي، تعاريف متفاوتي از ديدگاههاي گوناگون براي آن ارائه شده است. هدف از اين مبحث، بررسي تعاريف متعدد ارائه شده از طرف صاحبنظران است كه هر كدام برحسب زمينه علمي و تجربي خود مطرح كردهاند. تنوع و گوناگوني برداشتها از مفهوم كارآفريني، از نكات جالب توجه در اين مورد است كه به نوبه خود مشكلاتي را به همراه داشته است. برخورد صاحبنظران با مقوله كارآفريني همچون برخورد افراد نابينايي است كه با موجودي مواجه ميشوند و هركدام متناسب با عضوي از حيوان كه لمس مينمايند به توصيف آن ميپردازند. از اين رو درك كامل موضوع كارآفريني نيازمند داشتن ديدگاه بين رشتهاي است چرا كه كارآفريني برحسب ماهيت خود و برحسب توجه محققين رشتههاي مختلف از ديدگاههاي اقتصادي، روانشناسي، جامعهشناسي و حتي تاريخي تعريف شده است.
بنابراين، با توجه به مطالب فوق چنين استنتاج ميشود كه ارائه تعريف كارآفريني از اهميت بالائي برخوردار است. يك تعريف از سوئي در معناي دقيق خود مجموعهاي از اصطلاحات و عبارات مترادف با واژه تعريف شده را ارائه ميدهد (تعريف لفظي)، و از سوي ديگر شرايطي را به وجود ميآورد كه براي كاربردي كردن واژه، هم لازم است و هم كافي (تعريف عملياتي). ارائه اين تعاريف در دو بعد لفظي و عملياتي به توسعه پارادايمها كه در معناي دقيق خود قابل تعريف نيستند، ميانجامد و زمينه برخورد با واقعيتها را هموارتر مينمايد. به طور كلي، در تعاريفي كه از كارآفريني ارائه خواهد گرديد، تفاوتهاي مغاير و متناقضي به چشم ميخورد. اما بر اين نكته اتفاق نظر هست كه اصطلاح كارآفريني دست كم بخشي از كاركرد تصميمگيري را در جهت هدايت عملياتي سازمان دربرميگيرد. وجود تفاوتها در تعريف كارآفريني از سويي نشان دهنده گستردگي و اهميت موضوع است كه ميتواند از زواياي مختلف مورد بررسي قرار گيرد و از سوي ديگر نشان دهنده پويائي موضوع است كه زمينه ارائه مدلها، تئوريها و نظرات متفاوتي را فراهم ميآورد.
در اين فصل، ابتدا تعاريف واژه كارآفريني ارائه ميشود و سپس تعاريف ارائه شده مورد تحليل قرار ميگيرد. به طور كلي، در راستاي ارائه تصويري روشن از تعاريف گوناگون بايد توجه شود كه هر محققي با توجه به زمينه تخصصي خود به اين موضوع نگاه كرده است. براي روشن شدن مطالب لازم است اشاره شود كه اقتصاددانان بيشتر نقشهاي كاركردي كارآفرين را مورد مطالعه قرار داده و جامعهشناسان و روانشناسان نيز ابعاد فرهنگي و اجتماعي تأثيرات محيط بر فرد و ويژگيهاي شخصي وي را بررسي كردهاند. در ادامه فرآيند كارآفريني، مدلهاي كارآفريني سازماني آورده شده است.
2-2 مفهوم كارآفريني
واژه كارآفريني از كلمة فرانسوي Entreprendre به معناي «متعهد شدن» نشأت گرفته است. بنابر تعريف واژهنامه دانشگاهي وبستر: كارآفرين كسي است كه متعهد ميشود مخاطرههاي يك فعاليت اقتصادي را سازماندهي، اداره و تقبل كند. واژة كارآفريني دير زماني پيش از آنكه مفهوم كلي كارآفريني به زبان امروزي پديد آيد، در زبان فرانسه ابداع شد. در اوايل سدة شانزدهم ميلادي كساني را كه در امر هدايت مأموريتهاي نظامي بودند، كارآفرين ميخواندند. از آن پس دربارة ديگر انواع مخاطرات نيز همين واژه با محدوديتهايي مورد استفاده قرار ميگرفت. از حدود سال 1700 ميلادي به بعد، فرانسويان دربارة پيمانكاران دولت كه دستاندركار ساخت جاده، پل، بندر و تأسيسات بودند، به كرات لفظ كارآفرين را بكار بردهاند (Cochran,2004:26).
كارآفريني، فرآيندي است كه منجر به ايجاد رضايتمندي و يا تقاضاي جديد ميگردد. كارآفريني عبارت است از فرآيند ايجاد ارزش از راه تشكيل مجموعة منحصر به فردي از منابع به منظور بهرهگيري از فرصتها. كارآفريني، خلاقيت و كسب و كارهاي مخاطرهآميز، سوخت موتور اقتصاد مدرن را فراهم ميكنند. اهميت اين سه عنصر نميتواند اغراقآميز باشد. كارآفرينان كه در رأس كسب و كارهاي مخاطرهآميزند، در جستجوي فرصتها هستند، و خلاقيتها اغلب ابزاري براي موفقيت آنها تلقي ميشوند. كارآفرينان به عنصر تغيير به عنوان يك پديده معمولي مينگرند، و هميشه در جستجوي تغيير هستند به آن واكنش نشان ميدهند و از آن به عنوان يك فرصت، بهرهبرداري ميكنند. كارآفرينان منابع را از حوزههايي كه بهرهوري پايين دارند به حوزههايي كه داراي بهرهوري بالاتري هستند، تغيير مكان ميدهند (Dunphy, 2004:1).
كارآفريني فرآيندي است كه در محيطها و مجموعههاي مختلفي اتفاق ميافتد و طي آن تغييرات در سيستم اقتصادي از طريق نوآوريهاي افرادي كه به فرصتهاي اقتصادي واكنش نشان ميدهند، رخ ميدهد كه اين باعث ايجاد ارزش فردي و اجتماعي خواهد شد (Echols & Neck, 1998:1).
استيونسون و همكارانش معتقدند كه كارآفريني عبارت از فرايندي است كه فرصتها به وسيله افراد (يا براي خودشان يا براي سازمانهايي كه در آن كار ميكنند)، بدون توجه به منابعي كه در كنترل آنهاست، تعقيب ميشود (Hurley, 1999:2).
اساساً كارآفرينان و رفتار كارآفرينانه در هر زمينهاي يافت ميشوند، كه مهمترين اين زمينهها عبارتند از:
1ـ كسب و كار تجاري
2ـ امور اجتماعي، بويژه در پيشگاميها و ابتكارات فردي (معمولاً كارآفريني اجتماعي ناميده ميشود) و پيشگامي و ابتكارات بخش عمومي (كارآفريني مدني).
3ـ امور علمي
4ـ امور هنري
5ـ امور ورزشي
6ـ خدمت سربازي و نظام وظيفه
7ـ اموز اكتشافي و ماجراجويانه (Thompson & Geoff & Lees, 2000:5)
كارآفريني صرفنظر از زمينهاي كه در آن فعاليت ميكند داراي سه عنصر كليدي است:
1ـ بينش
2ـ كسي با مهارتهاي رهبري كه ميتواند بينش را به صورت عملياتي در آورد.
3ـ ارادهاي كه چيزي را بنا كند. در آن رشد كنند و پايدار بماند
(Thompson & Geoff & Lees, 2000:2).
در قرن نوزدهم يك كارآفرين، يك تاجر موفق بود و بر اين اساس كتابهايي راجع به غولهاي صنعتي به نگارش درآمد. براساس اين فرض، كارآفرينان افراد مالك بودند. تاريخ نگاران اوليه، عوامل انگيزشي كارآفرينانه را تحت عنوان ثروت مادي، شهرت عمومي و احترام و رفاه اجتماعي تشريح نمودهاند. وجه مميزه كارآفرينان نيز سختكوشي و خوش شانسي بوده است. مطالعه كارآفريني در رشتههاي حرفهاي در اواخر دهه 1920 ميلادي توسط گراس و همكارانش در دانشگاه هاروارد براي برقراري ارتباط مديريت اجرايي كسب و كار، با مديريت شركت و محيط اقتصادي و اجتماعي كه شركتها فعاليت ميكردند، انجام گرفت و براي اين منظور از روش مورد كاوي استفاده نمودند. امروزه بيشتر مطالعات كارآفرينان هنوز مبتني بر مورد كاوي است. اين موضوع منجر به انتقاداتي از تاريخ تحقيق كارآفرينانه گرديد. به گونهاي كه تاريخ نويسان، مسير ترقي غولهاي صنعتي را به جاي شكلگيري شركتهاي جديد مورد مطالعه قرار دادهاند. به نظر ميآيد سمت و سوي ادبيات كارآفرينان، به كسب و كار با رشد بالا، و كارآفرينان موفق مبتني بوده است. اين منجر به نمونهگيري براساس متغير وابسته شده، چرا كه ما فقط آنهايي كه موفق بودهاند مطالعه كردهايم و نه آنهايي كه فعاليتهايشان را شروع كردهاند. اين هنوز مشكل تعريف كارآفريني است. در واقع ريشه مفهوم كارآفريني به قرن هيجدهم باز ميگردد، زماني كه ريچارد كانتيلون عوامل اقتصادي را به سه دسته تقسيم كرد: 1. مالكان زمين 2. عوامل اقتصادي دستمزد بگير و 3. آن دسته از عوامل اقتصادي كه با قبول خطر در بازار بورس فعاليت ميكنند. شايد ژان باتيست سي اولين كسي بود كه بر نقش حياتي كارآفرينان در جابجايي منابع اقتصادي براساس اصول بهرهوري تأكيد نمود(Prokopenko & Pavlin, 1999:15) .
حدود سال 1800 ميلادي، ژان باتيست سي «كارآفريني» را مختص فردي ميدانست كه منابع اقتصادي را از يك حوزه داراي بهرهوري و سود پائينتر به حوزه داراي بهرهوري و سود بالاتر منتقل مينمود. با ظهور اصول اقتصادي نئوكلاسيك، مفهوم كارآفريني و كارآفرين ديگر مورد توجه اقتصاددانان نبود. زيرا اصول اقتصادي كلاسيك فقط به دنبال بهينه ساختن منابع موجود براي دستيابي به تعادل و توازن بودند. تمركز بر بهينهسازي منابع موجود در بطن نيروهاي خارجي به نقطه ثقل اصول اقتصادي رايج تبديل شده بود. شومپيتر تنها اقتصاددان برجستهاي بود كه با تمركز تحليل اقتصادي بر پويائيهاي حيات اقتصادي و پويائيهاي عدم توازن كه با توازني ايستا در تضاد بود، از اصول اقتصادي نئوكلاسيك خارج شد. او كارآفريني را نقطه ثقل تئوريش در مورد توسعه اقتصادي و ساز و كار تغيير اقتصادي ميدانست. شومپيتر كارآفريني را به عنوان نيروي بر هم زننده اقتصاد به كار برد و آن را تحت عنوان «تخريب خلاق» نامگذاري كرد. كارآفريني شومپيتري شامل سه ويژگي اساسي است(Prokopenko & Pavlin, 1999:16):
- كارآفريني از قبل قابل درك است، اما نميتوان با بكار بردن قوانين معمولي و با استنباط از حقايق موجود بطور عملي آن را پيشبيني نمود؛
- كارآفريني رويدادها و نتايج بلندمدت را شكل ميدهد و براي اينكه موقعيتهاي مناسبي خلق كند، موقعيتهاي اقتصادي و اجتماعي را تغيير ميدهد؛
- كثرت و تكرار رويدادهاي كارآفرينانه به كيفيت نسبي نيروها، تصميمات فرد، اقدامات و الگوهاي رفتاري بستگي دارد.
در عدم توازن پويا، كارآفريناني خلق ميشوند كه تركيبهاي جديدي را در توليدات معرفي ميكنند. شومپيتر بر اين نكته اصرار ميورزد كه كارآفرين مديري نيست كه فرايند توليد را نظارت ميكند، بلكه او فعاليتهاي معمولي را بر مبناي تجارب گذشته انجام ميدهد، اما خطر ابهامات را ميپذيرد و در فعاليتهايي شركت ميكند كه تاكنون انجام نشدهاند. به طور خلاصه، كارآفرين فردي است كه «تركيبات جديدي» را در توليد معرفي ميكند. بنابراين، كارآفريني يك نيروي ناپايدار است كه فرآيند «تخريب خلاقانه» كه لازمه توسعه اقتصادي است را آغاز مينمايد. كار شومپيتر در مورد توسعه اقتصادي و كارآفريني تأثيري بسزايي بر آثار بعدي در مورد كارآفريني داشته است. البته شومپيتر، مفهوم كارآفريني را با فعاليتهاي كارآفريني مرتبط ميسازد كه اين امر به تركيبات جديدي در توليد ميانجامد و به همين دليل برخي از اقتصاددانان نگرشي گستردهتر در قبال كارآفريني دارند. مثلاً كيرزنر بر لزوم كارآفريني جهت بهرهبرداري از فرصتهاي كشف نشده تأكيد ميكند. از سوي ديگر شولتز كارآفريني را توانايي مقابله با عدم توازن ميداند و نه توانايي پرداختن به ابهامات. هايك نظري مشابه كيرزنر دارد و آن را نيروي پايدار ميداند كه باعث ميشود بازارها به توازن نزديكتر شوند و اين بازارها با هماهنگي بيشتري عمل كنند. ريسكپذيري، نقطه ثقل مفهوم مايسز از كارآفريني است. اما لينك و هربرت در تلاش براي ارائه يك تعريف تركيبي از كارآفريني هستند كه موضوعات مهم تاريخي پيرامون كارآفريني، همچون ريسك، ابهام، نوآوري، درك و تغيير را يكپارچه ميسازد: آنان كارآفرين را به عنوان فردي تعريف ميكنند كه متخصص پذيرفتن مسئوليت اتخاذ تصميمات قانوني است بر محل، نوع و استفاده از كالاها، منابع يا نهادها تأثير ميگذارد. در اواخر دهه هشتاد ميلادي، نويسندگان علوم مديريت، كارآفريني را مورد توجه قرار دادند و عليرغم مدتي كوتاهي كه صرف موضوعات رفتار كارآفريني در مديريت شده، نتايج گستردهاي به دست آمده است (Prokopenko & Pavlin, 1999:17).
دراكر، كارآفريني را منظري براي تغيير ميداند كه هميشه در جستجوي تغيير است، نسبت به آن از خود واكنش نشان ميدهد و آن را يك فرصت و شانس ميداند. اول اينكه: او را در درجه اول مديريت كارآفريني را پاسخي به نوآوري، و تمايل به تغيير را در يك فرصت ميداند، نه يك تهديد، و براي ايجاد يك فضاي كارآفرينانه، سياستها و روشهايي را پيشنهاد ميكند. دوم اينكه معتقد است معيارهاي سيستماتيك براي ارزيابي عملكرد يك شركت به عنوان يك كارآفرين يا نوآور حياتي بوده و هدف از آن توسعه عملكرد است و سوم آنكه، ساختار سازماني را مناسبترين فضا براي ايجاد فضاي كارآفريني ميداند. وسپر كارآفريني را فرايندي ميداند كه براي شركتهاي معتبر، چه كوچك باشند و چه بزرگ، رقباي جديد و مستقلي را معرفي ميكند. او كارآفرينان را افرادي ميداند كه رقابت را افزايش ميدهند؛ شركتهاي موجود را به چالش ميكشانند؛ به دنبال فرصتهاي مناسبي هستند تا در محيط بازار نيازهاي برآورده نشده را برآورده كنند؛ فناوريها را منتقل نمايند؛ عقايد جديدي را خقل كرده و آنها را اجرا كنند؛ سرمايهگذاري را ترغيب مينمايند؛ و همراه با آن به دنبال مشاغل جديد هستند. تيمونز، كارآفريني را توانايي خلق و ساخت چيزي ارزشمند از هيچچيز ميداند. اين مفهوم يعني شروع، انجام، دستيابي و ايجاد يك شركت يا سازمان. پينكات، نقش كارآفرين را خلق نوآوري، و نوآوري، را يك نوع نابودي خلاقانه ميداند. نقش او در موضوع كارآفريني آن است كه او با كمك واژه كارآفرين، نقش كارآفريني يك سازمان را از سازمانهاي بيرون جدا ميكند. كارآفرينان، مسئول نوآوري در داخل يك سازمان هستند. ممكن است آنها خالق يا نوآور باشند، اما همواره به دنبال آن هستند كه آمار و ارقام را به يك واقعيت سودآور تبديل كنند. پينكات، كارآفرين را يك مفهوم كليدي براي رقابت سازمانهاي بزرگ ميداند كه قصد دارد زير چتر تعداد زيادي از گروههاي كوچك كارآفريني به شكلي داوطلبانه، كه البته انجام آن بسيار پيچيده است، دست به تغيير و تحول بزند. علاوه بر مفهوم مد نظر شومپيتر در مورد ويژگيهاي كارآفريني يعني ريسكپذيري و نوآوري، و همچنين علاوه بر مفاهيم مديران كارآفرين، كه به نقش افراد داراي عقايد نوآورانه تأكيد ميكنند، ما شاهد يك مفهوم كارآفريني گروهي يا جمعي نيز هستيم. مفهوم كارآفريني جمعي بر اين فرض استوار است كه كارآفريني در تلاش گروهي اعضاي يك شركت تازه تأسيس به بهتري شكل توسعه مييابد. و يا اينكه از طريق آموزش مناسب ميتوان به گروهي از مردم كه ميخواهند براي كسب اطلاعات، دانش و مهارت مورد نياز براي يك سرمايهگذاري موفق در بازار فعاليت كنند، كمك كرد. شواهد جگوناگوني از اين نگرش حمايت ميكنند، همانند تعاونيهاي موندراگون در اسپانيا، كراز آزال در مكزيك، تعاوني ديدر در بنگلادش، شركتهاي تحت حمايت تملك كارگران در غرب اروپا و ايالات متحده، شركتهاي جوامع چيني و اخيراً شركتهاي اجتماعي در جمهوري اسلووني و يوگسلاوي (Prokopenko & Pavlin, 1999:15-17).
اين امر واقعيت دارد كه بسياري از كارآفرينان مدنظر سي و شومپيتر كار خود را با راهاندازي و تأسيس شركتهاي جديد و انتفاعي آغاز ميكنند، اما ايجاد يك شركت امري الزامي براي كارآفريني نيست. گرچه ديگر اقتصاددانان از اين واژه به طرق مختلفي استفاده ميكنند، اما روش سي ـ شومپيتر كه كارآفرينان را به عنوان تسريعكنندگان و نوآوران توسعه اقتصادي تعريف ميكند، اساس استفاده فعلي از اين مفهوم است (Dees, 1998:1-2).
افرادي كه در حال حاضر پيرامون مديريت و كسب و كار مطلب مينويسند، نظريههاي گستردهاي را در مورد كارآفريني مطرح كردهاند. بسياري از متفكران برجسته روش سي ـ شومپيتر را قبول دارند؛ هرچند كه اختلافهايي در اين زمينه با يكديگر دارند. مثلاً پيتر دراكر در تلاش براي ارائه توضيحي تخصصي در مورد كارآفرينان؛ كار خود را با تعريف سي آغاز ميكند، اما بر استاده از فرصتها براي ايجاد تغيير نيز تأكيد دارد. او ميگويد: «اين امر مفهوم كارافريني و كارآفرين را محدود ميكند. كارآفري همواره به دنبال تغيير، پاسخ دادن به آن و بهرهبرداري از آن به عنوان يك فرصت است. «فرصت» محور بسياري از تعاريف فعلي كارآفريني است. اين روشي است كه نظريهپردازان مديريت، امروزه از آن براي تحقق مفهوم مد نظر سي در قبال انتقال منابع به حوزههاي داراي نتايج بهتر استفاده ميكنند. يك فرصت يعني فرصت خلق ارزش. كارآفرينان به جاي مشكلات ايجاد شده توسط تغييرات، احتمالات را مورد ملاحظه قرار ميدهند. از نظر دراكر، ايجاد شركت، براي كرآفرين نه الزامي است و نه كافي. او به اين نكته اشاره ميكند كه «هر شركت كوچك و جديد كارآفرينانه نبوده يا بيانگر مفهوم كارآفريني نيست.» او مثالي از يك زن و شوهر را ذكر ميكند كه يك رستوران مكزيكي را در حومه آمريكا تأسيس كردند. به اعتقاد او هيچ چيز نوآورانه يا تغيير مداري در اين موضوع ديده نميشود. همين امر در مورد سازمانهاي جديد غيرانتفاعي نيز صدق ميكند. هر سازمان جديدي كارآفرينانه نيست. همچنين دراكر تصريح ميكند كه كارآفريني نيازي به يك انگيزه مادي ندارد. دراكر، درابتداي كتابش تحت عنوان «نوآوري و كارآفريني» مينويسد «براي تاريخچه كارآفريني، هيچ متني نميتواند بهتر از ايجاد دانشگاهي مدرن بويژه دانشگاههاي مدرن آمريكا باشد.» او مفهوم نوآوري را در عنصر ايجاد علم و دانش و فن تشريح مينمايد. سپس او در همين كتاب، فصلي را به كارآفريني در نهادهاي خدمات دولتي اختصاص ميدهد. هوارد استيونسون، كه يك نظريهپرداز برجسته كارآفريني در دانشكده بازرگاني هاروارد است، عنصر ابتكار و تدبير (چارهانديشي) را به تحقيق خود اضافه كرده و مديريت كارآفريني را از روشهاي رايج مديريت «اجرايي» مجزا ميكند. او پس از شناخت ابعاد مختلف، نقطه ثقل مديريت كارآفريني را «پيگيري فرصتها بدون توجه به منابعي كه در حال حاضر تحت اختيار و كنترل هستند» ميداند. از نظر او كارآفرينان نه تنها فرصتهايي را ميبينند كه از خاطر مديران اجرايي رفتهاند، بلكه اجازه نميدهند، منابع اوليهشان، حق انتخابشان را محدود نمايند. كارآفرينان منابع ديگران را براي تحقق اهداف كارآفريني خود بسيج ميكنند. برخي مديران اجرايي اجازه ميدهند كه منابع موجود و مفاهيم شغلي آنها، ديدگاهها و اعمال آنها را محدود كند. بدين ترتيب مجدداً، ما شاهد تعريفي از كارآفريني هستيم كه محدود به شركتهاي تازه تأسيس نيست (Dees, 1998:3-5).
به طور كلي با مروري بر سير تعاريف كارآفرين و كارآفريني، موارد زير قابل تأمل بوده و پرداختن به آنها ضروري ميباشد(مقیمی، 1383: 25):
1) مفهوم كارآفريني به تدريج دگرگون گرديده و تكامل يافته است.
2) تعريف واحد و مشابهي كه بطور كامل مورد قبول يا رد باشد، وجود ندارد.
3) مفهوم كارآفريني ريشه در تفكر، زيربناي فكري، سطح تجزيه و تحليل و زاويه ديد افراد مختلف از ابعاد مكاتب اقتصادي، جامعهشناسي، روانشناسي، جمعيتشناسي و انديشمندان مديريت و غيره دارد.
4) تلاش براي مفهومسازي كارآفرين از مكاتب اقتصادي آغاز گرديد و توسط روانشناسان و سپس جامعهشناسان و محققين علم مديريت ادامه يافت.
5) در سير تطور مفهوم كارآفرين، مفاهيم ديگري از قبيل تفاوت مدير با كارآفرين، شركتهاي كوچك با شركتهاي كارآفرينانه، كارآفريني سازماني، كارآفريني شركتي، انواع كارآفرينان و تفاوتهاي سرمايهگذار با كارآفرين را ميتوان مشاهده كرد كه توسط محققين مورد مطالعه قرار گرفتهاند.
3-2 نوعشناسي كارآفريني
نوعشناسيهاي متعددي از كارآفريني در ادبيات موضوع ارائه شده است. اولين صاحبنظر پيشگام در زمينه طبقهبندي كارآفرينان، اسميت است كه اين تقسيمبندي را براساس شخصيت، زمينههاي اجتماعي رفتاري، ارائه داده است. اسميت، دو نوع از كارآفرينان را مورد شناسايي قرار داده است(اورند، 1382: 42-44):
1. كارآفرينان افزارمند
2. كارآفرينان فرصتگرا
1. كارآفرينان افرازمند: معمولاً از زمينهاي كاري يقه آبي (كارگران سطوح عملياتي) ميآيند و داراي تسهيلات و تجربه مديريتي محدودي هستند. آنها كار فني را به كار مديريتي ترجيح ميدهند. چنين كارآفريناني نوعاً از سطح پاييني از آگاهي اجتماعي ومشاركت اجتماعي برخوردارند و مهارتهاي ارتباطي متقابل شخصي پايينتر از متوسط دارند و متمايل به اجتناب از ارتباطند. اين گروه از كارآفرينان معمولاً از سبك مديريتي اتوكراتيك و يا پدرسالارانه استفاده ميكنند و تفويض اختيار نميكنند. چنين كارآفريناني دوست ندارند كه ريسك كنند و معمولاً فاقد انعطافپذيري و اعتماد به نفس هستند. كسب و كارهايي كه به وسيله كارآفرينان صنعتگر انجام ميگيرد، معمولاً برنامههاي بلندمدت ندارند و نوعاً از نرخ رشد پاييني برخوردارند. معيار موفقيت كارآفرينان افزارمند يا صنعتگر، بيشتر رضايت مشتريان است.
