ادبیات نظری و پیشینه تجربی فرسودگی شغلی (docx) 1 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 1 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
443230198183500
2413635-3302000دانشگاه بينالمللي امام رضا عليه السلام
دانشكده ادبيات و علوم انساني
(گروه حسابداري)
پايان نامه دوره كارشناسي ارشد حسابرسي
مقايسه رابطه فرسودگي شغلي با سلامت روان در بين حسابرسان و پرستاران
استاد راهنما
دكتر مهدي مرادي
استاد مشاور
دكتر زهرا خوشنويسان
نگارنده
مهدي رضواني نژاد
تقدير
به مصداق حديث شريف «من لم يشكرالمخلوق لم يشكرالخالق»، بر خود لازم ميدانم از زحمات تمام اساتيد بزرگواري كه در مسير علم آموزي و كمال، ياور و چراغ راهم بودند، تشكر خالصانه نمايم. مخصوصاً بر خود لازم ميدانم از اساتيد بزگوار ذيل تشكر ويژه داشته باشم:
استاد ارجمند و فرهيخته، جناب آقاي دكتر مهدي مرادي، كه برادرانه و با صعهي صدر، با رهنمودهاي ارزنده خود، جهت دهنده و سكاندار اصلي اين پژوهش بودند.
استاد ارجمند و گرانقدر، سركار خانم زهرا خوشنويسان، كه با حسن خلق و گشاده روئي، بعنوان استاد مشاور تجربيات گرانبهاي خود را در اختيارم نهادند.
اساتيد محترم گروه حسابداري دانشگاه بين المللي امام رضا(ع)، كه در طول مدت تحصيل، افتخار شاگردي آنها را داشته ام.
تقديم
اگر اين مختصر را ارزشي است آن تقديم به:
سلطان سرير ارتضاء
امام رئوف
حضرت علي بن موسي الرضا عليه السلام
چکيده
فشارهاي ناشي از تضادهاي منافع، دورههاي کاري پرمشغله و مانند آنها حسابرسي را تبديل به شغلي تنشزا ميکند؛ چنين تنشهايي بر وجوه متعددي از زندگي و فعاليتهاي حسابرسان تأثير ميگذارند؛ سلامت جسمي و رواني فرد مورد تهديد واقع ميشود، زندگي شخصي و خانوادگي او تحت تأثير قرار ميگيرد، روابط اجتماعي او در محل کار و بيرون از آن تضعيف ميگردد، انگيزهها و انرژي براي فعاليتهاي شغلي کاهش مييابد و در نهايت به تضعيف عملکرد شغلي ميانجامد. چنين پيامدهايي براي ادارات و سازمانها تهديدي جدي به شمار ميآيند. با اين وجود تحقيقات اندکي تا کنون به مطالعه وضعيت شغلي حسابرسان از لحاظ مسائل ذکر شده پرداختهاند. هدف اين پژوهش بررسي وضعيت فرسودگي شغلي، سلامت روان و ارتباط ميان اين دو متغير در حسابرسان، و مقايسه آن با پرستاران (به عنوان شغلي که بر اساس تحقيقات متعدد به وضوح تنشزاست) ميباشد. به اين منظور طي يک طرح پژوهشي پيمايشي، صد حسابرس و صد پرستار به ترتيب از ميان جامعه حسابداران رسمي ايران، و سازمان نظام پرستاري ايران انتخاب شدند و دو پرسشنامه فرسودگي شغلي پينس و ارونسون، و سلامت عمومي گلدنبرگ را تکميل نمودند؛ دادههاي حاصل از طريق محاسبه ضريب همبستگي پيرسون و آزمون t تحليل شد. نتايج نشان دادند که رابطه ميان فرسودگي شغلي و سلامت رواني هم در حسابرسان و هم در پرستاران، معنيدار و منفي است. اما تحليلها تفاوت معناداري را ميان حسابرسان و پرستاران در فرسودگي و سلامت رواني آشکار نکردند. اگرچه به طور سنتي فرسودگي شغلي را بيشتر مختص به مشاغلي مانند پرستاري دانستهاند که به خدمات بهداشتي و حمايتي اجتماعي مربوط هستند، اما نتايج اين تحقيق نشان ميدهد که حسابرسان هم به همان ميزان در معرض فرسودگي شغلي و مشکلات رواني ناشي از آن قرار دارند. بنابراين وضعيت فرسودگي شغلي و سلامت رواني حسابرسان موضوع مهمي است که بايد مورد توجه مديران و مراکز تصميمگيري قرار گيرد.
کلمات کليدي: فرسودگي شغلي، سلامت روان، حسابرسان، پرستاران
فهرست مطالب
عنوان صفحه
TOC \o "1-5" \h \z \u PAGEREF _Toc3358808 \h 1
امام رئوف PAGEREF _Toc3358809 \h 4
1