2. كارآفرينان فرصتگرا: با سطح عالي تحصيلات و تنوع وسيعي از تجربيات كاري تشخيص داده ميشوند. آنها تمايل دارند كه داراي زمينههاي اجتماعي طبقه متوسط باشند. چنين كارآفريناني از سبك مديريت نامتمركز استفاده ميكنند و موافق با ارزيابي هستند. كارآفرينان فرصتطلب سطح بالايي از آگاهي اجتماعي دارند و از مشاركت اجتماعي بالايي برخوردارند. آنها گرايش زيادي به سمت آينده (با توجه به رويدادهاي بازار و اقتصاد) و نرخ رشد سازمانشان دارند. سود كسب و كار، درآمد شخصي (براي كسب و كارهاي تجاري) و رشد سازمان، معيارهاي موفقيت بر كارآفرينان فرصتگرا است.
در يك مطالعه مشابه، باردن در سال 1977 ميلادي همان نتايج را دريافت، اما به جاي كارآفريني افزارمند و فرصتطلبانه از سرپرست و مدير استفاده نمود. محققان ديگري نيز دستهبندي ديگري از كارآفرينان ارائه نمودهاند. فيلي و آلداج در سال 1987 ميلادي سه نوع كارآفريني را مورد شناسايي قرار دادهاند (مقيمي، 1383: 52):
1. افزارمندي
2. ارتقايي
3. اداري
با توجه به ميزان فعاليت كارآفريني، جانجا انواع مختلف كارآفريني را به پنج دسته تقسيم ميكند(اکبری، 1384: 62):
1. كارآفريني اداري: در اين نوع كارآفريني، توسعه توليدات، فرايندها و شيوههاي جديد يا توسعه موارد موجود، اولويت بالايي دارد و به عنوان سرمايهگذاري جديد ميان پرسنل فني ـ علمي و مديران ـ مجريان محسوب ميشود. مديريت بايد منابع و امكانات را حفظ كند و تكنسينها بايد براي عقايد جديد تلاش كنند. فرهنگ براي نوآوري، ارزشي به مراتب بالاتر از شرايط بوروكراسي قائل است.
2. كارآفريني فرصتگرايانه: اين رويكرد بر ارزيابي و گسترش توسعه نوآوريهاي تكنولوژيكي داخلي و خارجي تأكيد ميكند. وجود يك محصول برتر نشانه يك رويكرد فرصتگرايانه در قبال كارآفريني داخلي است.
3. كارآفريني اكتسابي: در اين مورد، كارآفريني از طريق اكتساب توانائيهاي فني ديگر شركتها و از طريق همكاري، مشاوره و يا انعقاد قرارداد با آنها صورت ميگيرد تا به تكنولوژيهاي آنها دست يافته است.
4. كارآفريني پرورشگاهي: اين امر نيازمند ايجاد واحدهاي نيمه مستقل در شركتهاي موجود براي انديشيدن، آغاز كردن و تقويت شركتهاي جديد است. با توجه به ريسك بالاي نوآوري در فعاليتهاي تجاري، واحدهاي نيمه مستقل به كارآفريني داخلي كمك ميكنند.
5. كارآفريني تقليدي : در اين رويكرد، نوآوري محدود به تقليد يا ايجاد تغييرات ساده در بستهبندي يا طراحي است.
در ادبيات كارآفريني، به انواع ديگري از كارآفريني اشاره شده است كه برخي از عناوين عبارتند از(Prokopenko & Pavlin, 1999:19-22):
كارآفريني پايدار، كارآفريني اشتراكي، كارآفريني مدني و كارآفريني پاسخگو.
1. كارآفريني پايدار
شركتها در پهنه جهاني در حال ورود به مرحله جديدي هستند كه مسئوليتهاي تركيبي در مقابل: مردم (اشتغال، سلامتي، آموزش، حقوق بشر)، سود (استمرار درآمدهاي مالي و اقتصادي) زمين (پاكي محيط و محافظت از منابع) را ضرورتي براي كارآفريني خوب تلقي ميكنند و تغيير از حداكثرسازي ارزش براي سهامداران به حداكثرسازي ارزش براي ذينفعان در حال اتفاق است. حكومتها، NGOs، مشتريان، اتحاديهها و سهامداران به عنوان ذينفعان از شركتها ميخواهند كه اين مسئوليتها را در قبال موضوعات اخلاقي ـ اجتماعي و محيطي بطور گستردهتري به انجام رسانند. عمل به اين مسئوليتهاي تركيبي در قالب كارآفريني پايدار امكانپذير است.
2. كارآفريني اشتراكي :
براي تشريح موقعيت به كار برده شده است كه گروهي از افراد جامعه با يكديگر كار ميكنند، در آغاز بدون وجود سازماني با ساختاري رسمي، با هدف ايجاد و پيشرفت ايدهها و فرصتها براي ايجاد منافع اقتصادي و اجتماعي جامعه، تلاش ميكنند و افراد را به انجام فعاليتهاي كارآفرينانه در جامعه ترغيب مينمايند.
3. كارآفريني مدني :
همانگونه كه برخي سازمانهاي بزرگ تلاش ميكنند از انعطافپذيري و پاسخگويي سازمانهاي كوچكتر بهرهبرداري كنند و بعضي مديران را كه به شكل كارآفرينانه رفتار ميكنند (به طور كلي به عنوان كارآفريني درون سازماني شناخته ميشوند) مورد تشويق قرار ميدهند، بعضي سازمانهاي بخش عمومي نيز به مديرانشان آزادي عمل ميدهند تا در جهت بهبود سطح خدمات جامعة مدني بكوشند كه آن را اصطلاحاً كارآفريني مدني ميگويند.
4. كارآفريني پاسخگو :
ائتلاف شمال براي تحقق توسعه پايدار، مفهومي تحت عنوان كارآفريني پاسخگو را مطرح ميكند. كارآفريني پاسخگو موضوعي است كه فعالانه از توسعه پايدار حمايت ميكند، به محيط زيست آسيب نميرساند، اقداماتي در جهت منافع اجتماعي و بهداشت عمومي به عمل ميآورد. سازمانهای غیردولتی در هر جامعهاي به دنبال تحقق كارآفريني پاسخگو هستند و براي دستيابي به توسعه پايدار، اين مفهوم را مورد توجه قرار ميدهند (Thompson & Geoff & Pavlin, 2000, 5).
از ميان سه دستهبندي مختلفي كه در خصوص كارآفريني به عمل آمده است، تقسيمبندي كورنوال و پرلمن كاربردهاي بيشتري در حوزة مديريت دارد، براساس اين تقسيمبندي، بطور كلي، كارآفريني در قالب سه شكل عمده ظاهر ميشود(Cronwall & Perlman, 2000:6-8):
1. كارآفريني فردي
2. كارآفريني درون سازماني
3. كارآفريني سازماني يا سازمان كارآفرينانه
1. كارآفريني فردي
تشخيص اين كه كارآفرينان چه كساني هستند و بايد چه كاري انجام دهند تا كارآفرين ناميده شوند. نقطه ثقل مباحث متعددي بوده است. در حقيقت، اكثر افرادي كه كارآفرين ناميده ميشوند، خودشان را شايسته اين نام نميدانند. يك كارآفرين ايالات مركزي آمريكا كه در برابر گروهي از كارآفرينان آينده سخن ميگفت، تا آنجا پيش رفت كه اظهار داشت: هيچچيز به عنوان كارآفرين وجود ندارد. علت اين امر ريشه در اين تعريف ساده دارد كه كارآفريني مفهومي ساده نيست. كارآفريني شكلهاي بسياري دارد و مشخص نمودن اين امر كه وظيفه يك كارآفرين چيست، واقعاً دشوار است. مخترعين، وكلا، تجار، آموزش دهندگان و پزشكان همه ميتوانند كارآفرين باشند. اگر توجه ما از اين كه كارآفرين كيست به اين منتقل شود كه كارآفرين چه كاري انجام ميدهد، آنگاه تعريف كارآفريني روشنتر ميگردد. رونستات فرايند كارآفريني را ايجاد ثروت ميداند. با اين تعريف، وظيفه شناخت يك كارآفرين به مراتب سادهتر ميگردد. كارآفرين فردي است كه يك سازمان مستقل را تأسيس يا اكتساب كرده و يا نمايندگي آن را به دست ميآورد. در همين راستا، عبارت كليدي حاصل از اين تعريف، «سازمان مستقل» است. علت نيز آن است كه در اين تعريف تمركز اصلي بر اين مسئله است كه ثروت چگونه در سيستم اقتصادي سازمانهاي موجود خلق ميشود. (Cronwall & Perlman, 2000:9-10)
2. كارآفريني درون سازماني
گيفوردپينكات در كتاب «اَشكال كارآفريني»، مفهوم كارآفريني در سازمانها را مطرح كرد. اين نوع كارآفرين به فردي اطلاق ميشود كه در سازمانها فعاليت ميكند. مزاياي استفاده از اين نوع كارآفرينان كاملاً روشن و واضح است، آنها خدمات و محصولات جديدي را معرفي و توليد مينمايند كه اين امر باعث رشد و سود شركت ميشود. تحقيقات و نظريات گوناگون نشان ميدهند كه كارآفریني در سازمانها نياز به سازماني دارد كه براي موفقيت درازمدت، از كارآفريني حمايت كرده و آن را تقويت كند. لازم است كه دو حقيقت مهم را درباره كارآفريني در سازمانها در اين مبحث مورد اشاره قرار دهيم. نخست آنكه، فرآيند مورد توجه يك كارآفرين سازماني با فرايند مورد توجه كارآفرينان مستقل تفاوت دارد. درست است كه مفهوم كارآفريني در سازمانها، گسترده است، اما يك كارآفرين مستقل در بازارهاي اقتصادي، گستردهتر و انعطافپذيرتر فعاليت ميكند. اين تفاوت براي هر دو نوع شيوه و شكل كارآفريني مزايا و مضرات خاصي را به دنبال دارد. دوم آنكه، كارآفريني درون سازماني در سازمان رخ ميدهد كه مانع از كارآفريني ميگردد. به عبارت ديگر، بسياري از سازمانها در ايجاد محيطي براي كارآفريني ناتوان هستند. كارآفريني مجبور هستند تا موفقيت را در ميان افراد بيابند كه حاضر نيستند به آنها كمك كنند يا واقعاً نميخواهند موفقيت آنان را شاهد باشند. بنابراين، كارآفرينان سازمانها، افرادي هستند كه اغلب در فعاليتهاي كارآفريني سازمانها و بدون حمايت سازمانشان درگير هستند. البته، اين فقدان حمايت، موضوع مهمي نيست. اگر مديريت بتواند فرايندها و رفتار مناسبي را در يك سازمان ايجاد كند، كارآفرينان سازمانها ميتوانند در محيط نسبتاً مناسبي فعاليت كنند. كارآفريني سازماني را ميتوان خلق، تقويت، اداره و حمايت كرد .(Cronwall & Perlman, 2000:11-13)
3. كارآفريني سازماني يا سازمانهاي كارآفرينانه
ژوزف شومپيتر ميگويد: «نيازي نيست كه كارآفريني يك كار فيزيكي خاصي باشد. هر محيط اجتماعي روش خاص خود را براي كارآفريني دارد» يك سازمان ميتواند محيطي را فراهم آورد كه در آن تمام اعضا بتوانند در انجام امور كارآفريني شركت كنند. همانطور كه اسكات دگرامو سردبير مجله «موفقيت» ميگويد: «ديگر مالك شركت تنها فردي نيست كه بتوان آن را كارآفرين ناميد». افراد بسياري كه سازمانها را رها كرده و خودشان سازمان جديدي تأسيس ميكنند، نمايانگر آنند كه اكثر سازمانها قادر نيستند، محيطي را براي كارآفرين خلق كنند. البته برخي افراد فقط براي تأسيس يك سازمان جديد سازمان خود را ترك ميكنند و شرايط محيط داخلي سازمان اهميت چنداني برايشان ندارد. اما بسياري از افراد، در صورت حمايت مناسب در سازمان ميمانند. سازماني كه چنين محيط داخلي را خلق ميكند. سازماني كارآفرين تلقي ميشود. البته حضور كارآفرينان در سازمانها، منعكسكننده كارآفرين بودن يك سازمان نيست. روزابت ماس كانتر در كتابش تحت عنوان «اربابان تغيير» كارآفريني سازماني را بدين شرح تعريف ميكند:
كارآفرينان و سازمانهاي كارآفرين همواره در حاشيه شرايط رقابتي خود عمل ميكنند، بيشتر بر منابع خود تمركز مينمايندو به آنچه كه نميدانند، بيشتر از آنچه كه ميدانند توجه دارند. (مانند سرمايهگذاري در تحقيق و توسعه) آنها خودشان را نه با استانداردهاي گذشته، بلكه با ديدگاههاي آينده ميسنجند و اجازه نميدهند گذشته، آينده آنها را محدود كند. واقعيت آن است كه وقتي كاري در گذشته انجام نشده، نميتواند در آينده كاربردي داشته باشد. همچنين كاري كه در گذشته انجام شده، بدان معنا نيست كه بايد همچنان استمرار يابد. بنابراين يك سازمان كارآفرين آماده و قادر است تا خود را با محيط متغير خارج از سازمان تطبيق دهد. امروزه سازمانها با هزاران نوع تغيير مواجه هستند؛ به دليل ظهور بازارهاي جهاني تغييري بنيادي در عرصه اقتصادي رخ داده است؛ جامعه به طرق گوناگون رو به تغيير است كه به شدت بر كسب و كار اثر ميگذارد. فناوري نيز محكوم به تغيير است؛ مثلاً، تراشههاي كامپيوتري ديروز كه زماني يك معجزه تصور ميشدند، اكنون بسيار رایج هستند و ابر رسانهها كه امروزه وجودشان حيرتانگيز است، فردا يك فناوري جديد را بهمراه خواهند داشت. اين تغييرات باعث ايجاد مسيرهاي جديد خواهند شد. سازمانهاي كارآفرين ميدانند كه مسيرهاي گذشته به ورشكستگي آنها منجر ميشوند، بنابراين تغيير يك فرصت است نه يك تهديد. ايجاد يك سازمان كارآفريني فرايند سادهاي نيست. بايد به كل سازمان، چگونگي فعاليت گروهها در آن و نهايتاً كارآفرينان سازمانهاي بزرگ توجه كرد. كارآفريني سازماني نه تنها نيازمند تمركز بر اهداف و رويههاي كيفي و كمي است، بلكه بر افراد و نتايج نيز هست. اين امر نيازمند نگرشي متفاوت در قبال كاركنان است، زيرا در اغلب موارد كارمندان واقعاً زير دست نيستند. در بسياري موارد، كارمندان كليد سازگاري و تغييري موفق هستند، زيرا اطلاعات لازم براي تغيير كارآمد را در اختيار دارند. ايجاد يك سازمان كارآفرين نيازمند توجه بيشتر به آينده است تا گذشته. اين امر نيازمند بررسي فرصتهاي شغلي است، نه خطراتي كه يك سازمان با آنها مواجه است .(Cronwall & Perlman, 2000:14-17)
4-2 ايجاد سرمايه؛ حاصل كارآفريني سازمانی
شكل ذيل، سرمايه جداگانهاي را مورد شناسايي قرار ميدهد كه ميتواند به وسيله كارآفريني و كارآفرينان ايجاد میشود.
914400175895سرمايه ماليسرمايه هنريسرمايه اجتماعيسرمايه محيطي00سرمايه ماليسرمايه هنريسرمايه اجتماعيسرمايه محيطي
شكل 1ـ2: سرمايههايي كه بوسيله كارآفرينان ايجاد ميشود
سرمايه مالي، ايجاد ثروت را نشان ميدهد، كه نتيجه يك كسب و كار انتفاعي است. سرمايه اجتماعي، منابع جامعه را نشان ميدهد كه نوعاً نتيجه كارآفريني اجتماعي است. در حالي كه سرمايه هنري چيزهاي ناملموستري را نشان ميدهد كه زندگي انسانها را پرنشاط ميكندو احساس رضايت را ايجاد ميكند. سرمايه محيطي نيز با پايداري منابع طبيعي سر و كار دارد. بعضي كسب و كارها، سرمايه مالي و اجتماعي ايجاد كرده و از محيط نيز محافظت ميكنند و برخي نيز تمامي اين سرمايهها را به صورت توأمان ايجاد مينمايند. البته بعضي كسب و كارهاي انتفاعي به علت تمركز قوي مالي براي كسب قدرت و ثروت، سرمايه اجتماعي، هنري و محيطي را ويران ميسازند. علاوه بر آن، فقدان منابع مالي يا سرمايه مالي ميتواند كارآفريني اجتماعي را محدود سازد و مانع توانايي كارآفرينان اجتماعي براي خلق سرمايه اجتماعي شود (Thompson & Geoff & Lees, 2000:2).
بيشتر نوشتههاي راجع به كارآفريني، عمدتاً به عنوان محرك سرمايهداري و فعاليت اقتصادي بوده است. هرچند كه، وقتي اقتصاد تنزل (ركود) پيدا ميكند اثر منفي بر جوامع محلي دارد و اين جوامع، هم نياز به تولد مجدد اقتصادي، و هم اجتماعي دارند. همانند كارآفرينان اقتصادي، جوامع به كارآفرينان اجتماعي نيز نياز دارند، يعني افرادي كه تشخيص دهند در كجا فرصت ارضاء بعضي نيازهاي ارضاء نشده كه سيستم رفاه دولتي نتوانسته آنها را برآورده سازد، وجود دارد و همچنين كساني كه منابع ضروري را كنار يكديگر جمع نمايند (افراد، داوطلبان، پول و ساختمان و ...) در نيمه اول قرن ما آموختيم كه جامعه بدون كمك حكومت در جهت فراهم نمودن خدمات ضروري و امنيت، نميتواند به اهدافش دست يابد. در نيمه دوم نيز ما فرا گرفتيم كه حكومت بدون انرژي و تعهد ديگران (سازمانهاي داوطلبانه، سازمانهاي خصوصي و ...) نميتواند به اهدافش دست يابد(Thompson & Geoff & Less, 2000:4).
مطالعات كارآفريني همواره متوجه سطح فردي و صرفاً جنبههاي اقتصادي شروع يك كسب و كار جديد و توسعه كسب و كار بوده است. كارآفريني اجتماعي با چارچوبي سر و كار دارد كه هم كارآفريني در حوزة اقتصادي و هم كارآفريني در حوزة اجتماعي را تحليل ميكند. بين مدل عمومي سنتي كارآفريني فردي كه شركتي را ايجاد مي كند، با فعاليتهاي ابتكاري كه شامل بيش از يك فرد ميشود، تفاوت وجود دارد. مفهوم كارآفريني اجتماعي، كارآفريني در يك زمينه اجتماعي براي سازمانهاي غيرتجاري و اقتصاد اجتماعي را در بر ميگيرد. از دهه 1980 ميلادي رشد عظيمي در مطالعات كارآفريني بوجود آمده است و بيشترين رشد مربوط به حوزه مطالعات صنايع كوچك و متوسط بوده است، اما به هر حال مختصر مطالعاتي در زمينه كارآفريني قومي و اجتماعي صورت گرفته است، به صورتي كه گونههايي از اين مطالعات در ادبيات كارآفريني قابل ملاحظه است. در اين مطالعات هم رشتهها و هم موضوعات قابل دستهبندي است؛ براي نمونه كنفرانس بابسون، 25 مطالعه پيمايشي در اين زمينه ارائه ميكند. عليرغم آنكه تصور عمومي اين است كه كارآفرينان با انگيزه ثروت اندوزي تحريك ميشوند. خلق كسب و كارهاي مخاطرهآميز جديد محدود به بخش اقتصادي نبوده است. روحيه كارآفريني هر ساله در خلق هزاران سازمان غيرانتفاعي بازتاب داشته است. تامپسون و بولتون معتقدند كارآفرينان افرادي هستند كه از روي عادت و براي ايجاد ارزش، از فرصتهاي به دست آمده به خلاقيت و نوآوري روي ميآورند. كائو كارآفريني را به عنوان فرايند افزودن چيزي جديد (خلاقيت) و چيزي متفاوت (نوآوري) به منظور خلق ثروت براي افراد و ارزش افزوده براي جامعه تعريف ميكند(احمدپور داریانی، 1380: 75-74):
اين تعريف كمك ميكند به اينكه با چه معيارهايي ميتوان كارآفرينان اجتماعي را تشخيص داد:
1. كسب و كارهاي بازرگاني (انتفاعي) كه تعهداتي براي كمك به جامعه و محيط دارند؛
2. موسسات اجتماعي كه داراي اهداف اجتماعي وسيعي هستند، اما هنوز كسب و كار تجاري دارند؛
3. بخش داوطلبانه
5-2 ضرورت كارآفريني در سازمان
امروزه بسياري از شركتها به لزوم كارآفريني شركت پي بردهاند. در واقع اين گونه تغيير گرايش در استراتژي، در پاسخ به سه نيازي است كه بر شركتها تحميل گرديده است:
1) افزايش سريع رقباي جديد
2) ايجاد حس بياعتمادي نسبت به شيوههاي مديريت سنتي در شركتها
3) خروج بهترين نيروهاي كار از شركتها و اقدام آنها به كارآفريني مستقل
در خصوص نخستين مورد، يعني رقابت بايد اشاره نمود كه اين عامل با شتابي كه در سالهاي اخير به خود گرفته تمامي شركتها را به ستوه آورده و حتي صنايعي را كه در فناوريهاي پيشرفته فعاليت دارند نيز امروزه با رقباي بسياري مواجه نموده است. سرعت نوآوري و ارائه محصولات جديد به قدري سرعت يافته كه تغييرات، ابتكارات و بهبودها به امري عادي در بازارهاي فروش تبديل شده است. از اين رو شركتها يا بايد به نوآوري بپردازند يا اينكه محكوم به فنا ميباشند. دوم اينكه با توجه به حركت سريع محيط به سوي پيچيدگي بيشتر و عدم پايداري در شرايط محيطي و بازار، شيوههاي سنتي مديريت نميتواند پاسخگوي اينگونه چرخشهاي شديد در محيط بوده و عدم تطبيق سريع آن با شرايط تصميمگيري در چنين محيطهاي جديدي، نوعي بياعتمادي را نسبت به سبكهاي مديريت سنتي ايجاد نموده است. سومين مشكل، ترك شايستهترين افراد شركت براي اقدام به كارآفريني مستقل ميباشد. از علل اصلي تشويق افراد به ترك شركتهاي خود ميتوان به پاداشهاي حاصل از كارآفريني مستقل همچون رفاه اقتصادي و اجتماعي، شهرت و استقلال در تصميمگيري اشاره نمود و همين عوامل سبب ميشود تا كاركنان جوان و با سابقه شركتها بيش از پيش به كارآفريني ترغيب شوند. از سوي ديگر، شكلگيري بازارهاي سرمايه به صورت يك صنعت نوين و تمايل آن به سرمايهگذاري مخاطرهآميز سبب شده تا كارآفرينان با سهولت بيشتري نسبت به گذشته براي تحقق فكرها و اجراي پروژههايشان به منابع مالي دست پيدا كنند. به طور كلي پيشرفت سريع دانش و فناوري، تغيير روندهاي جمعيتشناختي همچون افزايش سطح تحصيل، اشتغال زن و مرد به كار در خانوادهها، و افزايش طول عمر و سالخوردگي جمعيت، و حضور اثربخش بازارهاي سرمايه و آشنايي بيش از پيش مديران با پديدة كارآفريني سبب گرديده تا گرايش به كارآفريني در استراتژي شركتها شديداً مورد تأكيد قرار گيرد (Fry,2001:72).
6-2 سير تطور كارآفريني در سازمان
«كالينز» و «مور» در سال 1970 اولين محققيني بودند كه در مطالعات خود، بين كارآفرينان مستقل و اداري تمايز قائل شدند و اين طور عنوان نمودند كه كارآفرينان مستقل، سازمانهاي جديد را به طور مستقل به منصة ظهور ميرسانند، در حالي كه كارآفرينان اداري سازمانهاي جديدي را در درون يا در كنار ساختارهاي شركتي موجود، ايجاد مينمايند. «سوسبائر» در سال 1973 براي تشريح كارآفريني در سازمانها واژة «كارآفريني درون سازماني» را ابداع و اشاره نمود كه اين فرآيند شامل تأسيس واحدهاي نسبتاً مستقل در درون شركتها ميباشد و به اعضاي شركت اجازه ميدهد تا با همان روحيه، آزادي عمل و تعهد همانند شركتهاي كوچك فعاليت نمايند.«وسپر» در سال 1980 كارآفريني را به صورت كارآفريني داخلي و كارآفريني مستقل تقسيمبندي نمود و بيان نمود كه كارآفرينان داخلي فعاليتهاي كارآفرينانه را در سازمانهاي بزرگ هدايت مينمايند و راه ايجاد و تشكيل واحدهاي فرعي سازماني و مستقل را براي ارائه محصولات و خدمات نوين مهيا ميكنند(Gartner,1999:72).
«پينكات» در سال 1985 از تركيب واژههاي Entrepreneurship و Corporate و Intra واژة Intrapreneurship را ابداع نمود و كارآفرين سازماني را فردي تعريف نمود كه در سازمانهاي بزرگ همچون يك كارآفرين مستقل فعاليت مينمايد و فعاليت وي ايجاد واحدهاي جديد در سازمان، ارائه محصولات، خدمات و فرآيندهاي جديد ميباشد كه شركتها را به سوي رشد و سودآوري سوق ميدهد.
از اين پس سير مطالعات در خصوص كارآفريني سازماني شدت گرفت و مطالعات گستردهاي در خصوص تفاوتهاي ويژگيهاي شخصيتي و تفاوتهاي كاركردي كارآفرينان مستقل با كارآفرينان سازماني آغاز گرديد و انواع استراتژيهاي سازماني براي ايجاد كارآفريني سازماني ارائه شد. محققين با عناوين مختلفي از اين فرآيند ياد نمودهاند كه براساس سير تاريخي در جدول 1-2 انواع عناوين ذكر شده است. لازم به ذكر است كه امروزه كارآفريني سازماني و كارآفريني شركتي به عنوان دو استراتژي متفاوت براي ايجاد تحول در شركتها مطرح ميباشند. به طوري كه اگر يك فرد آغازگر فعاليتهاي مخاطرهآميز در شركت باشد به اين فرآيند كارآفريني سازماني و به فرد موردنظر كارآفرين سازماني گفته ميشود و اگر كل شركت و كاركنان داراي روحيه كارآفريني شوند، از آن به عنوان كارآفريني شركتي نام برده ميشود(Williams & Eliza,2005:8).
جدول 1-2: سير تاريخي ابداع واژهها در خصوص القاي كارآفريني در سازمانها
رديفنام محققسالواژه1O. Cllins & D. Mooreكالينز و مور1970كارآفريني اداريAdministrative Entrepreneurship2سوسبائر J. Susbaure 1973كارآفريني درون شركتيIntra-Corporate Entrepreneurship3وسپر K. Vesper 1980كارآفرين داخليInternal Entrepreneurship4برگل مان R. Burgleman 1983فعاليت مخاطرهآميز شركتيCorporate Venturing5پينكات G. Pinchot 1985كارآفريني سازمانيكارآفرين سازمانيIntrapreneurship Inrapreneur6رايش R. Reich 1987كارآفريني جمعيCollective Entrepreneurship7W. Guth & A. Ginsbergگاث و گينزبرگ1990كارآفريني شركتيCorporate Entrepreneurship8J. Cornwall & B. Perlmanكورن وال و پرلمان1990كارآفريني در سازمانOrganizational Entrepreneurship9گينزبرگ A. Ginsberg 1994احياء سازمانيOrganizational Revitalization
در جدول 2-2 تعاريف مربوط به كارآفريني سازماني و در جدول 3-2 تعاريف كارآفرين سازماني از ديدگاه برخي محققين آمده است كه در خصوص وجود يك فرد كارآفرين در درون سازمان ميباشد. در جدول 4-2 نيز تعاريف ارائه شده در مورد كارآفريني شركتي به طور جمعي در شركت، ارائه گرديده است.
جدول 2-2: تعاريف كارآفريني سازماني
رديفنام محققسالواژه1Hans Schollhammerهانس شول هامر 1982فعاليتهايي كه به طور صريح از حمايت قانوني و منابع سازماني در جهت تلاشهاي نوآورانه براي ارائه محصول جديد، رشد، بهبود محصول و فرآيندهاي جديد توليد، برخوردار ميگردند.2وسپر K. Vesper 1990فرآيندي است كه سبب ميشود شركت نوآورتر شده و نسبت به موقعيتهاي بازار سريعتر عكسالعمل نشان دهد و از طريق ايجاد حس مالكيت، كاركنان را برميانگيزاند.3نفزيگر D. Naffziger هورنزباي J. Hornsby مونتاگنو R. Montagno كورانكو D. Kuratko 1993يك فرآيند چندبعدي با نيروهاي بسياري همراه است كه طور هماهنگ عمل مينمايند و به اجراي يك انديشه نوآورانه منجر ميشوند.4فِراي F. Fry 1993همچون كارآفريني، يك فرآيند است، فرآيندي كه اگر قرار باشد بقاء يابد، بايد تشويق، تمجيد و حمايت شده و مورد تقدير قرار گيرد، كارآفريني سازماني فرآيندي است كه از طريق القاي فرهنگ كارآفرينانه در يك سازمان به ارائه نوآوري در محصول و فرآيندها ميانجامد.
جدول 3-2: تعاريف كارآفرين سازماني
رديفنام محققسالواژه1پينكات G. Pinchot 1985كارآفرين سازماني فردي است كه همچون يك كارآفرين در سازمانهاي بزرگ فعاليت ميكند، و به كارآفريناني اداري گفته ميشود كه موفقيت آنها ايجاد واحدهاي مستقل جديد در يك شركت ميباشد. آنها محصولات، خدمات و فرآيندهاي جديدي را ارائه ميكنند كه شركت را قادر به رشد و سودآوري ميسازد.2جك دان كن Jack Duncan 1988كارآفرين سازماني فردي رويائي است كه مجري و اهل عمل (doer) هم باشد.3مايكل ورنر Michael Werner &چارلز گاتچي Charles Gautshi 1987افرادي كه در محيطهاي انگيزشي و حمايتي فعاليت ميكنند و كليد اصلي بازاريابي و توسعة محصول در يك شركت ميباشند.4گينزبرگ A. Ginsberg & و گاث W. Guth 1990كسي كه در زير چتر يك شركت محصولات، فعاليتها و فناوري جديد را كشف و به بهرهبرداري ميرساند.5كانتر R. Kanter 1990افرادي كه در سازمانهاي بزرگ، حيثيت شغلي خود را بر روي نتايج حاصل از نوآوري ميگذارند.6كورن وال J. Cornwall & و پرل مان B. Perlman 199كارآفرين سازماني، فردي است كه در يك سازمان بزرگ همچون كارآفرين عمل مينمايد. از نقطه نظر شركت، مزاياي داشتن كارآفرينان سازماني آشكار است، چرا كه اينگونه افراد به معرفي و توليد محصولات، خدمات و فرآيندهاي جديد ميپردازند و بدين ترتيب موجب رشد و سوددهي آن ميشوند.7كوراتكو D. Kuratko & و هاجتس R. Hodgetts 1989كارآفرين سازماني فرد رؤيابيني است كه محاسبه ميكند چگونه يك فكر را به يك واقعيت سودآور تبديل نمايد. شباهتهاي بسياري بين كارآفريني و كارآفريني سازماني وجود دارد و تفاوت آنها در اين است كه كارآفريني سازماني در داخل سازمان صورت ميگيرد. موضوع اصلي آن ايجاد يا توسعة روح كارآفرينانه در داخل محدوده شركت ميباشد كه به موجب آن، نوآوري ارتقاء يابد.
جدول 4-2: تعاريف كارآفريني سازمانی
رديفنام محققسالواژه1شاپيرو A. Shapero 1980كارآفريني شركتي يا مفهوم چندبعدي است كه فعاليتهاي شركت را متوجه نوآوري محصول، نوآوري در فناوري، مخاطرهپذيري و پيشگامي ميسازد.2ميلر D. Miller 1983كارآفريني شركتي شامل نوآوري سريع در محصول، مخاطرهپذيري و پيشگامي است.3Rosabeth M. Kanterروزابت ام. كانتر1990كارآفرينان شركتي، افرادي هستند كه محدوديتها را ميآزمايند و امكانات جديدي را براي شركتها از طريق هدايت فرآيند نوآوري ايجاد ميكنند. آنها از قدرت مهارتهاي خود در زمينههاي بسياري همچون توسعه محصول يا طراحي مهندسي و ... استفاده مينمايند.4W. Guth & A. Ginsbergگاث و گينزبرگ1990كارآفريني شركتي داراي دو بعد است: 1) نوآوري به منظور ايجاد فعاليتهاي جديد2) تأسيس واحدهاي جديد5Charles Baden-Fullerچارلز بادن فولركارآفريني شركتي همراه با نوآوري در شركتهاي موجود ميباشد و شامل نوسازي، احياء و القاي قوانين جديد رقابت ميباشد. در پس اين انديشهها، فردي قرار دارد كه گرچه نقش رهبري دارد اما به تنهايي نميتواند نوآوري كند و نياز به سازماندهي گروههاي كاري دارد.6J. Covin & D. Slivenكاوين و اسليون1996كارآفريني شركتي به مفهوم تعهد شركت به ايجاد و معرفي محصولات جديد، فرآيندهاي جديد و نظامهاي سازماني نوين ميباشد.
7-2 مفهوم كارآفريني سازماني
بر اساس تعريفي كه در واژهنامه آمريكن هريتيج آمده است كارآفرين سازماني شخصي است كه در يك سازمان از قبل تأسيس شده مسئوليت تبديل يك فكر و ايدهي خام را به يك كالايي ساخته شده و سود ده از طريق نوآوري و خطرپذيري بعهده ميگيرد. كارآفرين، حتي گام را بسيار فراتر از وظايف تعريف شده خود ميگذارد و به منظور ارتقاء سطح نوآوري خود حتي ساعتها نيز در محل كار و يا در خانه روي پروژههاي سازماني خودكار ميكند. از مزيتهايي كه كارآفرينان سازماني نسبت به كارآفرينان مستقل دارند اين است كه كارآفريني سازماني بنوعي از منابع آماده و رها شدهاي كه در سازمان وجود دارند بهرهمند ميشود در حاليكه كارآفرينان مستقل در بدو امر از چنين امتيازي برخوردار نيستند. به بيان ديگر ميتوان گفت كارآفرين سازماني فردي است كه عامل تحولات اساسي در درون سازمان است و مرتباً بدنبال ايجاد تغيير در درون سيستمهاي سازماني است. كارآفريني سازماني ميتواند رشد و نوآوري را در يك شركت سنتي بهبود بخشد. همچنين ميتوان گفت كاري كه كارآفريني سازماني ميكند «تعديلي» است. يعني فرهنگ كارآفرينانه را در سازماني تعديل ميكند كه در گذشته ساختار كاملاً عمودي و سلسله مراتبي داشته است. فرآيند ارايه خدمات و محصولات جديد ممكن است كه نتيجه كارآفريني سازماني باشد، اما هدف غائي آن بازيابي فرهنگ كارآفرينانه است و اين در حالي است كه كارآفرين مستقل فرآيند يا محصولي را ايجاد ميكند كه بيش از آن موجود نبوده است. از تفاوتهاي ديگر ميان كارآفريني فردي و سازماني در رقيبان شركت است. در كارآفريني فردي رقيب بازار ميباشد. كاري كه كارآفرين مستقل انجام ميدهد برطرف كردن موانع موجود در بازار براي بقاء و رقابت ميباشد. اما در مورد كارآفريني سازماني فرهنگ شركت رقيب اوليه است. با توجه به اين ارتباط شركت ميتواند جلوي بسياري از فرآيندهاي كارآفرينانه را كه به دنبال آن بوده سد نمايد. از اينرو علاوه بر غلبه بر موانع بازار، كارآفرين سازماني بايد بر موانع سازماني غلبه نمايد. البته اين امر هميشگي نيست و ممكن است كارآفرين سازماني ارتباط خوبي را با شركت داشته باشد و بتواند از ثروت و امكانات مالي شركت استفاده نمايد در حالي كه كارآفرين فردي ميبايد از ثروت خود خرج كند و يا تلاش نمايد تا سرمايهاي را از منابع خارجي بدست آورد(بخشی، 1381: 57-55).
8-2 فرآيند كارآفريني سازماني
با توجه به اينكه مراحل كارآفريني درون سازماني از سازماني به سازمان ديگر و از ايدهاي تا ايدهي ديگر فرق ميكند و نميتوان فرمول ثابت و استانداري براي آن ارائه داد اما در اينجا به يك مورد آن كه توسط يكي از اساتيد دانشگاههاي ايالات متحده به نام «كانتر» ارايه شده اشاره مينمايم(اورند، 1382: 54-52):
1- معين كردن مشكل يا مسئله: اولين مرحله كارآفريني درون سازماني تشخيص و تعيين موضوع، مشكل، يا ايدهاي است كه براي آشكار شدن و جمعآوري اطلاعات آن ممكن است ماهها و يا حتي سالها وقت لازم باشد. كارآفرينان سازماني بايد در اين مرحله نه فقط به صداي دروني خود گوش دهند. بلكه با ديگران نيز مشورت كنند و از آنها چيز ياد بگيرند. معمولاً سازمانهاي سنتي به دليل اينكه افراد را محدود به شرح وظايف و مسئوليتهاي خاص هر شغل ميكنند، مانع توسعهي تواناييهاي افراد در اين مرحله ميشوند و نتيجتاً افراد نه وقت پيگيري ايدههايشان را دارند و نه اجازهي خروج از حيطه شغلي خود را. همينطور دسترسي نداشتن به اطلاعات، فرهنگ غيرمشوق ايدههاي نو، ساختار و ارتباطات رسمي و سلسله مراتب سازمانهاي سنتي از ديگر موانع اين مرحله است.
2- اتحاد موقتي: بعد از معين كردن موضوع يا ايدهسازي، كارآفرينان سازماني وارد مرحلهي ائتلاف با ديگران ميشوند. در سازمانهاي بزرگ كارآفرينان براي ادامه و اجراي كار احتياج به حمايتهاي مالي و قانوني مديران دارند و بايد سعي كنند از طريق ارتباط با ديگران مهارتها و سوابق خود با افراد مسئول، ريسك كار خود را براي سازمان توجيه كنند و در واقع ايدهشان را به سازمان بقبولانند و يا به اصطلاح بفروشند. اساساً در سازمانهاي سنتي به دليل ارتباطات رسمي و يكطرفه فرهنگ سازماني مراحل تخصيص بودجه، بوروكراسي، ريسك گريزي و عدم حمايت مديريت اين ائتلاف موقت بسيار مشكل است.
3-تجهيز و تكميل: پروژه بعد از قبول شدن در اين مرحله فعال و هويدا ميشود. در اين مرحله كارآفرينان جهت تجهيز و تكميل ايدهشان در واقع به سمت درون پروژه، تيم كاري و رقبا چرخشي ميزنند. اين مرحله نيز در سازمانهاي سنتي با موانعي از قبيل فرهنگ و ساختار سازماني نامناسب، توانمند نبودن كاركنان تضاد و دخالت زياد، فقدان اطلاعات صحيح و نبودن شور و هيجان و تعهد قوي در كاركنان و ... رو به روست.
4- جانشيني: اگر پروژه موفق به تجهيز و تكميل شده باشد در اين مرحله محصول يا فرآيند جديد در سازمان به صورت عادي و طبيعي در ميآيد. از اين پس نياز است تا بهرهوري و ثبات را با مهارتهاي مديريتي افزايش داد. معمولاً كارآفرينان علاقهاي به ماندن در اين وضعيت ندارند و ادامهي كار را به ديگري واگذار ميكنند. عموماً در سازمانهاي سنتي پيدا كردن جانشيني كه توانايي ادارهي چنين پروژههايي را داشته باشد و بتواند آنها را به وضع عادي و معمول تبديل كند بسيار مشكل است. ضمن اينكه سازمانهاي سنتي خيلي زود و سريع پروژه را ترك ميكنند و افراد درگير با پروژه متحمل ريسك بزرگي ميشوند. در سازمانهاي كارآفرين اگر پروژه شكست خورده باشد به سرعت و قاطعيت آن را متوقف ميكنند و خطركارآفرينان و افراد درگير پروژه را تهديد نميكند. در حالي كه در سازمانهاي سنتي يا خيلي زود پروژه را شكست خورده تلقي ميكنند. و يا خيلي دير پروژههاي شكست خورده را متوقف ميكنند.
9-2 موانع كارآفريني سازماني
موانع و محدوديتهاي متعددي براي حركت به سوي كارآفريني در شركتها وجود دارد. البته بسياري از اين موانع ناخواسته ميباشد و آنها را پيامد و بازخورد حاصل از بكارگيري فنون مديريتي سنتي ميدانند. در برخي از موارد اينگونه موانع به قدري مخرب ميباشد كه افراد ترجيح ميدهند از رفتار كارآفرينانه در شركت اجتناب نمايند. در ادامه به برخي از مهمترين ابعاد از جمله موانع كارآفريني از ديدگاه «فراي» پرداخته ميشود(Fry,2001:72-75).
- ماهيت سازمانهاي بزرگ
شركتهاي بزرگ براي انجام فعاليتهاي كارآفرينانه مشكلاتي دارند كه به وسعت و ماهيت خاص آنها ارتباط مييابد. اولين مسأله اين است كه «اندازه» اينگونه شركتها ايجاب ميكند تا مديران براي اعمال كنترل، ساختار مشخصي را به وجود آورند. مسأله دوم، زماني به وجود ميآيد كه اينگونه شركتها بزرگتر ميشوند و ردههاي بيشتري به مديريت اضافه ميگردد. «افزايش ردههاي مديريتي» به معناي افزايش فاصله عمودي بين مديرعامل و سطوح پايينتر كاركنان ميباشد. سستي ارتباط مدير عامل با كارگران و يا مديران سطوح پايين، روابط شخصي را مشكل ميسازد. زماني كه مدير كارآفرين ارتباط خود را با كارگران از دست بدهد به سختي ميتوان وجود سطح لازم از كارآفريني را در سازمان تضمين نمایند. مسأله سوم در سازمانهاي بزرگ «نياز به كنترل» است. زماني كه شركتي بزرگ ميشود، نياز به كنترل در آن بيشتر ميشود. در نتيجه، مديريت شركت مجبور است تا استانداردهاي اجرايي ثابت و كميتپذيري را ايجاد نمايد. از اين رو، ديوانسالاري و گزارشها، نسبت به برنامهريزيها برتري يافته و گزارشهاي كاري بيشتر از نتايج آن، نظرات را جلب مينمايد و قوانين و استانداردها نسبت به رفتار كارآفرينانه مهمتر ميشود.
مسأله چهارم «فرهنگ شركت» است. فرهنگ شركت از جو و نظام تشويقي برخوردار است كه از محافظهكاري در تصميمگيريها حمايت ميكند. اصول راهنما در فرهنگ سنتي شركتها به معناي تابعيت از ساختار شركت، گريز از اشتباهات، دوري از شكست، پرهيز از ابتكار و انتظار دريافت دستورات، حفظ اصالتها، و حمايت از گذشته ميباشد. اين محيط مانع كارآفريني شركتي بوده و مشوق خلاقيت، انعطافپذيري، استقلال، مخاطرهپذيري نميباشد. اختلاف ديگري كه بين سازمانهاي بزرگ و سازمانهاي كارآفرين وجود دارد، بُعد زمان ميباشد. گزارشهاي ماهانه و فصلي باعث ميگردد تا مديران رده مياني شركت فعاليتهاي كوتاه مدت را مدنظر داشته باشند. براي مثال گردش بودجه، مديران را واميدارد تا در خصوص تخصيص منابع و ساز و كارهاي كاهش هزينهها اهداف كوتاه مدتي را براي هماهنگي با بودجه موردنظر برنامهريزي نمايند.
- نياز به سودهاي كوتاه مدت
جدا از ويژگيهايي كه در مورد اول ذكر گرديد، توقع عمومي اين است كه كارآفريني شركتي، سودهاي كوتاه مدتي را ايجاد كند. شركتها دستيابي به سودهاي كوتاه مدت را كه معيار موفقيت در سازمانها است، هدف قرار ميدهند. لذا همواره فشار مداومي از سوي مديريت عالي براي تنظيم استراتژيهايي كه اقدامات كوتاه مدتي را در پيش ميگيرند، وجود داشته است.
- فقدان استعداد كارآفرينانه
تنها تعداد معدودي كارآفرين واقعي، در سازمانهاي بزرگ وجود دارد. چرا كه آنها در وهلة اول جذب سازمانهاي بزرگ نميشوند و زندگي كارآفرينانه مستقل را به يك زندگي با امنيت بيشتر در شركت ترجيح ميدهند. آنها افرادي هستند كه ابتدا در شركتها مشغول به كار شده، اما پس از چند سال آنجا را ترك ميكنند. مسأله بعدي كه سبب ميشود كارآفرينان واقعي به ندرت در سازمانهاي بزرگ يافت شوند، اين است كه سازمانها به تشويق آنها نميپردازند. سازمانها، كارآفرينان را افرادي تنها مييابند نه عضوي از يك گروه كاري، چرا كه علاقه بيشتري به پروژههاي خاص دارند تا فعاليت در امور روزمره شركت. كارآفرينان اغلب افرادي عيبجو، شورشي و با روحيه آزاد به نظر ميرسند كه اغلب در كار خود تأخير داشته، نامنظم بوده و خود را با معيارهاي تعيين شده از سوي شركت، وفق نميدهند.
- شيوههاي نادرست پاداش
اكثر سازمانها روشهاي گوناگوني را براي پاداش دادن به كاركنان خلاق دارند. شركتها از برنامههاي مختلف پرداخت پاداش براي سطوح متفاوت كاركنان استفاده ميكنند. كارگران غيرمديريتي بدون توجه به بهرهوريشان و بر پايه ساعت كاري خود، مزد دريافت ميكنند. مديران و كاركنان متخصص حقوقبگير هستند. ارتقاء اينگونه افراد تا حدي به بهرهوري آنها ارتباط دارد. از آنجا كه معيار بهرهوري داده - ستاده ميباشد تا نوآوري محصولات و فرآيندهاي جديد، بسياري از مشاغل مديريتي و كارمندي تعريف خاصي براي بهرهوري ندارند، جز اينكه كاري را پيگيري نمايند. هر نوع برنامه حقوق و دستمزد كه بر پايه ساعت كار و يا حقوق ماهانه باشد، انگيزهاي را براي كارآفرينان به وجود نميآورد، گرچه پاداشهاي مالي براي كارآفرينان اهميت خاصي ندارد، اما براي تداوم نوآوري، برخي از ساز و كارهاي پاداش بايستي ايجاد گردد. پاداشهاي غيرمالي براي نوآوري نيز نميتواند مشوق نوآوري در شركت باشد. ترفيع و شيوههاي سنتي پاداش، به ندرت ميتواند براي كارآفرينان كارساز باشد. اين مسأله به دو دليل است. نخست اين كه ارتقا عادي در اين است كه افراد با استعداد به مديريت برسند، ليكن اين شيوه اينگونه افراد را از نوآوري دور نموده و وارد محيط مديريتي مينمايد. دوم اينكه آنها خلق و خوي لازم براي مديريت را ندارند و ممكن است مسائلي را ايجاد كنند كه پيش از اين وجود نداشته است. لذا نه پاداشهاي مادي و نه پاداشهاي غيرمادي در سازمانهاي سنتي، كارآفرينان سازماني را تشويق نميكنند.
10-2 دیدگاهها و رویکردهای کارآفرینی
1-10-2 كارآفريني از ديدگاه اقتصاددانان
كارآفرين و كارآفريني، اولين بار مورد توجه اقتصاددانان قرار گرفت و تمامي مكاتب اقتصادي از قرن شانزدهم ميلادي تاكنون به نحوي كارآفريني را در نظريههاي اقتصادي خود تشريح نمودهاند. در ادامه، براساس سير تاريخي، تعاريف كارآفريني و كارآفرين از ديدگاه اقتصاددانان بررسي ميگردد. در اوايل قرن هجدهم «برنارد دو بليدور» اقتصاددان فرانسوي تعريف فراگيرتري را ارائه نمود كه عبارت بود از خريداري نيروي كار و مواد اوليه به بهايي نامعين و به فروش رساندن محصولات به بهايي طبق قرار داد.
«ريچارد كانتيلون» در حدود سال 1730 بين زمينداران، دستمزدبگيران و كارآفرينان، تمايز قائل شد. او به سه عنصر اصلي در خصوص فعاليت كارآفرينان اشاره نمود، اول آنكه آنها در يك محيط همراه با عدم قطعيت فعاليت ميكنند، دوم آنكه آنها در صورت نداشتن توانايي زياد براي فعاليت اقتصادي، با فساد و تباهي خاصي مواجه ميشوند و سوم اينكه آنها سرمايه اوليه را خودشان فراهم ميآورند. وي در تعريف كارآفرين ميآورد: «فردي است كه ابزار توليد را به منظور ادغام آنها براي توليد محصولاتي قابل عرضه به بازار، ارائه ميكند». كارآفرين در هنگام خريد از قيمت نهايي محصولات، اطلاع ندارد، از اين رو «كانتيلون» عناصر «هدايتگري» و «حدس و گمان» را در تعريف كاربردي خود وارد مينمايد. وي در اثر خود تحت عنوان «مقالهاي در باب ماهيت عمومي تجارت» كارآفرين را به مثابة واژهاي فني مورد توجه قرار ميدهد. از ديدگاه وي جوهره كاركرد كارآفرين همانا تحمل عدم قعطيت ميباشد؛ او هر كس را كه با بهايي نامعين دست به خريد و فروش بزند، كارآفرين ميداند (Cochran,2004:21).
«آدام اسميت» (1775) با آنكه تأثير «كانتيلون» بر تفكر وي آشكار است، نقش كارآفرين را در صحنه فعاليت فراگير اقتصادي بسيار جزئي ميدانست. وي معتقد بود كه كارآفرين سرمايه فراهم مينمايد، اما هرگز نقش پيشرو و هدايتگرانه ندارد. وي نيز همچون ديگر اقتصاددانان كلاسيك، با كارآفرين همچون يك انسان برخورد نميكرد، بلكه به آن موجوديتي غيرانساني ميبخشيد. اقتصاددانان اواخر سدة هجدهم از قبيل «فرانسوا كنه» و «نيكلاس بودو» زمين را يگانه سرچشمة ثروت ميدانستند، و كشاورزان را كارآفرين ميخواندند. از آنجا كه در انديشة فيزيوكراتها، تنها زمين سرچشمة توليدات تلقي ميشد، كارآفرين نيز از جايگاه خاصي برخوردار بود. «بودو» در حوزة كشاورزي تمامي ويژگيهاي اساسي را در خصوص كارآفرينان معتبر ميدانست و متعاقباَ در اثر خود تحت عنوان «پيش درآمدي بر فلسفة اقتصادي» به تعرف نقش كارآفرينان پرداخت. در همين ايام «تورگوت» در اثر خود با عنوان «تفكراتي پيرامون تشكيل و توزيع ثروت» در بخش توليد، از كارآفرين به عنوان كسي ياد كرد كه سرمايه خود را در معرض مخاطره قرار ميدهد. «جان باتيست سي» اشرافزاده و صنعتگر فرانسوي در اثر خود تحت عنوان «پرسش و پاسخ در اقتصاد سياسي» دربارة كارآفرين مينويسد: «كارآفرين عاملي است كه تمامي ابزار توليد را تركيب ميكند و مسئوليت ارزش توليدات، بازيافت كل سرمايهاي را كه به كار ميگيرد، ارزش دستمزدها، بهره و اجارهاي كه ميپردازد و همچنين سود حاصل را برعهده ميگيرد». كارآفرين موردنظر وي عموماً و نه لزوماً، سرمايه را به طور فردي فراهم ميكند و يا قرض ميگيرد. وي براي كامياب شدن بايد از واسطهگري، پشتكار، و دانش پيرامون جهان و كسب و كار برخوردار بوده و بايد از هنر مديريت نيز بهرهمند باشد. از ديدگاه «سي» كارآفرين سازمان دهندة بنگاه اقتصادي ميباشد و در عملكرد توليد و توزيع آن نقش محوري دارد. در واقع وي تنها بر اهميت كارآفرين در كسب و كار تأكيد دارد و كارآفرين را در ارتباط با نوآوري يا ايجاد سرمايه مورد بحث قرار نميدهد. البته «سي» در تعريف كارآفريني همچون ديگر اقتصاددانان كلاسيك، كارآفرين را مانند ساير عوامل توليد ميداند و هويتي غيرانساني براي او قائل ميشود. برخلاف فرانسويان كه تعاريف نسبتاً منسجم و گستردهاي را از كارآفرينان ارائه مينمودند، انگليسيها سه اصطلاح متفاوت را در خصوص كارآفرين بكار ميگرفتند كه عبارت بودند از «ماجراجو»، «متعهد» و «كارفرما». بازرگانان مخاطره جو در سدة شانزدهم همان كساني بودند كه فرانسويان ايشان را كارآفرين ميدانستند. در سده هفدهم فرانسويان لفظ كارآفرين را در مورد پيمانكاران دولت نيز بكار ميبردند كه در زبان انگليسي به ايشان «متعهد» ميگفتند و تقريباً در اواخر اين سده اصطلاح «كارفرما» و «صاحب طرح» نيز مورد استفاده قرار ميگرفت. اين واژه در سال 1848 توسط «جان استيوارت ميل» به «كارآفرين» (Entrepreneur) در زبان انگليسي ترجمه شد. او كاركرد و عمل كارآفرين را شامل هدايت، نظارت، كنترل و مخاطرهپذيري ميدانست و عامل متمايزكنندة مدير و كارآفرين را مخاطرهپذيري معرفي ميكرد. (Brockhaus & Horwitz, 2000:34-36).
در اواخر دهة 1870 «فرانسيس واكر» وجه تمايز سرمايهدار و كارآفرين را مورد تأكيد قرار داد و كارآفرينان را مهندسان پيشرفت صنعتي و عوامل اصلي توليد خواند. در سال 1882 «فردريك هاولي» مخاطرهپذيري را صفت بارز كارآفرينان دانست، اما آنها را همچون زمين، كار و سرمايه در زمره عوامل توليد تلقي مينمود. در اواخر سده 19، «جان كامونز» به گونهاي غير اصولي سود حاصل از مخاطرهپذيري را از انواع ديگر سودها، متمايز نمود. طبق نظر «كامونز» يكي از انواع سود از توانايي كارآفرين و مخاطرهپذيري او ناشي ميشود و برحسب تغيير وضعيت اقتصادي، اين سود، متغير و ناپايدار است. «جان بيتس كلارك» نخستين فردي بود كه ميان سود كارآفرينانه و مازاد بر بهره (و اجاره) و كاربرد موفقيتآميز پيشرفتهاي فناوري، بازرگاني يا تشكيلاتي در فرآيند اقتصادي، ارتباط برقرار ساخته است. جدايي مالكيت بنگاه و مديريت، سبب شد تا مطالعة كارآفرين به گونهاي متمايز از نقش صاحب سرمايه و مالك صورت گيرد. در اوايل سدة بيستم «آرتور استون دوينگ» مؤسس يا توسعه دهنده را فردي ميدانست كه فكرها را به كسب و كاري سودآور تبديل مينمود. وي ويژگيهايي همچون قدرت تحليل، ابتكار و واسطهگري را براي مؤسس قائل بود و معتقد بود كه هيچ كسب و كاري بدون مؤسس ايجاد نميشود. «آلفرد مارشال» (1891) در اثر خود تحت عنوان «اصول علم اقتصاد» تغيير وضعيت را كه ويژگي ذاتي كسب و كارهاي بزرگ و داراي مديريت مستقل تلقي ميشد، درك كرده بود. وي معتقد بود آن صفات عمومي كه ويژگي دست اندركاران كسب و كارهاي جديد است، باعث گسترش ابعاد كسب و كار ميشود. «فرانك نايت» (1921) در كتاب خود تحت عنوان «مخاطره، عدم قطعيت و سود» كارآفرين را به عنوان عنصر اصلي هر نظام معرفي نمود. وي عدم قطعيت را عاملي جدانشدني در تصميمگيري ميدانست و معتقد بود كه در هر كسب و كار، موقعيت منحصر به فردي حاكم است و تناوب نسبي رويدادهاي پيشين را نميتوان در ارزيابي نتايج احتمالي آينده بكار برد. طبق نظر وي مخاطرههاي قابل اندازهگيري را ميتوان از طريق بازارهاي بيمه تعدیل نمود، اما اين مسأله در خصوص عدم قطعيت صدق نميكند. كساني كه در شرايط عدم قطعيت شديد به اتخاذ تصميم ميپردازند بايد پيامدهاي كامل آن تصميمات را نيز به طور شخصي بپذيرند. چنين افرادي كارآفرين، يعني صاحب كسب و كار ميباشند، نه مديران حقوق بگيري كه در خصوص مسائل جاري و روزمره، تصميمگيري ميكنند.
«ژوزف شومپيتر» (1934) همراه با پذيرفتن كرسي استادي در دانشگاه هاروارد و ترجمة «نظريه توسعه اقتصادي» وي به زبان انگليسي در همان سال و در دوران ركود بزرگ اقتصادي، سبب شد تا نظر او در خصوص نقش محوري كارآفرينان در ايجاد سود، از ديدگاهي تازه مورد توجه قرار گيرد. برطبق نظر «شومپيتر» هم بهره و هم سود ناشي از تغييرات، در محيطي ايستا وجود نخواهد داشت. تحول نيز به نوبة خود حاصل كار نوآوران كسب و كار يا كارآفرينان خواهد بود. از آنجا كه احتمال ميرود يك تغيير، موجب تغييرات ديگر شود، لذا نوآوريها علاوه بر گرايش به سوي يكديگر، افزايش يافته و رشد زيادي را از لحاظ سود و فعاليت ايجاد مينمايند. برطبق نظر «شومپيتر» كارآفرين نيروي محركة اصلي در توسعه اقتصادي است و نقش وي عبارتست از نوآوري يا «ايجاد تركيبهاي تازه از مواد». وي نقش مديران و افرادي كه كسب و كار ايجاد مينمايند را از مفهوم كارآفرين جدا نمود. از ديدگاه وي هر كدام از فعاليتهاي زير كارآفريني است: ارائه كالايي جديد، ارائه روشي جديد در فرآيند توليد، گشايش بازاري تازه، يافتن منابع جديد و ايجاد هرگونه تشكيلات جديد در صنعت. كارآفرين در اين ميان بايد صاحبان سرمايه را در خصوص مطلوبيت نوآوري خويش متقاعد سازد( Echols Ann & Neck Christopher,1998:7-9).
در خصوص تشكيل انواع انحصارات صنعتي «شومپيتر» نظرات روشني دارد. وي مينويسد: «كارآفريني در چنين ساختارهايي صرفاً نوآور نيست بلكه كسي است كه در خصوص تخصيص منابع جهت بهرهبرداري از يك اختراع، تصميم ميگيرد. وي عهدهدار مخاطره هم نيست، چرا كه تحمل مخاطره بر عهدة سرمايهداري است كه منابع مالي را به كارآفرين وام ميدهد». بنابراين ميتوان ملاحظه نمود كه كارآفرين موردنظر شومپيتر، اساساً داراي نقش مديريتي يا تصميمگيري است. در نهايت اينكه وي معتقد بود مخاطره، عاملي است كه هم مديران و هم كارآفرينان آن را تجربه مينمايند. بنابراين، مشخصه كارآفرين را نوآوري ميدانست و كار يك كارآفرين را «تخريب خلاق» تعريف ميكرد. او در كتاب «نظريه اقتصاد پويا» اشاره ميكند كه تعادل پويا از طريق نوآوري و كارآفريني ايجاد ميگردد و اين دو، مشخصة يك اقتصاد سالم هستند. كارآفريني طبق مدل توسعة اقتصادي «شومپيتر»، تخريب خلاق است كه به عنوان يك نيروي برانگيزنده در توسعة اقتصادي جامعه لازم و ضروري است. همانطور كه اشاره شد از ديدگاه «شومپيتر»، نوآوري ملاك كارآفريني است. وي ميگويد: «ويژگي تعيينكننده، همانا انجام كارهاي نو يا ابداع روش نو در انجام كارهاي جاري است». روش نو عبارت است از «تخريب خلاق» نسبت به وضعيتي كه خود لااقل سه ويژگي اساسي دارد: نخست اينكه عملاً نميتوان آن را براساس احتمالات آينده درك نمود، دوم اينكه تخريب خلاق، مسير رويدادهاي آتي و نتايج درازمدت آنها را شكل ميدهد و آخر اينكه تخريب خلاق با موارد ذيل ارتباط دارد(Cochran,2004:72):
الف- كيفيت عوامل انساني موجود در جامعه
ب- قابليتهاي موجود در زمينه خاصي از كسب و كار
ج- تصميمات، اقدامات و الگوي رفتار فردي
از اين جهت مطالعه «تخريب خلاق» در كسب و كار با مطالعه كارآفريني مترادف ميگردد. از اين رو «شومپيتر» مدير را تنها هنگامي كارآفرين ميداند كه تخريب خلاق يا نوآورانه از خود بروز ميدهد. «هايك» (1937) بر نقش كارآفرين در تحصيل و به كار بردن اطلاعات تأكيد ميورزد. هوشياري كارآفرين نسبت به فرصتهاي سودآور و آمادگي او براي بهرهگيري از آنها از طريق عملياتي، از نوع ارزان خريدن از جايي و گران فروختن در جاي ديگر، كارآفريني را در فرآيند بازار به عنصر اصلي بدل ميسازد. او كارآفرين را كسي ميداند كه نسبت به تغييرات، واكنش نشان ميدهد. او بر بداعت فعاليت كارآفرين تأكيد نمينمايد و معتقد است كه تصميم صحيح همواره تصميم بر نوآوري نيست و همچنين نوآوريهاي ناپخته، ممكن است از لحاظ بازرگاني فجايعي را ببار آورد. از نظر وي كارآفرين در سيستم اقتصادي همچون قدرتي است كه بازار را در رسيدن به تعادل ياري مينمايد و جريان فرآيندهاي بازار را بهبود ميبخشد. «آرتور كول» (1946) كارآفريني را با فعاليتهاي عمومي و مستمر مديران يكسان ميدانست و آن را فعاليت هدفمند (شامل يك رشته تصميمات منسجم) فرد يا گروهي از افراد براي ايجاد، حفظ يا توسعة واحد خود، براي كسب و كار و به قصد توليد يا توزيع كالا و خدمات اقتصادي ميدانست. نوآوري تنها زماني در دنياي كسب و كار موفقيتآميز خواهد بود كه نهاد ارائهكننده آن به نحوي كارآمد اداره شود. وي در كتاب «جايگاه شركتهاي اقتصادي در جامعه» مينويسد: «كارآفريني پلي است بين جامعه به عنوان يك كل به ويژه جنبههاي غيراقتصادي جامعه و مؤسسات انتفاعي تأسيس شده براي تمتع از مزيتهاي اقتصادي و ارضاي آرزوهاي اقتصادي. «كلارنس دانهوف» (1949) معتقد بود كه ذهن كارآفرين متوجه تغيير فرمول است و زمان كمي را صرف اجراي يك فرمول خاص ميكند. وي عمل كارآفرين را به سه بخش تقسيم ميكند. تحصيل اطلاعات مرتبط، ارزيابي از لحاظ سودآوري و در آخر راهاندازي و عمليات از نظر وي تصميمگيري نقش بنيادي در عملكرد كارآفرين دارد. «كرزنر» (1979) معتقد است كه كارآفرينان در اغلب مواقع مالك منابع هم خواهند بود. وي همچنين معتقد بود كه مردم اغلب از فرصتهايي كه پيش روي آنهاست، غافل ميباشند و از سوي ديگر از روشن شدن اين فرصتها كه تا ديروز نسبت به آن بيتوجه بودهاند، خوشحال ميشوند. به نظر وي مشكل اصلي اقتصاد هر جامعهاي نشأت گرفته از عدم درك فرصتها است. بنابراين اطلاعات بيشتري در مورد تركيب و ترتيب عوامل لازم است تا بتوان اين فرصتها را درك كرد. به عبارتي ديگر كارآفريني يعني آگاهي از فرصتهاي سودآور و كشف نشده. «شولتز» (1980) معتقد است كه كارآفريني توانايي مقابله با عدم تعادل ميباشد، نه توانايي مقابله با عدم قطعيت. «هبرت» و «لينك» (1982) دوازده خصوصيت كارآفرين را در سطح اعتقادي، شناسايي كردهاند(سیدحسینی، 1381: 68):
- مخاطره را با عدم قطعيت ارتباط ميدهد.
- عرضه كننده سرمايه مالي است.
- مبتكر است.
- تصميمگيرنده است.
- رهبر صنعتي است.
- مدير يا رئيس است.
- سازماندهنده يا هماهنگكننده منابع اقتصادي ميباشد.
- مالك شركت تجاري است.
- بكارگيرنده عوامل توليدي است.
- پيمانكار است.
- حاكم است.
- فردي است كه منابع را جهت مقاصد مختلف به كار ميگيرد.
اين دو محقق، ريسك، عدم قطعيت، نوآوري و درك تغيير را در تمامي تعاريف، ثابت يافتند و كارآفرين را متخصص در پذيرش مسئوليت براي اتخاذ تصميماتي ميدانند كه بر محل، شكل و كاربرد كالاها و منابع مؤسسات تأثير ميگذارد. از نظر «كاسون» (1982) كارآفرين فردي است كه تخصص وي تصميمگيري عقلايي و منطقي در خصوص ايجاد هماهنگي در منابع كمياب ميباشد. وي ميكوشد تا با ارائه مفهوم «واسطهگري»، عنصري مشترك را در ميان كارآفرينان تشخيص دهد. كارآفرين به عنوان شخصي تعريف ميشود كه در تخصيص منابع كمياب براساس تصميمات مبتني بر قدرت تشخيص فردي، تخصص دارد. كارآفرين معتقد است كه وجود كليه اطلاعات براي اتخاذ يك تصميم براي او، ضروري است و او راهي را برميگزيند كه ديگران برنميگزينند و همواره فكر ميكنند كه درست ميگويد و ديگران در اشتباه ميباشند. «روبرت رونشتات» (1985) معتقد است كه كارآفريني فرآيند پوياي ايجاد ثروت بيشتر است. اين ثروت را افرادي ايجاد ميكنند كه مخاطره بزرگ را برحسب سرمايه، زمان و تعهد شغلي در قبال تعيين ارزش كالا يا خدمات ميپذيرند. كالاها ياخدمات بخودي خود ممكن است جديد يا بينظير باشند يا نباشند، اما كارآفرين با تأمين كردن و تخصيص دادن مهارتها و منابع ضروري بايد به طريقي اين ارزش را در كالاها يا خدمات ايجاد كند. «ويلكن» (1992) كارآفريني را يك متغير ميانجي ميداند و از ويژگي تسريعكنندگي، براي تشريح كارآفريني در توسعه اقتصادي استفاده ميكند. وقتي معتقد است كه: كارفرآيني به عنوان يك تسريعكننده، جرقة رشد و توسعة اقتصادي را فراهم ميآورد. او چهار دسته از عوامل را براي ظهور كارآفريني مهم ميشمارد(جدی، 1380: 25):
- عوامل اقتصادي: مزيتهاي بازار، و فراهم بودن سرمايه
- عوامل غيراقتصادي: مقبوليت كارآفريني (فرهنگي)، تحركات اجتماعي، امنيت و عواملي همچون طبقه اجتماعي، قدرت و كنترل.
- عوامل روانشناختي: نياز به توفيق، انگيزهها و مخاطرهپذيري
- تركيب عوامل توليد: به منظور ايجاد تغيير در توليد محصولات و خدمات.
«كرچهوف» (1994) كارآفرينان را افرادي ميداند كه شركتهاي جديدي را كه سبب ايجاد و رونق شغلهاي جديد ميشوند، شكل ميدهند. بنابراين كارآفرينان به وضوح مديران مالكي هستند كه به منظور بهرهبرداري از نوآوريها، شركتهاي جديدو مستقلي را راهاندازي ميكنند. آنها فعاليت خود را با دارائي شخصي خيلي كم و با آرزوي به دست آوردن ثروت هنگفت براي خودشان آغاز ميكنند.
2-10-2 كارآفريني از ديدگاه محققين علوم رفتاري
از اواسط قرن بيستم روانشناسان، جامعهشناسان و دانشمندان علوم رفتاري با درك نقش كارآفرينان در اقتصاد و به منظور شناسايي ويژگيها و الگوهاي رفتاري كارآفرينان، به بررسي و تحقيق در خصوص كارآفرينان پرداختند كه در اين قسمت مهمترين تعاريف از ديدگاه اين دسته از انديشمندان رفتاري مورد بررسي قرار ميگيرند. «هوشليتز» (1951) معتقد است: «اگر نظريهپردازان مكتب سرمايهداري با يكديگر اختلاف زيادي داشته باشند، در يك مسأله با يكديگر توافق دارند و آن مسأله اين است كه همراه با رشد توليدات در جامعة سرمايهداري، يك دسته از افراد جديد كه آنها را «بورژواها»، كارآفرينان يا كاسبكاران مينامند، ظهور ميكنند و عملكرد كارآفرينان، عدم قطعيت را به دنبال دارد. «رابرت لمب» (1952) معتقد به نقش كارآفرين به عنوان تصميمگيرنده است. وي معتقد بود كه «كارآفريني يك نوع تصميمگيري اجتماعي است كه توسط نوآوران اقتصادي انجام ميشود و نقش عمدة كارآفرين را اجراي فرآيند گستردة ايجاد جوامع محلي، ملي و بينالمللي و يا دگرگون ساختن نمادهاي اجتماعي و اقتصادي ميدانست. «هربرتون ايوانز» (1957) معتقد بود كه كارآفرين وظيفه تعيين نوع كسب و كار مورد نظر را برعهده داشته و يا آن را ميپذيرد. همچنين تصميمگيري در خصوص ماهيت كالا و خدمات، اندازه مؤسسه و مشتريهاي موردنظر نيز بر عهدة كارآفرين است. پس از اين مرحله مسئوليت برعهدة مديريت است. البته نقش كارآفرين پايان نميپذيرد بلكه دائماً بايد هوشيار باشد تا با توجه به تغيير شرايط بازار و ايجاد فرصتهاي جديد، تصميمات جديدي را اتخاذ نمايد. به نظر «ردليچ» (1958) كارآفرين در حالي كه مدير، سرپرست و هماهنگكننده فعاليتهاي توليدي است، برنامهريز، نوآور و تصميمگيرنده نهايي در يك شركت توليدي نيز ميباشد. در واقع او، تأمينكننده وجوه و ديگر منابع در شركت ميباشد.«مك كلهلند» (1961) معتقد بود كه مدير نوآوري كه مسئوليت تصميمگيري را برعهده دارد، به اندازه مدير يك شركت، كارآفرين است. وي معتقد بود كه فرد كارآفرين كسي است كه يك شركت (يا واحد اقتصادي) را سازماندهي ميكند و ظرفيت توليدي آن را افزايش ميدهد. وي همچنين ويژگيهاي كارآفرين را داشتن نياز به توفيق بالا و مخاطرهپذيري معرفي نمود. «ژوزف مك گواير» (1962)، نقش كارآفريني در جوامع مختلف را با توجه به تنوع فرهنگي متفاوت ميداند و به نظر وي منابع طبيعي و سرماية نقدي ممكن است يكسان باشد. اما آنچه را كه بايد در درك تفاوت رفتار، مورد توجه قرار داد عواملي است همچون(اسکندانی، 1379: 39-38):
- عقايد اجتماعي
- هنجارها
- پاداش رفتارها
- آرمانهاي فردي و ملي
- مكاتب ديني
- تعليم و تربيت
از ديدگاه «پنروز» (1968) جنبة اصلي كارآفريني همانا شناسايي و بهرهبرداري از فكرهاي فرصتطلبانه براي گسترش شركتهاي كوچكتر است. «شالن برگر» (1968) كارآفرينان را مترادف با صفاتي مانند «جسور»، مخاطرهجو، مخاطرهپذير و مجري ميداند و واژههايي همچون سازگاري، محافظهكاري و روزمرگي را متضاد كارآفريني ميداند. «هاري» (1979) فعاليت كارآفريني را به دو دسته تقسيم ميكند: وظيفه اول، وظيفه اجرايي است؛ يعني مديريت امور و رفع نيازهاي افراد. وظيفه دوم وي «رابط بودن» است؛ يعني انتقال احساسات به ديگران. اي وظيفه همراه با وظيفه اصلي در فعاليت انساني و اجتماعي، موجب بالا رفتن شهر و جايگاه كارآفرين ميشود. كارآفرين بايد سعي نمايد تا حامل پيام دوستي، اعتماد، صداقت به مشتريان بوده و موجب تداوم روابط و همچنين موفقيت شود. از نظر «كارلند» و ديگران (1984) كارآفرين فردي است كه شركتي را به منظور سو و رشد، تأسيس و مديريت مينمايد و از آن براي پيشبرد اهداف شخصي استفاده ميكند. ويژگي اصلي او رفتار نوآورانه است و از تجربيات مديريت استراتژيك در فعاليت خود استفاده ميكند. «كارلند» معتقد است كه كارآفرين، فردي است كه جهت دستيابي به سود و رشد، شغلي را به وجود آورده و مديريت ميكند. رفتار خلاقانه و بكارگيري شيوههاي استراتژيك مديريتي در كار، از خصايص كارآفرين است. «چل» و «هاورث» (1988) در تحقيقات خود به اين نتيجه رسيدند كه كارآفرينان افرادي هستند كه قابليت مشاهده و ارزيابي فرصتهاي تجاري، گردآوري منابع مورد نياز و دستيابي به مزاياي حاصل از آنها را داشته و ميتوانند اقدامات صحيحي را براي رسيدن به موفقيت انجام دهند. به نظر «هوارد آلدريچ» و «كاترين زيمر» (1986) كارآفريني يك فرآيند است و نميتوان آن را در يك مقطع خاص بررسي نمود؛ بنابراين ارتباطات و روابط بين اجزاي اصلي اين فرآيند را بايد بهتر شناخت. كارآفرينان بايد بين منابع و ساختار فرصت، ارتباط ايجاد نمايند، آنها همچنين گاهي اوقات تحت تأثير روابط با بنگاههاي اجتماعي كه آنها را برميانگيزد، قرار ميگيرند. «واندرورف» و «براش» (1989): هنگام بررسي 25 تعريف از كارآفريني خاطرنشان ساختند كه كارآفريني به عنوان يك فعاليت تجاري، مشتمل بر «اشتراك» رفتارهاي زير است(Brockhaus & Horwitz, 2000:82-83):
ايجاد: تأسيس يك واحد تجاري جديد
مديريت عمومي: جهتگيري مديريتي يك فعاليت تجاري يا تخصيص منابع به آن
نوآوري: بهرهبرداري تجاري از كالا، فرآيند، بازار، مواد اوليه يا سازمان جديد
مخاطرهپذيري: قبول مخاطره ناشي از زيان يا شكست بالقوة يك واحد تجاري كه به طور غيرمتعارفي زياد باشد.
نيت عملكرد: نيت و قصد تحقق و دستيابي به سطوح بالاي رشد و سود در يك واحد تجاري
3-10-2 كارآفريني از ديدگاه دانشمندان مديريت
گر چه از اوايل دهة 1970 برخي محققين به تشريح كارآفريني در درون سازمانها پرداختند اما تا اوايل دهة 1980 اين موضوع به طور جدي مورد توجه محققين قرار نگرفت. انديشمندان مديريت ضمن انتخاب رويكرد فرآيندي، به تشريح مديريت كارآفريني و ايجاد جو و محيط كارآفرينانه در سازمانهاي موجود پرداختند كه در ادامه به بررسي نظريات برخي از مهمترين آنها پرداخته ميشود. به نظر «ساوير» (1958) كارآفريني را ميتوان در دامنة وسيعي از وظايف مشاهده نمود؛ اين وظايف ميتواند شامل نوآوري محض تا كارهاي معمولي باشد و كارآفريني را نه تنها به طور مستقل و فردي بلكه در تمام سازمانهايي كه در آنها تصميمگيري متهورانه اتخاذ ميگردد و بر تركيب و تخصيص منابع در شرايط بيثبات تأثير ميگذارد، ميتوان يافت. «هاربينسون» و «مايرز» (1959) كارآفرين را در داخل سازمان، به عنوان «اساس مديريت» تشخيص دادهاند و معتقد بودند كه كارآفرين كسي است كه نميتوان او را از سازمانش جدا كرد، زيرا وي با آن درآميخته است. وظيفه او اين است كه شرايطي را فراهم آورد كه تحت آن. ديگر عناصر مديريت بتوانند ضمن انجام وظايفي كه در سازمان تعيين شده، به اهداف شخصي خود نيز دست يابند. «ليبنشتاين» (1968) كسي را كارآفرين ميداند كه با اجتناب از بيكفايتيهايي كه ديگران (يا سازمان) دارند، به كاميابي دست مييابد. ويژگيعمدة ديدگاه وي آن است كه تأكيد ميورزد در دنياي واقعيات، كاميابي استثناء است و شكت قاعده ميشود. از نظر وي كارآفرين، كسي است كه يكي از فعاليتهاي ذيل را انجام دهد(اورند، 1382: 112-110):
1) بازارها را يكپارچه و مرتبط سازد.
2) خلاءها و شكافهاي بازار را پرنمايد.
3) با صرف وقت، خود را درگير تغييرات ساختاري و سازماني نمايد.
4) كليه عوامل را براي توليد و بازاريابي يك محصول مهيا نمايد.
«كالينز» و «مور» (1970) كارآفرين را شخصي ميدانند كه نميتواند اختيار را قبول كند و درصدد فرار از زير بار آن است. به علاوه، آنها بين كارآفرين نوآور و كارآفرين اداري، فرق قائل شدند. از نظر آنها، كارآفرين نوآور كسي است كه كسب و كاري را آغاز ميكند و كارآفرين اداري كسي است كه از نردبان سلسله مراتب سازمان بالا ميرود. «آلبروماترين» (1971) با مطالعه آثار ديگران، نتايج ذيل را در خصوص كارآفرين، جمعبندي نمود:
1) فردي كه صاحب يك مؤسسه است و يا دستورات مربوط به كار را صادر ميكند، ضرورتاً كارآفرين نميباشد.
2) فردي كه مخاطره سرماية خود را برعهده ميگيرد ضرورتاً يك كارآفرين نيست، بلكه فقط يك سرمايهگذار است. اما فردي كه شهرت، حيثيت و آبرو يا بخشي از يك سازمان بزرگ را در نتيجة نوآوري خود كه از طريق آن شناخته شده است، به خطر بيندازد، بعضي از پيش شرطهاي كارآفريني را دارا ميباشد.
3) يك فرد خلاق در معناي هنري يا ادبي ضرورتاً كارآفرين نميباشد. كارآفرين از طرق فكرهاي خلاق اقدام به نوآوري نميكند، بلكه از طريق شناختن ارزش فكرها و بهرهگيري از آنها چيزهاي نو را خلق ميكند. «لايلز» (1974) مخاطره كارآفرينانه را برحسب مخاطره مالي، شخصي، فرصتهاي شغلي از دست رفته و مخاطره مربوط به روابط خانوادگي و سلامت فكري تعريف ميكند. «آلبرت شاپيرو» (1975) پيشنهاد نموده كه تمركز بر فرد كارآفرين بايد بيش از تمركز بر «حادثه كارآفريني باشد». در اين زمينه او بيان ميدارد كه «حادثه كارآفريني» دربرگيرنده موارد زير است:
- ابتكار و خلاقيت (به صورت فردي يا گروهي)
- سازماندهي يا سازماندهي مجدد ساز و كارهاي اقتصادي - اجتماعي براي تغيير شرايط و قرار دادن منابع در فرآيندهاي عملي
- مديريت اجرائي: مديريت اجرائي سازمان توسط كساني كه از ابتكار استقبال مينمايند.
- پذيرش مخاطره شكست
- استقلال نسي: سهيم بودن در موفقيت يا شكست سازمان.
«كي يولوف» (1979) سه وظيفة اساسي را براي همة كارآفرينان موفق، تعيين كرده است. اين وظايف عبارتند از نوآوري (كارآفرين بايد فرصتهاي تجاري ناشي از تغييرات در تقاضا و فناوري جديد را شناسايي كند)، سرمايهگذاري (توانايي و تمايل به يافتن و فراهم كردن سرماية مخاطرهآميز براي يك شركت) و مديريت (هنگامي كه شركت تأسيس شده است). «بروكهاوس» (1980) سه سطح مخاطره را شناسايي ميكند: مخاطره كلي كارآفريني، احتمال شكست و پيامدهاي آشكار شكست. وي معتقد است كه كارآفرين اين سه مخاطره را ميپذيرد. «پيترسون» (1980) معتقد است كه كارآفريني يك فرآيند است و به تنهايي نميتواند در شخص متجلي شود، بلكه تجلي آن بايد با فرصتها و تقاضاها نيز همراه باشد. «وسپر» (1981) كارآفريني را فرآيند معرفي رقباي مستقل كوچك و بزرگ به شركتهاي فعلي ميداند و كارآفرين را فردي معرفي ميكند كه رقابت را بالا ميبرد و شركتهاي موجود را به مبارزه ميطلبد. او به دنبال شكافهاي بازار و نيازهاي ارضاء نشده در بازار، انتقال فناوري، ارائه ايدههاي جديد و اجراي آنها ميباشد. او سرمايهگذاري را ترغيب و مشاغل جديد را ايجاد ميكند. «لايوسي» (1982) كارآفرين را چنين تعريف ميكند: «كسي كه فرصت بازار را درك ميكند و سرماية لازم براي بهرهبرداري را يكپارچه مينمايد». «سكستون» و ديگران (1982) كارآفريني را يك مفهوم عملي ميدانند كه ماهيتآ داراي ريشة تاريخي است و نميتوان آن را در نظريه خرد، نئوكلاسيك يا ايستاي شركت جاي دارد. «ليپر» (1985) مشاهده نمود كه كارآفرينان، مخاطره را به منظور سازماندهي منابع ميپذيرند، بخصوص مخاطرههايي كه منجر به ايجاد ارزش و سود ميگردند. «استيونسون» و ديگران (1985) معتقد بودند كه كارآفرينان، رفتاري فرصتگرايانه دارند و تحت تأثير انگيزه سرمايهگذاري منابع نيستند. برعكس، مديران تنها مايلند تا سرمايهگذاري نمايند و سپس بر آن منابع، مديريت كنند. وي كه در خصوص كارآفريني در شركتها مطالعات بسياري نموده، معتقد است كه شركتها قادرند جايگاه كارآفريني را در فرهنگ خود تقويت يا تضعيف نمايند. او براي ريشههاي رواني كارآفريني اهميت بسياري قائل نيست و معتقد است كه كارآفريني يك پديدة موقعيتي است. به نظر وي سازمانهاي كارآفرين داراي ويژگيهاي پويا همچون تشويق افراد، خلاقيت، انعطافپذيري، و تمايل به مخاطرهپذيري ميباشند(بخشی، 1381: 52-50).
از نظر «استيونسون» و «گامپرت» (1985) كارآفريني، فرآيند ايجاد ارزش از راه تشكيل مجموعة منحصر به فردي از منابع، به منظور بهرهگيري از فرصتها ميباشد. از آنجا كه كارآفرين هيچگاه بر تمامي منابع لازم تسلط ندارد، دنبال كردن فرصت، مستلزم «پركردن شكاف منابع» خواهد بود. اين فرآيند نيز به نوبة خود مستلزم يك رشته انتخابهايي است كه ميبايست به نحوي اتخاذ گردد تا هم به لحاظ دروني با بازار همخواني داشته و هم به لحاظ بروني با آن متناسب باشد. «پيتر دراكر» (1985) معتقد است كه كارآفرين كسي است كه فعاليت اقتصادي كوچك و جديدي را با سرمايه خود شروع مينمايد. به طور كلي وجه اشتراك تمامي تعريفهاي ارائه شده از سوي «دراكر» را ميتوان در موارد زير جمعبندي كرد(Gartner,1999:38-40):
- كارآفرينان در واقع ارزشها را تغيير ميدهند و ماهيت آنها را دچار تحول مينمايند.
- كارآفرينان يك ويژگي مشترك دارند و آن اينكه مخاطرهپذيرند.
- كارآفرينان براي فعاليت خود به سرمايه نياز دارند، اما هيچگاه سرمايهگذار نيستند. آنها مخاطره ميپذيرند، البته مخاطرهاي كه لازمة هر فعاليت اقتصادي است.
- كساني كه بتوانند به درستي تصميمگيري نمايند، ميتوانند كارآفرين باشند و مانند كارآفرينان رفتار نمايند.
- كارآفرين تغيير را مقولهاي بهنجار و سالم ميانگارد. او همواره به دنبال تغيير است و به آن پاسخ ميدهد و فرصتها را شناسايي ميكند.
- كارآفريني همانا بكار بردن مفاهيم و فنون مديريتي، استانداردسازي محصول، بكارگيري ابزارها و فرآيندهاي طراحي و بنا نهادن كار بر پايه آموزش و تحليل كار انجام شده است.
- كارآفريني يك رفتار است و نه يك صفت خاص در شخصيت افراد.
- كارآفريني بر پايه نظريه اقتصاد و جامعه، استوار است.
«ادي» و «اُلم» (1985) معتقدند كه كارآفرين فردي است كه مايل و قادر به مخاطرهپذيري است و در عين حال ابزار توليدي و اعتباري را درهم ميآميزد تا به سود يا اهداف ديگري همچون قدرت و احترام اجتماعي دست يابد. «پينكات» (1985) معتقد است كه كارآفرينان سازماني، افرادي هستند كه مسئوليت نوآوري از هر نوعي را در سازمان به عهده ميگيرند. كارآفرين سازماني ميتواند يك فرد خلاق يا نوآور باشد، اما او فرد آرمانگرايي است كه چگونگي تبديل يك فكر به واقعيتي سودآور را متصور ميسازد. كارآفريني سازماني كليد اصلي رقابت در شركتهاي بزرگي ميباشد كه خود را به شكل چتر تغيير ميدهند. چتري كه در زير آن، چندين بخش كارآفرينانه كوچك در قالبي آزاد با يكديگر در تعامل ميباشند. بنا بر نظر «ويليام بائومول» (1986) فعاليت كارآفرينانه بر دو نوع ميباشد: يكي ابداعي و ديگري تقليدي. كارآفرينان ابداعي محصولات، فنون توليدي و شيوههاي جديدي را ارائه ميكنند. كارآفرينان تقليدي، ازسوي ديگر، كارهاي كارآفرينان ابداعي را مشابهسازي و تكرار مينمايند.
«پالمر» (1987) كارآفرينان را افرادي مبتكر و متكي به نفس ميداند. وي عقيده دارد ثروت تنها از طريق مجريان در جايي كه هيچكس انتظار آن را ندارد، ايجاد ميشود. اين توليدكنندگان تنها به خود متكي هستند و قطعأ تعداد بسياري از آنها شكست ميخورند. هنگامي كه اينگونه ارزشآفرينان شكست ميخورند، حداقل مفتخرند به اينكه با غرور و شكوه، شكست خوردهاند؛ چرا كه همرديف افرادي نيستند كه بدون توجه به عملكرد هفتگي خود، حقوق دريافت ميكنند. آنها همواره جايگاه ويژه خود را دارند و اين ارزشآفرينان، همان كارآفرينان ميباشند. «مك ميلان» و «لو» (1988) معتقدند كه كارآفريني يعني ايجاد شركتهاي جديد. «تراپ مان» و «مورنينگ استار» (1989) در كتاب «نظامهاي كارآفرينانه در دهة 1990» ميآورند: «كارآفرين يعني تركيب متفكر با مجري، كارآفرين فردي است كه فرصت ارائه يك محصول، خدمات، روش و سياست جديد يا راه تفكري جديد براي يك مشكل قديمي را مييابد. كارآفرين فردي است كه ميخواهد تأ ثير انديشه، محصول يا خدمات خود را بر نظام مشاهده كند.» «بولي» (1989) علاوه بر عدم قطعيت يا به عبارتي ديگر توانايي تحمل ابهام كه براي موفقيت در اقدام به تأسيس شركتهاي نوپا ضروري ميباشد. ويژگيهاي ديگري همچون خلاقيت، تطبيقپذيري، دانش فني، بينش و توانايي رهبري، مهارتهاي مديريتي و سازماني، توانايي تصميمگيري سريع و تمايل به تصميمگيري ذهني و سابقه فرهنگي و آموزشي را نيز از جمله پيششرطهاي موفقيت كارآفرين ميداند(Williams & Eliza,2005:82-85).
«جفري تيمونز» (1990) در خصوص كارآفريني مينويسد : «كارآفريني خلق و ايجاد بينشي ارزشمند از هيچ است. كارآفريني فرآيند ايجاد ودستيابي به فرصتها و دنبال نمودن آنها بدون توجه به منابعي است كه در حال حاظر موجود است. كارآفريني شامل، خلق و توزيع ارزش و منافع بين افراد، گروهها، سازمانها و جامعه ميباشد. كارآفريني به معناي «يك شبه پولدار شدن» نيست و از سوي ديگر ايجاد ارزش در دراز مدت و جريان نقدينگي مستمر نيز نميباشد. «اساساً كارآفريني يك فعاليت خلاق براي بدست آوردن ارزش از طريق ايجاد يك شركت يا سازمان ميباشد. كارآفريني مشاهده، تحليل و توصيف نيست. كارآفريني به بينشي همراه با تعهد، همدلي، و انگيزش نياز دارد تا اين بينش به ديگر ذينفعان همچون شركاء، مصرفكنندگان، عرضهكنندگان، كاركنان و بانكها منتقل شود. البته تمايل به پذيرش مخاطرههاي حساب شده (شخصي و مالي) نيز لازم است. كارآفريني يعني تشكيل تيمي از افراد با مهارتها و استعدادهاي مكمل، و مشاهده فرصتها در شرايطي كه ديگران تنها هرج ومرج، تناقض، تضاد و ابهام را متوجه ميشوند و همچنين مستلزم يافتن، دستيابي و كنترل منابع براي دنبال نمودن فرصت ميباشد. كارآفرين تلاش دارد تا از طريق شناسايي و پيگيري فرصتها بدون در نظر گرفتن منابع تحت اختيار خود به ارزش آفريني بپردازد». «ماينر» (1990) نيز به رابطة كارآفرين و مدير اشاره دارد و ميگويد: «رفتار كارآفريني با تأسيس سازمان يا شركت پايان مييابد و كارآفرين طي مراحل رشد، بلوغ و افول شركت، نقشهاي ديگري را ميپذيرد و يا اينكه كنترل سرمايه را به مديريت حرفهاي ميسپارد. اين مسأله رشد بيشتر را تضمين ميكند، ضمن آنكه كارآفرين ميتواند به تأسيس سازمانهاي جديد بپردازد». وي معتقد است كه كنترل كارآفرين بر شركت، با سطح انگيزه كاري رابطه دارد. براي رشد بيشتر، شركت به رهبري جديد همراه با انگيزه كاري بالاتر نياز دارد چرا كه اكثر كارآفرينان در انديشه رشد شركت نيستند. «آميت» و ديگران (1993) سوق دادن منابع به سوي ظرفيتهايي كه ايجاد ثروت مينمايند را در بطن مفهوم كارآفريني ميدانند. بنابراين كارآفريني فرآيند كسب سود از تركيب جديد، منحصر به فرد و ارزشمند منابع در محيطي همراه با ابهام وعدم قطعيت ميباشد. كارآفرينان، افرادي هستند كه نوآوري ميكنند، فرصتهاي تجاري را شناسايي و خلق و تركييات جديدي از منابع را ارائه مينمايند تا در محيط عدم قطعيت از اين نوآوريها سود كسب كنند. از نظر «فِراي» (1993) كارآفرين فردي است كه در وهلة اول مسئول جمعآوري منابع لازم براي يك فعاليت است. بنابراين كارآفرين فردي است كه منابع لازم براي ايجاد و رشد يك شركت نوپا را جمعآوري مينمايد وتوجه اصلي وي بر توسعة محصولات و خدمات جديد است، يعني فردي كه يك فعاليت مخاطرهآميز را آغاز مينمايد و از طريق ابزارهاي نوآوري آن را بهبود ميدهد. كارآفريني به معناي آغاز يا رشد يك شركت نوپا از طريق مديريت نوآورانه و مديريت مخاطرهپذير است. بايد توجه داشت كه كارآفريني يك فرآيند است تا نتيجه. كارآفريني چيزي نيست كه كسي آن را شكل دهد، بلكه فعاليتي است كه يك فرد آن را انجام ميدهد. كارآفريني شامل تحليل فرصتها، آغاز و رشد يك سرمايهگذاري مخاطرهآميز، تأمين مالي و احتمالاً كسب موفقيت و سودآوري حاصل از آن ميباشد. «ويليام باي گريو» (1994) معتقد است كه كارآفرين كسي است كه يك فرصت را در مييابد و براي پيگيري آن فرصت، يك سازمان را راهاندازي ميكند و فرآيند كارآفريني تمام وظايف، فعاليتها و عملياتي را كه با درك فرصت و ايجاد يك سازمان به منظور پيگيري آن فرصتها ارتباط مييابد، در برميگيرد. «ديويد مك كران»، و «اريك فلانيگان» (1996) كارآفرينان را افرادي نوآور، با فكري متمركز، و به دنبال كسب توفيق و مايل به استفاده از ميانبرها ميدانند كه كمتر مطابق كتاب كار ميكنند و در نظام اقتصادي، شركتهايي نوآور، سودآور و با رشدي سريع را ايجاد مينمايد(Williams & Eliza,2005:93-95).
11-2 انواع مدلهاي كارآفريني
تلاش محققين در ارائه مدلهاي كارآفريني با توجه به جنبههاي رويكرد رفتاري و رويكرد ويژگيها و تعاريف كارآفريني انجام ميگردد. در واقع، ميتوان دو دسته مدل را ارائه نمود: مدلهاي فرايندي و مدلهاي محتوايي.(احمدپور دارياني، 1380: 92-88):
- مدلهاي محتوايي
تمامی تلاشهاي محققين در خصوص مطالعة رويكرد ويژگيها كه منجر به شناسائي خصوصيات فردي و شخصي افراد ميگردد، جزئي از اين طبقهبندي محسوب ميگردد. آنچه كه ميبايستي مورد توجه قرار گيرد اين است كه هدف محققين در رويكرد ويژگيها و مدلهاي محتواي، يافتن يك چارچوب روانشناسانه و ارائه تعريف كارآفريني بر مبناي يكسري ويژگيهاي فردي بوده است كه با توجه به محدوديت تحقيقات در پرداختن و اظهارنظر قطعي راجع به اين ويژگيهاي فردي، ارائه مدل محتوايي فراگير همواره عقيم مانده است. براين اساس، محققين به جاي پرداختن به رويكرد ويژگيها، به رويكرد رفتاري و طمدلهاي فرايندي روي آوردهاند.
- مدلهاي فرآيندي
مدلهاي فرآيندي شامل دودسته اصلي از مدلها ميباشند، كه در ادامه تحت بررسي قرار خواهند گرفت:
الف) فرآيند رويدادي
در اين ديدگاه، كارآفريني فرآيندي است كه در آن فرد كليه فعاليتهاي كارآفرينانه را برنامهريزي، اجرا وكنترل مينمايد. به علاوه، در اين بين مفاهيمي وجود دارد كه بر هر رويداد در فرآيند كارآفرينانه تأثير ميگذارند. طرفداران اين ديدگاه معتقدند كه بروز برخي عوامل محيطي و تأثير آن بر فرد، نقش بسيار تعيين كنندهاي در تصميم وي به كارآفرين شدن، دارد. در ادامه به بررسي مهمترين ديدگاهها پرداخته ميشود.
1- مدل رويدادي «آلبرت شاپيرو» (1975): «آلبرت شاپيرو» استاد دانشگاه ايالت اوهايو پيشنهاد داد كه بيش از آنكه بر فرد كارآفرين تمركز صورت گيرد بايد به «رويداد كارآفريني» توجه نشان داد. چرا كه چنين ديدگاهي كليه مشكلات مربوط به تعاريف كارآفرين را كنار ميگذارد. در اين زمينه او بيان ميدارد كه «رويداد كارآفريني» در برگيرنده موارد زير است:
- ابتكار: يك فرد يا گروه، ابتكاري را انجام ميدهد.
- سازمان: منابع لازم در جهت برآورده كردن يك سري اهداف كه بشكل سازماني تركيب ميشوند (يا اينكه منابع در يك سازمان موجود شناسائي ميشوند).
- مدیريت اجرائي: كساني كه ابتكار را در دست دارند و مديريت سازمان را بر عهده ميگيرند.
- استقلال نسبي: مبتكران، به آزادي نسبي براي تخصيص منابع نياز دارند.
- مخاطره پذيري: مديران و مبتكران در موفقيت يا عدم موفقيت سازمان سهيم هستند. مدل رويدادي «شاپيرو» در شكل 1-2 نشان داده شده است.
شكل 1-2 فرآيند شكل گيري فرآيند كارآفريني
1689101767840استنباط از امكانپذير بودن:حمايت ماليديگر حمايتهاالگوي نقشافراد بزرگشركاء00استنباط از امكانپذير بودن:حمايت ماليديگر حمايتهاالگوي نقشافراد بزرگشركاء143129023996650017526024022050024542752339975تأسيس شركت00تأسيس شركت14255751765935استنباط از مطلوييتها:فرهنگخانوادهالگوي نقشتجربه كاري00استنباط از مطلوييتها:فرهنگخانوادهالگوي نقشتجربه كاريتغيير مسير زندگيجابجائيهاي منفي:مهاجرتآتشسوزيتوهينعصبانيتخستگيبحرانهاي دوران ميانساليطلاق يا بيوگيعوامل بينابين:خروج از نظامخروج از مدرسهخروج از زندانحوادث مثبت:شريكسرمايهگذارمشتري
2- مدل رويدادي «فِراي» (1993): ازنظر «فِراي» سه عامل در انگيزة كارآفرين براي تأسيس يك شركت نوپا دخالت دارند. اين سه عامل عبارتند از: متغيرهاي مقدم با پيشينه، متغيرهاي تسريعكننده يا حركتدهنده، و متغيرهاي توانبخش. هر سه گروه از متغيرها بعنوان نيروهاي انگيزشي در تصميم گيري كارآفرين دخالت دارند. عامل مقدم: عامل مقدّم با متغيرهاي زمينهساز ارتباط دارد. اين موقعيتها يا ويژگيها، عواملي هستند كه باعث ميشوند، فرد به طور خودآگاه يا ناخودآگاه امكانات كارآفريني را مورد بررسي قرار دهد. براي مثال، بسياري از كارآفرينان در خانوادههايي كارآفرين بدنيا ميآيند. براي بسياري از آنها نيز در اوايل زندگيشان، حوادثي پيش آمده كه شخصيت كارآفرين آنها را شكل داده شده است. عامل تسريعكننده: در حالي كه عامل مقدّم در طول زمان باعث ايجاد شركت نوپا ميشود. عامل تسريعكننده، حادثه يا موقعيتي است كه بطور ويژهاي عمل كارآفريني را سرعت بخشد. اينها، حوادث برجستة زندگي ميباشند و شامل تحولات شخصيتي، مالي يا حرفهاي در زندگي يك كارآفرين هستند، كه در تصميمگيري كارآفرين تأثيرگذار ميباشند. براي مثال، اخراج شدن از يك كار ميتواند يك عامل تسريعكننده باشد. آشنا شدن باي ك كارآفرين ديگر كه در پي يك شريك ميباشد ميتواند عامل عامل ترك شغل جاري شخص و تبديل شدن وي به يك كارآفرين باشد. عامل توانبخش: متغيرهاي مقدّم و تسريعكننده، انگيزة بالقوة كارآفرين را براي تأسيس شركت يا سرمايهگذاري مخاطرهآميز بوجود ميآورند. اما، اين مسأله بدين مفهوم نيست كه شركت نوپا به طور واقعي تأسيس خواهد شد. برانگيخته شدن براي راهاندازي تشكيلات اقتصادي جديد، بدين مفهوم نيست كه شروع آن تشكيلات، عاقلانه يا امكانپذير خواهد بود. فرد كارآفرين تنها يكي از اجزاء تشكيل دهندة شركتهاي نوپاي كارآفرينانه است. دو جزء فرصت و منابع، در تصميمگيري براي تأسيس شركتهاي نوپا، حياتي ميباشند و عوامل توانبخش ناميده ميشوند. معادلة كارآفرين را ميتوان براي در بر گرفتن اين دو متغير مهم گسترش داد. در جدول ذيل عامل توانبخش به عوامل تسريع كننده و مقدّم اضافه ميشود، كه باعث جمع شدن فرصتها و منابع ميشود.
-11430022415500شكل (2-2) معادلة كارآفريني
عامل پيشه * عامل تسريعكننده * عامل نيروبخش = احتمال تأسيس شركت نوپا
138938032004000299720032893000-228600328930=00=268605914401- فرصت (موقعيت)2- منابع001- فرصت (موقعيت)2- منابع18288001003301- از دست دادن شغل2- ابداع يا فكر نو3- پيشنهاد شراكت001- از دست دادن شغل2- ابداع يا فكر نو3- پيشنهاد شراكت34290001003301- خلاقيت2- زمينه3- شخصيت4- تجربه گذشته5- تحصيلات001- خلاقيت2- زمينه3- شخصيت4- تجربه گذشته5- تحصيلات
متغيرهاي پيشينه = Ai
متغيرهاي تسريع كننده = Ti
متغيرهاي نيروبخش = Ek
همچنين وي پنج جزء اصلي در فرآيند كارآفريني شامل كارآفرين، فرصت، ساختار، منابع و استراتژي را لازم و ضروري ميدانست و بر همين اساس مدل خود را به صورت ذيل ارائه نموده: شکل (3-2) فرآيند كارآفريني
-114300328930كارآفرينفرصتساختارمنابعاستراتژيفردي تصميمي آگاهانه ميگيرد تا كار جديدي را آغاز كند.فرصتهاي بازار شناسايي و مورد تجزيه و تحليل قرار ميگيردكارآفرين تصميم ميگيرد به طور فردي يا تضامني يا شركت سهامي كار را آغاز كند.منابع مورد شناسايي قرار ميگيرد و حمايت سرمايهگذاران جلب ميشود.هدفهاي كلي كار، استراتژيها و برنامههاي تفصيلي اجرا و معين ميشود.00كارآفرينفرصتساختارمنابعاستراتژيفردي تصميمي آگاهانه ميگيرد تا كار جديدي را آغاز كند.فرصتهاي بازار شناسايي و مورد تجزيه و تحليل قرار ميگيردكارآفرين تصميم ميگيرد به طور فردي يا تضامني يا شركت سهامي كار را آغاز كند.منابع مورد شناسايي قرار ميگيرد و حمايت سرمايهگذاران جلب ميشود.هدفهاي كلي كار، استراتژيها و برنامههاي تفصيلي اجرا و معين ميشود.اجزاي تشكيل دهنده:
3- مدل رويدادي «ويليام باي گريو» (1994): از نظر وي عوامل مهم در رخداد كارآفريني عوامل شخصي، رواني و محيطي ميباشند. اينها عواملي هستند كه باعث تولد يك مؤسسه جديد ميشوند. يك شخص، فكر نو براي ايجاد تشكيلات اقتصادي جديد را يا از طريق تحقيقات دقيق و يا به طور تصادفي بدست ميآورد. تصميمگيري يا عدم تصميمگيري براي پيگيري آن فكر به عواملي همچون زمينههاي شغلي، خانواده، دوستان، الگوي نقش، وضعيت اقتصاد وقابل دسترس بودن منابع بستگي دارد. ضمن اينكه هميشه يك حادثه سرعت زا در تولد يك سازمان جديد نقش دارد.
ب- فرآيند چندبعدي
در اين ديدگاه، كارآفريني يك چهار چوب چند بعدي وپيچيده مي باشد كه كليه عوامل شامل فرد كارآفرين و ويژگيهاي او، مهارتها وسبكهاي مدريتي او، فرهنگ، استراتژي، ساختاري، نظام و سازمان را در برميگيرد. در ادامه به برخي از مدلهاي ارائه شده توسط محققين پرداخته ميشود:
1- مدل فرايندي «جفري تيمونز و ديگران» (1985): وي در مدل خود، محيط، ويژگيهاي شخصيتي، انگيزهها، رفتار، اهداف و نتايج را در نظر ميگيرد و بر توانايي سرمايهگذاري در فرصتها تكيه مينمايد. همچنين كارآفرين را فردي ميپندارد كه داراي مهارتهاي چندگانه است. مدل پيشنهادي وي در سال 1985 در شكل 4-2 آمده است.
شكل(4-2) فرآيند شكل گيري رويكرد كارآفرينانه
سازمانيشخصيجامعه شناختيشخصيشخصيتيماستراتژيساختارفرهنگمحصولاتكارآفرينرهبرمديرتعهدبينششبكههاتيمهاوالدينخانوادهالگوهاي نقشمخاطرهپذيرينارضايتي شغلياز دست دادن شغلتحصيلاتسنجنستعهدنياز به توفيقكنترل درونيتحمل ابهاممخاطرهپذيريارزشهاي شخصي228600219075رشداجرارخداد سرعتزانوآوري00رشداجرارخداد سرعتزانوآوريتحصيلاتتجربهمحيطرقبامشتريانعرضهكنندگانسرمايهگذارانبانكدارانوكلامنابع ماليسياست دولتمحيطرقابتمنابع ماليسياست دولتيمحيطفرصتهاالگوهاي نقشخلاقيت
شكل (5-2) نمودار فرآيند كارآفريني
-57150035560محيطفرصتهاعدم قطعيت، ابهامنتايجموفقيتشكستهدفهاخلق، نوآوري و ابتكاري جديد رشد كاريرفتار / عملكردابتكارقبول مسئوليت شخصيجستجو براي بازخورد شخصيكنترل عملكرد،تحمل ابهام، استفاده از پول به عنوان معيار و اولويت به كارويژگيهاي شخصيتي كارآفرينتعهد، قاطعيت، پايداري، پشتكارعزم، يكپارچگي، اعتمادعناصر شناختيحل مشكل، هدفگرايي، بصيرت، قدرت درك، هوشمندي، فراست شغليقدرت انگيزشكاملاً رقابتي در انجام كار، توفيقطلبيانتظار موفقيتاعتماد به نفس، متكي به خود، خودآگاهمهارتهاتشكيل تيم، توانايي انگيزشيادگيري از اشتباهات،سرمايهگذاري در فرصتها00محيطفرصتهاعدم قطعيت، ابهامنتايجموفقيتشكستهدفهاخلق، نوآوري و ابتكاري جديد رشد كاريرفتار / عملكردابتكارقبول مسئوليت شخصيجستجو براي بازخورد شخصيكنترل عملكرد،تحمل ابهام، استفاده از پول به عنوان معيار و اولويت به كارويژگيهاي شخصيتي كارآفرينتعهد، قاطعيت، پايداري، پشتكارعزم، يكپارچگي، اعتمادعناصر شناختيحل مشكل، هدفگرايي، بصيرت، قدرت درك، هوشمندي، فراست شغليقدرت انگيزشكاملاً رقابتي در انجام كار، توفيقطلبيانتظار موفقيتاعتماد به نفس، متكي به خود، خودآگاهمهارتهاتشكيل تيم، توانايي انگيزشيادگيري از اشتباهات،سرمايهگذاري در فرصتها
2- مدل چند بعدي «ويليام گارتنز» (1985) وي چهار عنصر فرد، محيط، سازمان و فرآيند را در ايجاد يك شركت مؤثر دخيل ميداند و آنها را به ترتيب ذيل با يكديگر مرتبط ميكنند كه اين روابط در شکل 6-2 نشان داده شده است
شکل (6-2) متغيرهاي ايجاد شركت نوپا
-36703045085سازمانرهبري در هزينههاتمايزتمركزكالا يا خدمات جديدرقابت موازيورود با استفاده از امتياز مخصوصانتقال جغرافيائيكسري عرضهاستفاده از منابع هدر رفتهقرارداد با مشتريتبديل شدن به منبع دوم عرضهسرمايهگذاريهاي مشتركاخذ پروانه كارفرصتهاي بكر بازارفروش سهام بخش (يا اداره)خريد مطلوب توسط دولتتغيير قوانين و مقررات دولتيافرادنياز به توفيق سابقة كارمركز كنترل والدين كارآفرينتمايل به مخاطرهپذيريسنرضايت شغليتحصيلاتمحيطقابليت دسترسي به سرمايهحضور كارآفرينان مجربنيروي كار ماهر از لحاظ فنيقابليت دسترسي به عرضهكنندگانقابليت دسترسي به مشتريان يا بازارهاي جديدتأثيرات دلتنزديكي دانشگاههاقابليت دسترسي به زمين يا تسهيلاتقابليت دسترسي به حمل و نقلطرز تفكر مردم منطقهقابليت دسترسي به خدمات حمايتيشرايط زندگيتفكيك شغلي و صنعتي زياددرصد بالاي مهاجران جديد در جمعيتزمينه صنعتي وسيعنواحي شهري با وسعت زيادقابليت دسترسي به منابع ماليموانع ورودرقابت در ميان رقيبان موجودفشار ناشي از كالاهاي جانشينيقدرت چانهزني خريدارانقدرت چانهزني عرضهكنندگانافرادفرصت تجاري را تعيين ميكندمنابع را جمعآوري ميكندبراي كالاها و خدمات بازاريابي ميكندمحصولات را توليد ميكندسازمان را به وجود ميآوردبه دولت و جامعه واكنش نشان ميدهد00سازمانرهبري در هزينههاتمايزتمركزكالا يا خدمات جديدرقابت موازيورود با استفاده از امتياز مخصوصانتقال جغرافيائيكسري عرضهاستفاده از منابع هدر رفتهقرارداد با مشتريتبديل شدن به منبع دوم عرضهسرمايهگذاريهاي مشتركاخذ پروانه كارفرصتهاي بكر بازارفروش سهام بخش (يا اداره)خريد مطلوب توسط دولتتغيير قوانين و مقررات دولتيافرادنياز به توفيق سابقة كارمركز كنترل والدين كارآفرينتمايل به مخاطرهپذيريسنرضايت شغليتحصيلاتمحيطقابليت دسترسي به سرمايهحضور كارآفرينان مجربنيروي كار ماهر از لحاظ فنيقابليت دسترسي به عرضهكنندگانقابليت دسترسي به مشتريان يا بازارهاي جديدتأثيرات دلتنزديكي دانشگاههاقابليت دسترسي به زمين يا تسهيلاتقابليت دسترسي به حمل و نقلطرز تفكر مردم منطقهقابليت دسترسي به خدمات حمايتيشرايط زندگيتفكيك شغلي و صنعتي زياددرصد بالاي مهاجران جديد در جمعيتزمينه صنعتي وسيعنواحي شهري با وسعت زيادقابليت دسترسي به منابع ماليموانع ورودرقابت در ميان رقيبان موجودفشار ناشي از كالاهاي جانشينيقدرت چانهزني خريدارانقدرت چانهزني عرضهكنندگانافرادفرصت تجاري را تعيين ميكندمنابع را جمعآوري ميكندبراي كالاها و خدمات بازاريابي ميكندمحصولات را توليد ميكندسازمان را به وجود ميآوردبه دولت و جامعه واكنش نشان ميدهد
3- مدل فرآيندي «چل وهاورس» (1988) «چل» و« هاورس» يكي از جامعترين مدلهاي كارآفريني را در سال 1988 ارائه نمودند. اين مدل شامل ويژگيهاي شخصيتي و عناصر شناختي ميباشد و همچنين بر قدرت سرمايهگذاري در فرصتها كه مخالف تجهيز منابع ميباشد نيز تأكيد دارد. در اين مدل كارآفرين موفق فردي پنداشته ميشود كه مهارتهاي مختلفي همچون تشكيل تيمهاي كاري وانجام كار با كمك ديگران را داشته باشد. در شكل7-2 مدل پيشنهادي آنها آمده است.
-306705408305مدير بانك، مشتري1) مديريت وضعيت دستيابي بر اهداف2) بدست آوردن و مديريت شهرتعملي (1)تشريحي (11)قابليتها، مهارتهاسازههاانتظاراتارزشها، برنامههاشهرت، توانايي، فرديتشايسته احترام00مدير بانك، مشتري1) مديريت وضعيت دستيابي بر اهداف2) بدست آوردن و مديريت شهرتعملي (1)تشريحي (11)قابليتها، مهارتهاسازههاانتظاراتارزشها، برنامههاشهرت، توانايي، فرديتشايسته احترامشكل (7-2) تأثير شخص و وضعيت در كارآفريني
محيط
وضعيت
قانونها
ناظران / قضاوتبازدهعملفعاليتنقش شخص
سبك
4- مدل فرايندي «استيونسون و ديگران» (1989) «استيونسن» فرايند كارآفريني را چنين تعريف مينمايد:
كارآفريني عبارتست از فرآيند ايجاد ارزش از راه تشكيل مجموعة منحصر به فردي از منابع به منظور بهرهگيري از فرصتها. وي عناصر مؤثر در فرآيند كارآفريني را در هر بُعد از فرايند كسب و كار به شرح ذيل بيان ميدارد: فعاليتهاي لازم در شكل 8-2 به تفصيل تشريح شده است.
شكل 8-2 مدل فرايندي استيونسون
ُبعد اصلي كسب و كارعنصر فرآيند كارآفريني- گرايش استراتژيك- ارزيابي فرصت- پايبندي به فرصت- پرورش مفهوم كسب و كار- تخصيص منابع- ارزيابي منابع لازم- تسلط بر منابع- دستيابي به منابع لازم- ساختار مديريت- اداره و بهرهبرداري از فعاليت اقتصادي
اين كه حائز اهميت است كه اين مراحل فرآيندي به ترتيب طبيعي تنظيم گرديده و نميتوان هر يك از آنها را بدون ارتباط با ديگري در نظر گرفت. براي مثال، لازم است كارآفرين براي ارزيابي فرصت، برداشتي از مفهوم كسب و كار نيز داشته باشد، يا بداند اجراي آن مفهوم نياز به چه منابعي خواهد داشت، و يا هزينة آن منابع چقدر خواهد بود. تنها در اين صورت است كه كارآفرين ميتواند به قضاوت درستي از جذابيت فرصت دست يابد. در عين حال، ترتيب فوق، زنجيرة حلقههايي كه ميبايست از آنها عبور نمود را نشان ميدهد. در صفحه بعد و در جدول 2-2 اين زنجيره نشان داده شده است.
جدول (2-2) عناصر فرآيند كارآفريني
عناصر فرايندارزيابي فرصتتوسعه و مفهوم كسب و كارارزيابي منابع لازمدستيابي به منابع لازممديريت و بهرهبرداري از فعاليت اقتصاديمسائلدرك نيروهاي پديدآورندة فرصتتعيين افق زماني مناسبتعيين منابع حياتي و غيرحياتيتشخيص منابع جايگزينارزيابي متغيرهاي اصليارزيابي چشمانداز فرصتتوسعه راههاي خروجيارزيابي مخاطره منابع مختلفارزيابي نيازهاي حياتي عرضهكنندگانتوسعه ساختار مديريتتعيين ارزش واقعي محصول با خدماتطراحي موانع ورودارزيابي منابع موجودتنظيم برنامة عملمسايل بالقوهارزيابي مخاطرهاتخاذ استراتژيكارآفرين يا گروهتوسعه ساختار معاملاتتنظيم استراتژي جهت بهرهبرداريارزيابي بازده، و ارزشتعيين نوع سازمانتشخيص شكافهااجراي سيسمهاي كنترلتعيين ميزان مناسب با اهداف و مهارتهاي شخصيتشخيص عرضهكنندگان و منابع ديگرتنظيم رويكردهاي جايگزين براي كنترل منابعارزيابي ساير وابستگيهاي سازمانيروشهاي ارزشيابي و تكميلمخاطره در برابر پاداشاقتصادجريان نقدينگيارزشيابيارزشيابيارزيابي شخصيصنعتمسير بحرانقيمتگذاريتجزيه و تحليل ماليارزشيابيرقباارزيابي اهرمهاي ماليساختار معاملهتجزيه و تحليل حساسيتها
5- مدل يكپارچه كارآفريني «نياوالي» و «فوگل» (1994): اين دو محقق ضمن مطالعات خود چهار عنصر اصلي محيطي را معرفي نمودهاند كه تأثير تقويتكننده يا تضعيفكننده زيادي بر فرآيند ايجاد شركتهاي نوپا دارند. اين چهار عامل عبارتند از:
1) رويكرد و سياستهاي دولت 3) مهارتهاي شغلي و كارآفريني
2) شرايط اقتصادي واجتماعي 4) حمايتهاي مالي وغير مالي
كليه اين عوامل رابطة مستقيم با ايجاد شركتهاي جديد دارند. مدل پيشنهادي اين دو محققين و روابط بين اين عوامل در شكل9-2 آمده است.
شكل (9-2) عناصر اصلي در ايجاد يك شركت نوپا
10604523495سياستهاي دولتي و رويكردهاشرايط اقتصادي - اجتماعيحمايتهاي مالي و غيرماليفرصتتمايل به سرمايهگذاريتوانايي ايجاد سرمايهگذاريمهارتهاي شغلي و كارآفرينياحتمال خلق يك سرمايهگذاريايجاد يك شركت نوپا00سياستهاي دولتي و رويكردهاشرايط اقتصادي - اجتماعيحمايتهاي مالي و غيرماليفرصتتمايل به سرمايهگذاريتوانايي ايجاد سرمايهگذاريمهارتهاي شغلي و كارآفرينياحتمال خلق يك سرمايهگذاريايجاد يك شركت نوپا
- مدل كارآفريني سازماني كورنوال و پرلمن
شكل 10-2 چارچوب كارآفريني سازماني را نشان ميدهد. (Cornwall & Perlman, 1990, P.20) كه بر مبناي رويكرد مديريت استراتژيك است. اطلاعات حاصل از محيطهاي دروني و بيروني سازمان سرآغاز فرآيند كارآفريني سازماني هستند. اين اطلاعات، دادههاي ارزيابي گزينههاي استراتژيك هستند و هنگامي كه يك طرح استراتژيك تعيين شد، بايد اجرا شود. عوامل فردي، گروهي و سازماني كه براي يك سازمان كارآفرين الزامي هستند، بايد موضوع ارزيابي و اجراي يك طرح استراتژيك قرار گيرند؛ و نتايج طرح استراتژيك براي كنترل و ارزيابي مورد استفاده قرار ميگيرد. تغيير در اين طرح را ميتوان در هر مرحله از اين فرآيند و براي افزايش عملكرد و كارآيي انجام داد.
0186055محيط بيرونيارزيابي فرصتهامحيط درونيرزيابي گزينهها:بينش، اهداف و مأموريت استراتژيهاكنترل و ارزيابي كارآيياجرانتايجنيروهاي پيشبرنده كارآفريني: موضوعات سازماني، گروهي و فردي00محيط بيرونيارزيابي فرصتهامحيط درونيرزيابي گزينهها:بينش، اهداف و مأموريت استراتژيهاكنترل و ارزيابي كارآيياجرانتايجنيروهاي پيشبرنده كارآفريني: موضوعات سازماني، گروهي و فردي
شكل 10-2 مدل كارآفريني سازماني كورنوال و پرلمن
-مدل كارآفريني سازماني كوراتكو و نافزيگر
-4572002321560ويژگيهاي سازماني:1- حمايت مديريت2- آزادي عمل كاري3- تقويت و پاداشها4- دسترسي زماني5- مرزهاي سازمانيتسريع رويداد سازمانيمشخصات فردي:1- گرايش به ريسك و خطرپذيري2- تمايل به استقلال3- نياز به موفقيت4- هدفگرايي5- مركز كنترل درونيتصميم به اقدام كارآفرينانهبرنامهريزي امكان كسب و كار كارآفرينانهدسترسي به منابعاجراء ايده كارآفرينانهتوانايي غلبه بر موانع00ويژگيهاي سازماني:1- حمايت مديريت2- آزادي عمل كاري3- تقويت و پاداشها4- دسترسي زماني5- مرزهاي سازمانيتسريع رويداد سازمانيمشخصات فردي:1- گرايش به ريسك و خطرپذيري2- تمايل به استقلال3- نياز به موفقيت4- هدفگرايي5- مركز كنترل درونيتصميم به اقدام كارآفرينانهبرنامهريزي امكان كسب و كار كارآفرينانهدسترسي به منابعاجراء ايده كارآفرينانهتوانايي غلبه بر موانع كوراتكو، نافزيگر و همكارانش، معتقدند كه فرآيند ايجاد كسب و كارِ كارآفرينانه جديد، محصول تعامل عوامل مختلف است. اين مدل كارآفريني سازماني، تعامل فعاليتهاي مختلف را به جاي رخداد حوادث در خلاء را به عنوان موجود كارآفريني در سازمان معرفي ميكند. بر اساس اين مدل، تصميم براي اقدام كارآفريني سازماني به عنوان نتيجهاي از تعامل ويژگيهاي سازماني، مشخصات فردي و برخي تسريع كنندهها است. شكل 11-2 نوع تعامل اين عوامل را نشان ميدهد؛
شكل11-2 مدل كارآفريني سازماني كوراتكو و نافزيگر
(Kuratko & Hodgetts, 2001, PP.72-73)
- مدل كارآفريني سازماني اِكُلس و نِك
اين مدل ميكوشد تا بطور مفهومي تأثير رفتارهاي كارآفرينانه فردي و ساختار سازماني كارآفرينانه بر موفقيت كارآفرينانه سازمان را مورد بررسي قرار ميدهد. به عبارت ديگر، اين مدل توانايي سازمان براي بقاء در يك محيط پوياي سرشار از نوآوري را نشان ميدهد؛
342900157480رفتار كارآفرينانه افراد:1- كشف فرصتها2- تسهيل فرصت3- انگيزه تعقيب فرصتساختار زمان:1- ساختار ارگانيكي2- ارزشهاي مشترك3- فرهنگ كارآفرينانهموفقيت كارآفرينانه سازمان:گسترش و تعميق نوآوريها00رفتار كارآفرينانه افراد:1- كشف فرصتها2- تسهيل فرصت3- انگيزه تعقيب فرصتساختار زمان:1- ساختار ارگانيكي2- ارزشهاي مشترك3- فرهنگ كارآفرينانهموفقيت كارآفرينانه سازمان:گسترش و تعميق نوآوريها
شکل 12-2 مدل كارآفريني سازماني اِكُلس و نِك
(Echols & Neck, 1998, P.2)
اين شكل، تعامل رفتار كاركنان و ساختار سازمان كه عمده عناصر ضروري براي موفقيت كارآفرينانه سازمان هستند را نشان ميدهد. در اينجا موفقيت كارآفرينانه، در قالب ظرفيت نوآورانه كه يك سازمان را براي بازسازي خودش و بقاء در بلند مدت توانا ميسازد، مورد توجه قرار گرفته است.
- ابعاد كارآفريني سازماني تامپسون
تامپسون براي شكلگيري كارآفريني در سازمانها پنج بُعد را مورد توجه قرار ميدهد كه وجود تمامي اين ابعاد براي سازمان كارآفرينانه ضروري است.
-114300393065كارآفريني سخت1- روحيه مستقل2- باور عملي به ريسك حساب شده3- موضوعيابي براي فرصت و فرصتگرايي4- عامل شبكهسازي5- موفقيتگرا6- رقابتي و قاطعپارادايم مخاطرهجويي1- پرانرژي2- سختكوشي3- عملگرايي4- افراد يا جذبه5- توانايي براي ارزيابي ديگران6- اكتشافگري و چالشگري و عمل در لبه پرتگاهارائه ايده و طرح1- شهودي و تحليلي بطور همزمان2- شبكهسازي مؤثر براي كسب و فروش ايدههاي موفقيتآميز3- توانايي براي درك بازار4- از نظر فني متخصص ولي درعين حال خلّاقپارادايم خلاقيت 1- تخيلزايي و بينش2- تمركز بر مشتري بطور استراتژيك3- افزايشگري4- پرشوري5- متعهد6- تغييرگراكارآفريني نرم1- مدير و شبكهساز غيررسمي3- ارتباط برقرار كننده3- ايجاد كننده اعتماد به نفس و بصيرت بخش4- ايجاد كننده فرهنگ انسجامبخش5- انگيزه دهنده6- رهبر سرزنده00كارآفريني سخت1- روحيه مستقل2- باور عملي به ريسك حساب شده3- موضوعيابي براي فرصت و فرصتگرايي4- عامل شبكهسازي5- موفقيتگرا6- رقابتي و قاطعپارادايم مخاطرهجويي1- پرانرژي2- سختكوشي3- عملگرايي4- افراد يا جذبه5- توانايي براي ارزيابي ديگران6- اكتشافگري و چالشگري و عمل در لبه پرتگاهارائه ايده و طرح1- شهودي و تحليلي بطور همزمان2- شبكهسازي مؤثر براي كسب و فروش ايدههاي موفقيتآميز3- توانايي براي درك بازار4- از نظر فني متخصص ولي درعين حال خلّاقپارادايم خلاقيت 1- تخيلزايي و بينش2- تمركز بر مشتري بطور استراتژيك3- افزايشگري4- پرشوري5- متعهد6- تغييرگراكارآفريني نرم1- مدير و شبكهساز غيررسمي3- ارتباط برقرار كننده3- ايجاد كننده اعتماد به نفس و بصيرت بخش4- ايجاد كننده فرهنگ انسجامبخش5- انگيزه دهنده6- رهبر سرزنده
شکل 13-2 مدل كارآفريني
- مدل تعاملي كارآفريني سازماني
-1765301186180اجراي تفكرتوانايي غلبه بر موانعقابليت دسترسي به منابعبرنامهريزي كاري وامكان سنجيتصميم به انجام فعاليت كارآفرينانه سازمانيويژگيهاي سازماني* حمايت مدير* موانع سازماني* اختصاص زمان* اختياري كاري*حادثه ناگهانيويژگيهاي فردي* تمايل به مخاطرهپذيري* هدفگرايي* نياز به توفيق00اجراي تفكرتوانايي غلبه بر موانعقابليت دسترسي به منابعبرنامهريزي كاري وامكان سنجيتصميم به انجام فعاليت كارآفرينانه سازمانيويژگيهاي سازماني* حمايت مدير* موانع سازماني* اختصاص زمان* اختياري كاري*حادثه ناگهانيويژگيهاي فردي* تمايل به مخاطرهپذيري* هدفگرايي* نياز به توفيقاين مدل توسط «كوراتكو» و عدهاي از همكاران ايشان ارايه شده است. او هشت دسته از عوامل را در اجراي يك تفكر در سازمانها مؤثر ميداند كه تعامل آنها سبب شكلگيري فرآيند كارآفريني ميشوند.
(شكل 14-2) مدل تعاملي كارآفريني سازماني
با توجه به شكل كارآفريني در سازمان براساس تعامل سه فاكتور اصلي شكل ميگيرد:
مشخصات سازماني: حمايت مديريت، استقلال و آزادي در كار، دادن فرصت و محدودههاي سازماني.
مشخصات فردي: ريسكپذيري، نياز به استقلال نياز به توفيق هدفگرايي و مركز كنترل.
حادثه ناگهاني: توسعهي روشهاي جديد، ادغامها يا مالكيتهاي جديد، تقاضاهاي جديد در بازار، تغييرات اقتصادي و تهديدات رقبا.
چنانچه هر يك از عوامل فوق وجود نداشته باشد و يا ضعيف باشد از سطح كارآفريني سازمان يا فرد كاسته ميشود. مثلاً در شرايطي كه مشخصات سازماني و فردي مهيا باشد ولي شرايط محيطي مناسبي وجود نداشته باشد كارآفريني ايده آلي در سازمان مشاهده نخواهد شد. در اين مدل فرد پس از تصميمگيري نسبت به اجراي يك طرح كارآفرينانه در سازمان خود، شروع به امكانسنجي و تهيهي برنامه كاري مينمايد و سپس با مهارتهاي خاص خود سختي تأمين منابع و رفع منابع فعلي و آتي را سنگين و سبك نموده و نهايتاً اقدام به اجرا يا توقف طرح ميكند.
- مدل استراتژيكي كارآفريني سازماني
در اين مدل ابتدا اطلاعات ورودي از محيط داخلي و خارجي سازمان به تشخيص و ارزيابي فرصتهاي جذاب بازار كمك ميكنند و به دنبال آن درونما، مأموريت، هدفها و استراتژيها تعيين و سپس اجرا ميشوند.
487680-707390نتايجاجرانيروهاي ايجاد كارآفريني: عوامل فردي ، گروهي و سازمانيانتخاب اهداف، استراتژيها، دورنما، مأموريت و راهكارهاارزيابي فرصتهاكنترل و ارزيابي اثربخشيمحيط داخليمحيط خارجي00نتايجاجرانيروهاي ايجاد كارآفريني: عوامل فردي ، گروهي و سازمانيانتخاب اهداف، استراتژيها، دورنما، مأموريت و راهكارهاارزيابي فرصتهاكنترل و ارزيابي اثربخشيمحيط داخليمحيط خارجي
شكل 15-2 مدل استراتژيكي كارآفريني سازماني
از طرف ديگر نيروهاي فشار از سوي سازمان، گروهها و افراد براي كارآفريني زمينه را براي ارزيابي شقوق مختلف استراتژيها و اجراي آنها فراهم ميكنند. نهايتاً نتايج حاصل از عملكردها با هدفها و مأموريت اوليه مقايسه ميشود و تغييرات لازم جهت اصلاح انحرافات در هريك از مراحل صورت ميگيرد.
- ارزيابي فرصتها: هر روزه مديران اطلاعات زيادي دريافت ميكنند. اما مهارت مدير خوب در اين است كه سريع تشخيص دهد، كدام يك مهم و كدام يك مهم نيست. اطلاعات كليد كاهش نااطمينانيهاست چه براي سازمان و چه براي افراد. در سازمانهاي كارآفرين ارزش اطلاعات بستگي به ميزان كشف و بهرهبرداري از فرصتهاي جديد دارد. اطلاعات در اين سازمانها مواد اوليه تعيين دورنما، مأموريت و استراتژيهاي سازمان است كه از منابع داخلي و خارجي بدست ميآيند. بهترين منبع اطلاعات، از مشتري كسب ميشود.
- ارزيابي گزينهها: دورنما، مأموريت و هدفهاي بلند مدت در مركز برنامهريزي استراتژيك قرار دارند. دورنما در واقع ديد رهبر سازمان است نسبت به آنچه كه سازمان ميتواند در آينده به آن برسد. درونما در يك سازمان احتياج به مهارتهاي اثربخش رهبر دارد كه بتواند دورنماي خود را با سايرين به مراوده گذاشته و از آن به عنوان عامل انگيزشي افراد استفاده كند. دورنما به عنوان سوخت نوآوري افراد از عوامل مهم در سازمانهاي كارآفرين شناخته ميشود.
- اجرا: گفته ميشود اين مرحله از برنامهريزي مشكلتر است، زيرا بسياري از ايدههاي جديد شكست خوردهاند اما نه به دليل ضعيف بودن ايده، بلكه به اين علت كه هرگز به اجرا گذاشته نشدهاند و اينجاست كه گفته ميشود يك سازمان كمتر يا بيشتر از سازماني ديگر كارآفرين است. براي اجراي كامل و موفق برنامهها و فعاليتهاي كارآفرينانه لازم است تغييرات زيادي در افراد، گروهها و سازمان داده شود. از قبيل فرهنگ سازماني، توزيع قدرت سازمان، قدرت خلاقيت و تصميمگيري افراد و ...
- نتايج: مهمترين و جامعترين نتيجهي كارآفريني سازماني سازگاري با محيط و بقاء در بلند مدت است. بقاء در بلندمدت از نگرانيهاي اصلي همهي سازمانها بوده و هست. به خصوص در دنيايي با چنين دگرگونيهاي سريع و فراواني كه با رقابتهاي فشردهي ناشي از سيستم اقتصاد جهاني نيز توأم شده است. سازمانهاي كارآفرين بهتر از سازمانهاي سنتي رقابت ميكنند و نسبت به تغييرات محيطي تواناي تغيير و واكنش سريع بيشتري دارند. همچنين سازمانهاي كارآفرين نتايج مفيد ديگري نيز به همراه دارند مانند رضايتمندي مشتري.
-كنترل و ارزيابي اثربخشي: انعطافپذيري و بقاي بلندمدت كه از خصوصيات سازمانهاي كارآفرين است، كنترل و ارزيابي اثربخشي استراتژيهاي كارآفرينانه را دچار مشكل ميكند. براي كنترل و اثربخشي استراتژيهاي كارآفريني شاخصهاي ديگري غير از سود و برگشت سرمايهي سريع لازم است. به عنوان مثال ساختار سازماني كه بهتر بتواند رقابت كند يكي از شاخصهاي موفقيت است همچنين سرمايهگذاريهايي كه در كوتاه مدت آثار مثبتي ندارند ولي آثار مطلوب خود را در بلندمدت نشان ميدهند از ديگر شاخصهاي موفقيت شناخته ميشوند.
- مدل OSIM
اين مدل كه جديدترين مدل است و مراحلي را براي سازمانها مشخص كرده كه با طي آنها ميتوانند از وضعيت بوروكراسي خود را رها كرده و به كارآفريني سازماني برسند. مراحل اصلي اين مدل عبارتند از(اورند، 1382: 120-118):
اول از هر چيز بايد كارآفرينان سازماني را در درون سازمان شناسايي كرد و البته سازمان نيز ميبايست حمايتهاي لازم را نسبت به ايشان مبذول دارد تا مانع خروج ايشان از سازمان نشود.
در مرحله دوم سازمان ميبايست محيط كاري مناسبي را براي تسهيل كار ايشان فراهم آورد. در اين راه اولين قدم حمايت مديريت عالي سازمان است. فلسفه و مأموريت سازمان نيز ميبايست از حالت خشكي و غيرقابل انعطاف به شكلي منعطف تبديل شود. در اين مرحله بايد به مديراني كه در كار خود استقلال ندارند، استقلال بدهيم، يك سيستم يادگيرنده از شكستها و موفقيتها در سازمان ايجاد كنيم، از عملكرد گروهها حمايت كنيم و ...
در اين مرحله ميبايست برنامه آموزشي مناسبي براي كارآفرينان بالقوه در سازمان فراهم كنيم. مانند برنامههاي آموزشي براي خلاقيت و ارائه پيشنهادها.
151130941705آموزشهاي لازمه براي تجاري كردن پروژهشناسايي پروژهها توسط كارآفرينان يا ارجاع آنها توسط سازمان به ايشانشناسايي كارآفرينان بالقوه در سازمانايجاد يك محيط كاري مناسب براي تسهيل امور و حمايت مديريت عاليراهاندازي برنامههاي آموزشي براي كارآفرينان00آموزشهاي لازمه براي تجاري كردن پروژهشناسايي پروژهها توسط كارآفرينان يا ارجاع آنها توسط سازمان به ايشانشناسايي كارآفرينان بالقوه در سازمانايجاد يك محيط كاري مناسب براي تسهيل امور و حمايت مديريت عاليراهاندازي برنامههاي آموزشي براي كارآفريناندر مرحله بعد سازمان بايد از كارآفرينان خود دعوت كند تا اگر پروژهاي در سازمان وجود دارد آن را هدايت كنند و در غير اينصورت از آنان بخواهد تا پيشنهادهاي خود را براي پروژهها جديد اعلام كنند.
(شكل 16-2) مدل OSIM
در مرحله آخر ميبايست فعاليتهاي تكميلي و تجاري لازم بر روي پروژهها صورت گيرد. از جمله نامهنگاريهاي تجاري، استفاده از منابع بيروني از سازمان، استفاده از صورتهاي مالي و غيره.
12-2 مروري بر تحقيقات پیشین
1-12-2 تحقيقات داخلي
تحقيقي با عنوان بررسي موانع كارآفريني سازماني در صنعت چوب شمال كشور توسط حسين اكبري به عنوان پايان نامه كارشناسي ارشد دانشگاه تربيت مدرس در سال 1384 انجام شده است. وي در اين مطالعه، 4 مولفه اصلي با عناوين كنترل شديد، فرهنگ سازماني محافظهكارانه، سيستم پاداش نامناسب و توجه به سود كوتاه مدت را در اين شركت مورد بررسي و پژوهش قرار داد كه در نتيجه سه عامل فرهنگ سازماني محافظهكارانه، سيستم پاداش نامناسب و توجه به سود كوتاه مدت به ترتيب به عنوان موانع اصلي كارآفريني در اين شركت مورد تأييد قرار گرفتند.
طراحي و تبيين الگوي پرورش مديران كارآفرين صنعت نيز از جمله ديگر مطالعاتي بود كه توسط محمود احمدپور دارياني به عنوان رساله دكترا در دانشگاه تربيت مدرس در سال 1377 انجام گرفت. وي در اين پژوهش 120 مدير موفق كارآفرين را كه با استفاده از ديدگاهها و نظرات وزارتخانه هاي ذيربط و خبرگان صنعت شناسايي و معرفي شده بودند، مورد مطالعه قرار داده و دو پرسشنامه تهيه و براي اندازه گيري ميزان موفقيت و تعيين ويژگيهاي شخصيتي جمع آوري گرديد. تجزيه و تحليل انجام گرفته با استفاده از آزمونهاي آماري همبستگي اسپيرمن، كاي دو، ويلكاكسون، رگرسيون چندمتغيره و تحليل عاملي در 151 متغير به عمل آمد. آزمون همبستگي انجام گرفته با معيار 95 درصد اطمينان تعدادي از ارتباطات را تأييد كرده است. در عين حال با استفاده از آزمون رگرسيون چندمتغيره و تحليل عامل، تعدادي از عوامل موثر در موفقيت سازماني و كارآفريني مورد شناسايي و دسته بندي قرار گرفتند. و در نهايت دو الگوي سازمان كارآفرين و موفق و در عين حال الگوي پرورش مديران كارآفرين، معرفي و ارائه گرديده است.
عبدالحميد پاپزن نيز در مقاله اي با عنوان توسعه سخت افزار، پول و امكانات و يا مغزافزار كارآفريني؛ ارائه شده در همايش توسعه سال 1380 كه در روزنامه آفتاب در شماره 971 مورخ 2/4/82 نيز به چاپ رسيده است؛ به بررسي رابطه بين كارآفريني و بيكاري در كشور پرداخته و بر آن عقيده است كه از نيروي انساني جوان و جوياي كشور كه مي تواند به عنوان پتانسيلي عظيم براي توسعه محسوب شود، نبايد به راحتي گذشت. وي نقش عنصر كارآفريني را در ايجاد اشتغال براي جوانان در كشور مهم و برجسته مي داند.
در طرح پژوهشي از سوي سازمان گسترش و نوسازي صنايع ايران، با عنوان مطالعات جامع كارآفريني و با هدف بررسي تنگناهاي توسعه كارآفريني در كشور در سال 1380؛ موانع توسعه كارآفريني سازماني در برخي از قوانين و مقررات كشوري و در 9 شركت مورد كنكاش و دسته بندي قرار گرفته است.
محمد سيدحسيني در پايان نامه كارشناسي ارشد خود در سال 1381 در دانشگاه علم و صنعت با عنوان شناسايي عوامل و شاخصهاي اولويت دار جهت دستيابي به سازمانهاي كارآفرين در كشور، عوامل و شاخصهايي كه در صورت وجود در سازمانها به تقويت فضاي نوآوري و افزايش انجام فعاليتهاي كارآفرينانه در سازمان منجر مي شود مورد بررسي قرار داده است كه اين عوامل در پنج دسته مطالعه شده اند كه عبارتند از: 1- حمايت مديريت.2- فرهنگ.3- ساختار.4- سيستمها.5- اهداف و استراتژيها.
بررسي موانع كارآفرين سازماني در دانشگاه مازندران نيز از جمله ديگر تحقيقاتي است كه با هدف شناسايي موانع محيطي، داخلي و منتجي موثر بر كارآفريني سازماني در دانشگاه مذكور، توسط غلامرضا بخشي در سال 1381 صورت گرفته است. موانع محيطي شامل فقدان متعدد و پاسخگو بودن به عموم مردم، موانع داخلي شامل تصميمات مديريت عالي در انتصاب و بكارگيري مديران زيردست، عدم تفويض اختيار كافي، و پيچيدگي و تعدد اهداف، و موانع منتجي نيز در برگيرنده موانع فرهنگي اجتماعي، تعريف سنتي از موفقيت، امكان ادامه فعاليت سازمان با وجود كارآمد نبودن و تغييرات مكرر مديريت در دورههاي زماني كوتاه ميباشد. براساس نتايج بدست آمده، موانع داخلي مهمترين عامل بازدارنده كارآفريني سازماني در دانشگاه مازندران ميباشد. پس از آن به ترتيب، موانع منتجي و موانع محيطي دراين زمينه نقش بازدارنده داشتهاند. از بين موانع داخلي، تصميمات نامناسب مديران عالي در انتصاب و بكارگيري مديران زيردست، از بين موانع منتجي، موانع فرهنگي- اجتماعي و از بين موانع محيطي، فقدان رقابت، بيشترين نقش بازدارندگي را بر كارآفريني دانشگاه داشته اند. در اين تحقيق پيشنهاد شده است تحقيق وسيعتري در مورد ساير دانشگاهها، صورت گيرد تا ضمن تعميم نتايج تحقيقات، بتوان از آن به صورت عملي در سياستگذاريها استفاده نمود.
طراحي و تبيين مدل عوامل پيشبرنده هاي کارآفريني سازماني با ابعاد گرايشات کارآفرينانه سازماني در سازمان تربيت بدني جمهوري اسلامي ايران، عنوان كار پژوهشي است كه توسط سیده طاهره موسوی راد به عنوان پايان نامه دکترا دانشکده علوم انسانی و تربیت بدنی در سال 1389 انجام شده است. در اين پژوهش، مدل هاي مفهومي كارآفريني سازماني كه به وسيله محققين طراحي شده اند، استراتژي سازماني، فرهنگ کارآفرينانه سازماني، ساختار سازماني، حمايت سازماني و منابع سازماني به عنوان عوامل اصلي پيشبرنده هاي كارآفريني سازماني مطرح شده است و نيز کارآفريني سازماني را از طريق پنج ويژگي اساسي گرايشات كارآفرينانه ( نوآوري ، استقلال طلبي، پيشتازي در بازار ، رقابت تهاجمي و ريسک پذيري) بررسي و مفهومسازي کرده اند، اين عوامل اغلب با هم عملکرد يک سازمان را بهبود يا افزايش مي دهند.
طراحي و تبيين الگوي ارتباطات سازماني در فرآيند كارآفريني سازماني با تاكيد برشركتهاي پخش سراسري در ايران، عنوان پايان نامه كارشناسي ارشد حسین صفرزاده در سال 1389 در دانشگاه تهران است. در اين پژوهش، ارائه الگويی برای تبيين نقش مؤلفههای ارتباطات سازمانی، شامل سبک ارتباطات، کانال ارتباطات، مسير ارتباطات و محتوای ارتباطات، در فرايند کارآفرينی سازمانی در شرکتهای پخش سراسری (جامعه آماری تحقيق که مشتمل بر 836 نفر بوده و از اين تعداد 191 نفر نمونهگيری تصادفی طبقهبندی شدهاند) هدف اصلی مقاله حاضر بوده است. مدل مفهومی نيز با استفاده از روش تحقيق توصيفی ـ همبستگی و به کارگيری ابزارهای مختلفی همچون پرسشنامه و مصاحبه و در قالب آزمونهای آماری کایدو، تحليل عاملی، کولموگروف ـ اسميرنوف، تحليل معادلات ساختاری و کرويت بارتلت مورد تأييد قرار گرفت.مدل ارائه شده، مدلی است که به ارتباطات سازمانی در فرايند کارآفرينی سازمانی توجه کرده و بر همين اساس نيز در راستای نتايج بهدست آمده بر مبنای مدل مفهومی، برخی از سازهها تأييد شدهاند.
بررسي رابطه بين فرهنگ سازماني با کارآفريني سازماني و خلاقيت در سازمان فني و حرفه اي شهرستان گچساران در سال 1389 توسط سهیلا ترابی به عنوان پايان نامه كارشناسي ارشد در دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی دانشگاه خوارزمي انجام شده است. هدف از انجام این پژوهش بررسی رابطه کارآفرینی سازمانی و خلاقیت از دیدگاه کارکنان سازمان فنی و حرفه ای شهرستان گچساران در نیمسال دوم تحصیلی 1388-1389 که دارای مدرک تحصیلی (دیپلم، فوق دیپلم، لیسانس و فوق لیسانس) است، میباشند. جامعه آماری در این پژوهش کلیه کارکنان رسمی، قراردادی و حقالتدریس سازمان فوق می باشد. بدین منظور تعداد 100 پرسشنامه برای کارکنان ارسال گردید که تعداد 96 پرسشنامه تکمیل گردیده و برگشت داده شد، ابزار گرد آوری داده ها، پرسشنامه محقق ساخته 121 سوالی کارآفرینی سازمانی دکتر هومن و پرسشنامه استاندارد 28 سوالی خلاقیت رندسپیت است. که با استفاده از آمار توصیفی (میانگین، انحراف معیار، درصد فراوانی) و آمار استنباطی (ضریب همبستگی پیرسون و رگرسیون چندمتغیره و ضریب همبستگی ماتریس) استفاده و داده ها مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت در استفاده از این فنون از نرم افزار SPSS بهرهگیری شد، نتایج تجزیه و تحلیل دادهها از این قرار است: در فرضیه اول بین کارآفرینی سازماني و خلاقیت رابطه معناداری وجود دارد. درفرضیه دوم بین ابعاد کارآفرینی سازماني که شامل: (سختکوشی، مسؤلیتپذیری، موفقیت، ریسکپذیری، انعطافپذیری، کنترل درونی، روایی کلامی و خلاقیت و تحمل ابهام) با خلاقیت رابطه معناداری وجود دارد، نتایج تجزیه و تحلیل دادهها از این قرار است که بین کارآفرینی سازمانی با خلاقیت و ابعاد کارآفرینی سازمانی با خلاقیت در سازمان فنی و حرفه ای رابطه معناداری وجود دارد. نتایج پژوهش حاضر با تحقیقات انجام شده پیشین رابطه معنا داری وجود دارد.
مطالعه عوامل تاثيرگذار بر نهادينه سازي کارآفريني سازماني (مطالعه موردي: شرکت مخابرات شهرستان همدان) توسط اشکان الیاس کردی به عنوان پايان نامه كارشناسي ارشد در سال 1389 در دانشگاه سيستان و بلوچستان انجام شده است. هدف از نگارش این پژوهش، بررسی عوامل تاثیرگذار بر کارآفرینی سازمانی بر اساس مدل کورتکو و همچنین بررسی نقش کارآفرینان سازمانی در استراتژی کارآفرینی است. به این منظور 115 پرسشنامه بین کارکنان شرکت مخابرات توزیع شد و اطلاعات بدست آمده با استفاده از نرم افزار SPSS مورد تحلیل قرار گرفت. نتایج بدست آمده حاکی ازآن است که بین ویژگی های فردی و سازمانی و نهادینه سازی کارآفرینی سازمانی در سازمان ارتباط مثبتی وجود دارد. در انتها نیز مدلی جهت پیاده سازی استراتژی کارآفرینی ارائه شده است.
2-12-2 تحقيقات خارجي
مطالعهاي با عنوان «کارآفريني در بخش دولتي» توسط زربيناتي و سوتاريس در سال 2004 انجام شد. هدف اين تحقيق، توسعه نقش بالقوه کارآفريني در سازمانهاي دولتي بود که نشان ميداد که چگونه چارچوب استيونسون درباره فرايند کارآفريني ميتواند در يک سازمان دولتي اروپايي بکار رفته و ابتکاراتي را براي بهرهگيري از سرمايههاي ساختاري اتحاديه اروپا، ارائه دهد. مبناي پژوهش شامل ده مطالعه موردي از سازمانهاي دولتي بود که پنج تا در انگلستان و پنج تاي ديگر در ايتاليا مستقر بودند. در نهايت نتايج بدست آمده، حاکي از مناسب بودن مدل استيونسون در سنجش فرايند کارآفريني در بخش دولتي بود.
در تحقيقي ديگر که توسط گورول و آستان (2006) با هدف گسترش مقوله کارآفريني دانشجويان ترکيه انجام شد، شش متغير با عناوين نياز به پيشرفت، کانون کنترل، ريسکپذيري، تحمل ابهام، نوآوري و اطمينان به خود براي تعريف کارآفريني دانشجويان استفاده شد. به همين منظور پرسشنامه 40 گويهاي با سؤالاتي در رابطه با متغيرهاي جمعيتشناختي، تمايل به کارآفريني و شش متغير نامبرده استفاده شد. نتايج حاصل از آزمون تي نشان داد که به جز تحمل ابهام و اطمينان به خود، تمام متغيرهاي در دانشجويان متمايل به کارآفريني، بالاست. اين امر نشان ميدهد که اين دانشجويان از ريسکپذيري بالا، کانون کنترل دروني، نياز به موفقيت زياد و نوآوري بالايي برخوردارند. بنابراين تحقيق نشان داد که کارآفرينان، ويژگيها، نگرشها و ارزشهاي منحصربفردي دارند که محرکي براي آنان بوده و آنها را از ديگران مجزا ميکند.
اسميت و همکاران در سال 2006 تحقيقي ديگر را با هدف درک چالشها و چگونگي برنامههاي آموزش کارآفريني در مؤسسات آموزش عالي انجام دادند. پژوهش، رويکردي عملي نسبت به ارائه ديدگاههايي در آموزش کارآفريني و ارزيابي موفقيت چنين برنامههايي و همچنين بحث در مورد نقاط ضعف و چالشهاي موجود فراروي اجراي چنين برنامههايي در دانشگاه داشت. نتايج مطالعه، حاکي از اثربخش بودن برنامههاي کارآفرينانه دارد. اما مبين اين واقعيت بود که اجراي چنين برنامههايي در دانشگاه به دليل محدوديت منابع، فقدان آموزش و يافتن کارآفرينان شايسته، کاري مشکل است. علاوه بر تحقيقات فوقالذکر، مطالعات زير نيز در زمينه کارآفريني در دانشگاهها صورت گرفته است:
«کارآفريني در دانشگاههاي فنلاند»، محققان: نورمي و پاسيو، زمان پژوهش: 2007
«رويکرد مبتني بر کارآفريني به منظور تدريس کارآفريني در سطح دانشگاههاي فنلاند»، محقق: هينونن، زمان پژوهش: 2007
«کارآفريني آکادميک»، محققان: برنان و مکگوان ، زمان: 2006
«ارتقاء کارآفريني در دانشگاه گلامورگان از طريق يادگيري رسمي و غيررسمي»، محققان: ادواردز و ماير ، زمان: 2005
واگنر و استرنبرگ(2008) عوامل مؤثر بر فرآيند توسعه فرهنگ كارآفريني سازماني و تأسيس شركتهاي جديد را به سه گروه عوامل كلان، خرد و ويژگيهاي شخصي كارآفرينان تقسيم كرده و نتيجه گرفتهاند كه در سطح منطقهاي، ملي و بينالمللي، هر كدام آنها و متغيرهاي فرعي مربوط به آنها اثرگذاري مختلفي بر فرآيند كارآفريني داشتهاند.
كيگوندو(2009) عامل ويژگيهاي شخصيتي فرد كارآفرين را كه بر موفقيت و شكست فرآيند توسعه فرهنگ كارآفريني سازماني مؤثر هستند ميتوان به چهار زيرگروه شامل ويژگيهاي جمعيتشناختي( با متغيرهاي سن(+)، جنسيت(+)، وضعيت تأهل(+)، موقعيت اجتماعي(+)، تحصيلات(+)، تجربه(-)، نژاد(+/-)،)، ويژگيهاي روانشناختي(با متغيرهاي توفيقطلبي(+)، خطرپذيري(+)، اعتماد به نفس(+)، عملگرا بودن(+)، استقلال(+)، كانون كنترل دروني(+))، ويژگيهاي رفتاركاري(با متغيرهاي سختكوشي(+)، پرانرژي بودن(+)، پشتكار داشتن(+)، رهبر بودن و در ديگران نفوذ داشتن(+/-)، استراتژيك عمل كردن(+))، و شايستگيهاي اساسي(با متغيرهاي مهارتهاي فني(+)، هنري(+)، سياسي(+)، اجتماعي(+)، روابط انساني(+)، تيزهوشي و شم تجاري(+)، خلاقيت و نوآوري(+)، وظايف هفتگانه مديريتي (+))، تقسيم كرد. هر كدام از اين متغيرها بر حسب دو محدوديت زمان و مكان، داراي اثرات مثبت(+)، منفي(+) و مثبت/منفي(+/-) توأمان بر موفقيت و شكست فرآيند كارآفريني هستند.
لرنر و هابر(2010) عوامل مؤثر بر فرآیند توسعه فرهنگ كارآفريني سازماني و موفقيت شركتهاي كارآفرينانه را به چهار گروه ويژگيهاي شخصی و روانشناختي كارآفرينان، حمايتهاي مالي و مشورتي دولتي، جذابيتهاي محيطي محل فعاليت شركت، و تنوع خدمات قابل ارائه تقسيم كردهاند.
13-2 چارچوب نظري و مدل مفهومی تحقيق
فرآيندي كه بتواند با استفاده از خلاقيت، چيز نويي را همراه با ارزش جديد با استفاده از زمان، منابع، ريسك و به كارگيري همراهان بوجود آورد كارآفريني گويند. كارآفريني فقط فردي نيست. سازماني هم ميتواند باشد حتي شركتهاي بزرگ اعم از دولتي و خصوصي هم ميتوانند به كارآفريني دست زنند. امروزه حتي صحبت از دولت كارآفرين به ميان آمده است. به عقيده «آرتوركول» كارآفريني عبارت است از فعاليت هدفمند كه شامل يك سري تصميمات منسجم فرد يا گروهي از افراد براي ايجاد، توسعه يا حفظ واحد اقتصادي است. از ديگر سو «روبرت نشتات» فرهنگ كارآفريني را قبول مخاطره، تعقيب فرصتها، ارضاي نيازها از طريق نوآوري و تأسيس يك كسب و كار ميداند(دارياني، 1380: 112).
كارآفريني به عنوان يك الزام و رويكرد نوين و تدبير جديد اقتصادي در پاسخ به واقعيتها و شرايط جديد محيطي، يكي از راهكارهاي ارزشمند در رويارويي و تقابل با ناكارآمدي اقتصادي و جلوگيري از پديدههاي منفي اقتصادي مانند: بيكاري، محسوب ميگردد. امروزه با به بنبست رسيدن بسياري از روشهاي سنتي و عدم پاسخگويي مناسب آن در رويارويي با مشكلات و معضلات علت و معلولي در اقتصاد ملي و اقتصاد جهاني، لاجرم به تعريف مفاهيم و چارچوبهاي جديدي هستيم كه در دنياي رقابتي و اقتصاد بدون مرز و آزاد بتواند جايگاه قابل قبول و رتبه مناسبي در بين اقتصادهاي جهان براي كشور به ارمغان آورده و از بسياري از هزينههاي گزاف بكاهد. اين راهحل و راهكار چيزي نيست مگر بكارگيري تمام ظرفيتها و قابليتهاي موجود و طرح و اجراي روشهاي نوآورانه و خلاق مبتني بر دانش و متكي بر امكانات ناشي از فناوري نوين؛ كه آن عنصر مترقي، كارآفريني سازمانی است كه در آن كارآفرينان از هر قشر و رده و هر گروهي با تمام وجود و با برخورداري از كمترين امكانات و توقعات در بستر سازمانهاي كوچك و بزرگ ظهور و بروز مي يابند. بنابراين ناشناخته بودن مقوله کارآفرينی، ارزش نداشتن سرمايه در کشور، عدم امنيت، منزلت اجتماعی و وجود موانع امنیتی و اطلاعاتی از جمله موانع موجود در راه گسترش کارآفرینی سازمانی در کشور می باشد. جامعهشناسان و روانشناسان، ابعاد فرهنگی و اجتماعی تأثيرات محيط بر فرد و ويژگیهای شخصيتی آن را بررسی کرده اند. بی شک در بسط و گسترش کارآفرينی سازماني نيز عوامل متعددي دخيل هستند که ضروری است احصاء و درجه تاثيرگذاری هر يک از آنان، مشخص شود.
- فرهنگ درك تغيير و كشف فرصت
براي ترقي و پيشرفت بايد هميشه مراقب تحولات و تغييرات جديد بود و همچون يک صياد به کمين فرصت هاي مناسب نشست. مديران خلاق و کارآفرين به آينده توجه دارند و خود و کارکنان را به شکار فرصت هاي «طلايي» ترغيب مي کنند. آن ها در به نتيجه رساندن فرصت ها و طرح هاي ابتکاري نيز حوصله و تحمل فراواني دارند و با علاقه به پي گيري آن ها مي پردازند. بنابراين كارآفرينان و شركتهاي كارآفرين همگام با تغييرات گام برميدارند و ميكوشند فرصتهاي ايجادشده در جريان اين تغييرات را كشف و از آنها بهرهبرداري كنند. همگامي با تغييرات مستلزم بستري فرهنگي است كه به تغيير بها ميدهد و به استقبال آن ميرود. بستري كه ميتواند در صورت لزوم, رهيافتها و عملكردهاي سنتي و قديمي را كنار گذاشته و رهيافتهاي نويني را برگزيند.
در عميقترين لايههاي فرهنگ كارآفريني يك باور اساسي نهفته است و آن اينكه:
”نميتوان در امواج سهمگين تحولات, جزيرهاي كوچك و باثبات ساخت و با قراردادن حصارهاي بهظاهر مستحكم, جامعه را از تبعات مثبت و منفي تحولات مصون نگاه داشت“.
يکي از ويژگي هاي افراد خلاق و کارآفرين اين است که به تغيير و تحول ارزشها و هنجارهاي نامناسب و نامساعد در کار و توليد کمک مي کنند. ايجاد فرصت کار و تلاش نيازمند به اصلاح مقررات، نگرشها و محدوديتهاي دست و پا گير است که كاركنان و مديران کارآفرين به خوبي از عهدة آن بر ميآيند. بنابراين، کارآفرين را مي توان فردي دانست که توانايي سازماندهي مديريت کار را به نحو شايسته دارد و از فرصت ها و موقعيت ها خوب استفاده مي کند و با اعمال طرح هاي ابتکاري و نوآورانه به رشد افراد و تغييرات جديد ياري مي رساند.
اين باور اساسي در جوامعي كه به تعميق و گسترش مباني فرهنگي خود اهتمام ويژهاي دارند، باوري ارزشمند و سرنوشتساز است. دنيا به سوي جهانشدن پيش ميرود. با گسترش سيستمهاي اطلاعاتي و ارتباطي, مرزهاي فرهنگي ميان ملتها روزبهروز كمرنگتر ميشود. فرهنگها در دنياي آينده تعاملي نزديك و گسترده دارند. فرهنگ كشورهاي پيشرفته و ارزشهاي حاكم بر آنها، چه درست و چه نادرست, همچون سيل عظيمي موجوديت فرهنگي ساير ملتها را به خطر خواهد افكند. بناي يك سد عظيم، راه رويارويي با اين سيل نيست. بلكه شناخت مسير و پيريزي آبراههاي مناسب بر سر راه آن است كه ميتواند آن را به سمت و سويي مناسب رهنمون شود. اگر ميخواهيم در مسير تحولات فرهنگي جهان آينده نقشي فعال و مثبت ايفا كنيم، بايد اين تحولات را بشناسيم، موجوديت آنها را بپذيريم و فرصتهاي موجود در آنها را تشخيص دهيم و بهموقع از اين فرصتها بهرهبرداري كنيم.
- فرهنگ تحریك و پرورش انگیزهها
یكی از اهداف در آموزش و ترویج كارآفرینی، تحریك انگیزهها در افرادی است كه دارای خصوصیات كارآفرینانه میباشد. تحریك انگیزهها از قبیل: میل به كسب ثروت، توفیقطلبی و استقلالطلبی و ... كه موجب میشود فرد را در مسیر كارآفرینی قرار دهد. برخی از افراد در محیطهايی پرورش مییابند كه زمینه برای تحریك انگیزهها و پرورش ویژگیها آنان فراهم است؛ اما بیشتر مردم در چنین محیطهايی قرار ندارند. لذا ایجاد انگیزش و پرورش ویژگیهاي كارافرينانه از طریق برنامههای آموزشی برای آنها لازم است.
این ویژگیها شامل مواردی همچون آموزش تفكر خلاق، بالابردن ریسكپذیری، بالابردن قدرت تحمل انجام، دادن اعتماد به نفس، فرصتشناسی، دادن اطلاعات آموزش نسبت به خصوصیات روانی شخصی از قبیل مركز كنترل میباشد.
- فرهنگ خلاقيت
براي موفقيت در کار و حرفه نياز به طرح ها و انديشه هاي نو و بکر است. مديران خلاق و کارآفرين از اين ويژگي، در خود و کارکنان، به نحو درست و مناسب استفاده مي کنند. رقابت با ساير مديران، کسب درآمد بيشتر، توسعة مکان و فضاي کار، به کارگيري بهره ورانة نيروي کار، توليد محصولات با کيفيت بالا و افزايش بازدهي سازماني، جملگي نيازمند روش هاي نو و جديدند که محيط کار را با شرايط و نيازهاي زمان هماهنگ سازد. . فرهنگ كارآفريني بر بهادادن به خلاقيت و نوآوري استوار است. كارآفرينان افراد خلاقي هستند كه ايدههاي نو توليد كرده و آن را در قالب يك شركت به سرانجام ميرسانند. بعلاوه در شركتهاي كارآفرين, كاركنان ميتوانند به دنبال ناشناختهها بروند و روشهاي جديد را به محك تجربه بگذارند. در اين شركتها افراد به خلاقيت و ابتكار عمل تشويق ميشوند. بها دادان به خلاقيت نهتنها در درازمدت باعث رشد و توسعه شركتها ميشود، بلكه زمينه مناسبي را براي رشد و شكوفايي استعدادها و ظرفيتهاي انساني فراهم ميكند. و اين شكوفايي خود بستر مناسبي براي رشد فضايل اخلاقي و معنوي در انسانهاست. علاوه براين ويژگيها، تعميق و گسترش فرهنگ كارآفريني، بستري مناسب براي بسط عدالت در جامعه است. در يك جامعه كارآفرين، همه انسانها فرصتهاي يكساني پيش روي خود دارند. در اين جامعه، سرمايه يا زمين منشأ توليد ثروت نيست و در چنين جامعهاي افراد هوشمند، خلاق و صاحبانديشه و نيز پرتلاش و مصمم، شانس بيشتري براي موفقيت دارند و صاحبان سرمايههاي كلان نميتوانند ثروت را در انحصار خود نگهدارند. تمام اينها در كنار هم يك زمينه مناسب براي بسط عدالت در سطح اجتماع است.
- فرهنگ استقلالطلبي و مسؤوليتپذيري
كاركنان و مديران خلاق و کارآفرين خود تصميم گيرنده هستند و کمتر تحت ثأثير القائات ديگرانند. آنها متکي به نفس و داراي روحيه اي کاملاً مستقل هستند. به عبارت ديگر، ارادة قوي از آنان شخصيتي مي سازد که مي توانند در برابر ناملايمات مقاومت کنند. آغاز تصميمات همراه با ريسک و پذيرش طرح هاي نو و بکر نيازمند استقلال در انديشه و عمل است. آنان همين روحيه را در کارکنان و عوامل انساني خود نيز ترغيب مي کنند. كارآفرينان افرادي هستند كه روحيه استقلالطلبي (روي پاي خود ايستادن) را دارند و حاضرند مسؤوليت كار و اشتغال خود (و حتي ديگران) را برعهده گيرند. اين افراد معتقدند بايد برپايه تواناييها, شايستگيها و فكرهاي خود, امرار معاش كنند و اساساً روحيه ”كارمندي“ ندارند. در ساختار سازمانهاي گسترده و سنتي ”امنيت شغلي“ بهايي بود كه در مقابل ”اطاعت“ به كاركنان پرداخت ميشد. اما در شركتهاي كوچكِ كارآفريني نه ”امنيت شغلي“ به معناي فراگير آن وجود دارد و نه ”اطاعت“. در چنين شركتي كاركنان, خودگردان، خطرپذير و مسؤوليتپذيرند و همه خود را در برابر منافع خود و شركت و جلب رضايت مشتري مسؤول و پاسخگو ميدانند. افراد در حيطه كاري خود تصميم ميگيرند و مسؤوليت تصميمات خود را بر دوش مديران خود نميگذارند.
- نظريه فرهنگ کارآفريني سازماني تالکوت پارسنز
پارسنز، جامعه شناس شهير آمريکايي که تئوريهاي خود را در چهار نظام زيستي، فرهنگي، نظام اجتماعي و ديني بيان نموده است، توسعه فرهنگ كارآفريني و خلاقيت و ابتکار را محصول نظام اجتماعي و تحت تاثير نهاد خانواده و مدرسه مي داند که در پرتو آن انگيزه کنشگران براي به عهده گرفتن نقشهاي توليدي در جامعه و سازمانها بالا ميرود. در همين خصوص به خطرپذيري، توفيقطلبي، روياپردازي، عملگرايي و چالشطلبي به عنوان عوامل و مولفه هاي موثر بر توسعه فرهنگ كارآفريني اشاره نموده است. مدل علي عوامل موثر بر توسعه فرهنگ کارآفريني از ديدگاه پارسنز را ميتوان در مدل ذيل خلاصه کرد:
-584835109855توسعه فرهنگ كارآفريني سازمانی:- فرهنگ درك تغيير و كشف فرصتهاي جديد- فرهنگ تحریك و پرورش انگیزهها- فرهنگ خلاقيت و نوآوري - فرهنگ استقلالطلبي و مسؤوليتپذيريعوامل موثر بر توسعه فرهنگ كارآفريني سازماني:- خطرپذيري(ريسكپذيري)- توفيقطلبي(نياز به موفقيت) - ايدهپردازي (ايدهسازي ذهني)- عملگرايي(نتيجهگرا بودن)00توسعه فرهنگ كارآفريني سازمانی:- فرهنگ درك تغيير و كشف فرصتهاي جديد- فرهنگ تحریك و پرورش انگیزهها- فرهنگ خلاقيت و نوآوري - فرهنگ استقلالطلبي و مسؤوليتپذيريعوامل موثر بر توسعه فرهنگ كارآفريني سازماني:- خطرپذيري(ريسكپذيري)- توفيقطلبي(نياز به موفقيت) - ايدهپردازي (ايدهسازي ذهني)- عملگرايي(نتيجهگرا بودن)
شكل (17-2). مدل مفهومي عوامل موثر بر توسعه فرهنگ کارآفريني سازماني از ديدگاه پارسونز
(Thompson & Et al, 2005)
14-2 معرفي گروه صنعتي زرماكارون
گروه صنعتی زر شامل شرکتهای آرد زر کرج و زرماکارون و نوشین ساز در سال 1372 با تأسیس شرکت آرد زر کرج فعالیت خود را آغاز و در سال 1377 کارخانه خود را راه اندازی نمود. پس از آنکه توانست به عنوان نخستین کارخانه ایرانی، آرد مخصوص ماکارونی (سمولینا) را تولید نماید. در سال 1382 شرکت زرماکارون را تأسیس کرد که این واحد نیز در سال 1384به بهره برداری رسید. این دو مجموعه با بهرهگیری از ماشینآلات روز اروپا گستره کاملی از صنایع غذایی را به نحو مطلوبی در کنار هم جمعآوری نمود تا بتواند محصولی با کیفیت بسیار بالا و کاملاً طبیعی به هموطنان عزیز عرضه نماید. تاریخچه گروه صنعتی زر: گروه صنعتی زر شامـل شرکت های آرد زر، زرماکارون و نـوشیـن ساز فعالیت خود را در سـال 1372 با تأسیس شرکت آرد زر آغاز و در سـال1377 کارخانه خود را راهاندازی نمود. از آنجایی که انجام طرح های غیر قابل رقابت و در نوع خود بهترین، همواره سرلوحه تفکر مدیریت گروه صنعتی زر بوده است و نیز به منظور کمک به کیفیت و صنعت ماکارونی این مرز و بوم، کارخانه آرد زر در سال1381پروژه خط تولید آرد سمولینا را برای اولین بار در ایران شروع نمود و در سـال1382به کمک متخصصین داخلی و خارجی و با استفاده از ماشین آلات شرکت بولـر به بهرهبرداری رسانید. پس از آن با در دست داشتن مواد اولیه مطلوب یعنی آرد سِمولینا در سال 1382گروه صنعتی زرماکارون بر آن شد که در راستـای اهـداف بلند مـدت خود، اقدام به تأسیس و راه اندازی کارخانه زرماکارون نماید.در واقع این گروه صنعتی که در حال حاضر بزرگترین صادرکننده ایرانی انواع ماكارونی میباشد، در سکوی نخست صنعت ماکارونی ایران قرار دارد و توانسته است با ایجاد فضای رقابتی در صنعت، به عنوان اولین تولیدکننده انواع ماکارونی و پاستا با آرد سِمولینا در ایران، نقش مهمی را در ارتقاء کیفیت تولیدات داخلی به عهده بگیرد. به نحوی که همکنون محصولات ماکارونی ایران قادرند همطراز با برندهای معتبر جهان در رقابتهای بینالمللی موفق و سربلند وارد شوند. از سوی دیگر این گروه توانسته است با افزایش تعداد سیلوهای غلات خود، بالاترین توان ذخیرهسازی یکجا در کشور را کسب کرده و با راهاندازی 5 خط تولیدی آرد نیز در مقام نخست بیشترین ظرفیت تولید یکجا انواع آرد ایران قرار گیرد. مدیران و کارکنان جوان این گروه صنعتی در راستای اجرای برنامههای توسعهای خود برای دستیابی ایران به جایگاهی شایستهتر در صنعت و تجارت غذای جهان، پروژه احداث و راهاندازی بزرگترین مجتمع کارخانجات فرآوری عمیق غلات کشور با قابلیت منحصر به فرد دسترسی به شبکه حمل و نقل ریلی را با ظرفیت 4میلیون تن در سال آغاز نمودهاند که شامل مجموعههای تولیدی انواع نشاسته، آرد، گلوتن، نان صنعتی، قند مایع، ماکارونی، کیک، کلوچه، بیسکوئیت، شیرینی، شکلات، غذای کودک، غلات پرکشده، کورن فلکس و خوراک دام همراه با سیلوهای بزرگ ذخیرهسازی خواهد بود.این گروه در راستای ایفای نقشهای مسئولیتپذیرانه اجتماعی خود و با توجه خاص به ضرورت و اهمیت پرورش نیروهای انسانی با تجربه و دانش بنیان، در تحقق اهداف توسعه پایدار و تأمین پشتوانههایی استوار برای صنعت غذا، مرکز آموزشهای علمی و کاربردی را تأسیس نمودهاست که دانشجویان این مرکز میتوانند ضمن فراگیری دانش تئوری، از امکانات و توانمندیهای مجموعه کارخانجات گروه برای افزایش توان مهارتی و کاربردی خود استفاده نمایند. مسلماً اینان پس از فارغالتحصیلی قادرند با بهترین کارایی در صنایع تولیدی مرتبط مشغول به کار شود. در این میان نیز گروه صنعتی و پژوهشی زر در جهت توسعه دامنه بهداشت عمومی، پروژه احداث و تجهیز بیمارستانی را در روستای قاهان از بخش خلجستان به اتمام رسانده است.
فهرست منابع
- احمدپور داریانی، محمود و مقیمی، سید محمد(1385)، مبانی کارآفرینی، انتشارات فرا اندیش، چاپ سوم.
- احمدپور دارياني، محمود(1382)، طراحي و تبيين الگوي پرورش مديران كارآفرين صنعت، رساله دكترا دانشگاه تربيت مدرس.
- احمدپور دارياني، محمود(1380)، كارآفريني؛ تعاريف، نظريات، الگوها، انتشارات پرديس.
- اسكنداني حميد(1379)، ويژگيهاي كارآفرين و كارآفرينان ايراني، مجله صنعتومطبوعات، شماره 76 .- اكبري، حسين(1384)، موانع كارآفريني سازماني در صنعت چوب شمال كشور، پايان نامه كارشناسي ارشد دانشگاه تربيت مدرس.
- اورند، مسعود(1382)، بررسي عوامل موثر بر توسعه كارآفريني سازماني شركت رجاء، پايان نامه فارغالتحصيلي در دوره آموزش روساي قطار مسافري.
- بازرگان، عباس و دیگران(1381)، روشهای تحقیق در علوم رفتاری، انتشارات آگاه.
- بخشي، غلامرضا(1381)ف بررسي موانع كارآفرين سازماني در دانشگاه مازندران، پايان نامه كارشناسي ارشد دانشگاه مازندران.
- پاپزن، عبدالحميد(1380)، توسعه سخت افزار، پول و امكانات و يا مغزافزار كارآفريني؛ مجموعه مقالات همايش توسعه.
- جدي، سوسن(1380)، موانع توسعه کارآفرینی، ماهنامه تدبیر شماره 120.
- سعیدی کیا، مهدی(1388)، اصول و مبانی کارآفرینی، تهران، انتشارات کیا، چاپ پانزدهم.
- سيدحسيني، محمد ( 1381)، شناسايي عوامل و شاخصهاي اولويتدار جهت دستيابي به سازمانهاي كارآفرين در كشور، پاياننامه كارشناسيارشد دانشگاه علم و صنعت.
- شاه حسيني، علي (1386)، كارآفريني، ناشر تهران، آييژ.
- صمد آقائي، جليل (1387)، کارآفرینی در کارآفرینی، تهران، انتشارات مؤسسه کاروتامین اجتماعی، چاپ دوم.
- صمد آقائي، جليل (1382)، سازمان كار آفرين، تهران، انتشارات مركز آموزش مديريت دولتي.
- صمد آقایی، جلیل (1385)، خلاقیت جوهره کارآفرینی، چاپ اول انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، ناشر مرکز کارآفرینی دانشگاه تهران.
- عزيزي زاده، سهيلا (1386)، بررسي اثر بخشي آموزش خلاقيت برافزايش نگرش كارآفرينانه بيكاران شهر تهران، كارشناسي ارشد رشته مشاوره شغلي در دانشگاه علامه طباطبايي دانشكده روان شناسي و علوم تربيتي.
- فرهنگي، علي اكبر، صفرزاده، حسين (1384)، طراحی و تبیین الگوی ارتباطات سازمانی در فرایند کارآفرینی سازمانی . ماهنامه علمی – پژوهشی دانشور رفتار دانشگاه شاهد : سال دوازدهم شماره 14.
- فرهنگي، علي اكبر و صفرزاده، حسين (1386)، كارآفريني (مفاهيم، نظريه ها، مدلها و كاربردها)، مؤسسه كارو تامين اجتماعي.
- محرابي، ابراهيم و تبرايي، محسن(1385)، نگرش معاصر بر كارآفريني، انتشارات دانشگاه فردوسي مشهد.
- مقيمي، سيدمحمد(1383)، كارآفريني در نهادهاي جامعه مدني، انتشارات دانشگاه تهران.
- ويسي، رضا و كريم زاده، پريسا(1389)، توسعه فرهنگ كارآفريني؛ عوامل و راهكارها، فصلنامه برنامه و بودجه، سال پانزدهم، شماره 2.
- Block, and S.A. Stump (2003); " Entrepreneurship Education Research: Experience and Challenge "; In Sexton, D.L., Kasarda, J. D. (Ends) the State of the Art ofEntrepreneurship; PWS – Kent publishing company, Boston.
-Brennan, M., and McGowan, P. (2006). Academic entrepreneurship and exploratory case study, International Journal of Entrepreneurial Behavior and Research, 3.
-Brockhaus, R. and Horwitz, P. (2000). The Psychology of the Entrepreneur, In D. Sexton & R. Smilor. The Art and Science of Entrepreneurship Cambridge, Mass: Ballinger.
-Cochran, T. (2004). Entrepreneurship, In D.L. Silles (Ed). International Encyclopedia of the Social Sciences, New York: Free Press.
-Cornwall Jeffrey & Perlman Baron, (2000) organizational entrepreneurship, Richard Irwin.
-Cornwall Jeffrey & Perlman Baron, (2000) organizational entrepreneurship, Richard Irwin.
-Duphy Steven & Herbig Paul & Golden James, (2004) "the relationship of entrepreneurial and innovative Success" marketing intelligence & planning, vol. 12. N. 9.
-Edwards, L.J., and Elizabeth J.M. (2005). Promoting entrepreneurship at the University of Glamorgan through formal and informal learning, Journal of small Business and Enterprise development, 8.
-Fry, F. (2001). Entrepreneurship: A Planinig Approach, Englewood Cliffs Nj: Prentice-Hall.
-Haug H.M & Pardy w. (1999) "community entrepreneurship in north eastland", international journal of entrepreneurial behavior & research, vol 5, N.4.
-Heinonen, J. (2007). An Entrepreneurial-directed approach to teaching corporate entrepreneurship at university level, Education + Training, 4.
-Kiggundo, M. N. (2009). "Entrepreneurs and entrepreneurship in Africa: What is known and what needs to be done", Journal of developmental entrepreneurship, 7(3).
-Lerners, M. and Haber, S. (2010). "Performance factors of small tourism ventures: The interface of tourism, entrepreneurship and the environment", Journal of business venturing, (16).
- Gurol, Y. and Astan, N. (2006). Entrepreneurship characteristics amongst university students, Education + Training, 1.
-Nurmi, P. and Passio, K. (2007). Entrepreneurship in Finnish universities, Education + Training, 1.
-Prokopenko Joseph & Pavlin Iger, (1999). Entrepreneurship development in pullice enterprises, international labour organization.
-Smith, A. et al (2006). Embedding new entrepreneurship programs in UK higher education institution, Education + Training, 8.
-Thompson john & Geoff ALVY & Lees Ann, (2005) "The worls of the entrepreneur" vol. 38, No. 5.
-Wagner, J. and Sternberg, R. (2008). "Start-up activities, individual characteristics, and the regional milieu: Lessons for entrepreneurship support policies from German micro data", the annals of regional science, (38).
-Williams Care Elwood & Tse Eliza, (2005). "The relationship between strategy and entrepreneurship", international journal of contemporary hospitality management, vol.7, N.1.
-Zerbinati, S. and Souitaris, V. (2004). Entrepreneurship in the public sector: A framework of analysis in European local governments, Faculty of Management, UK.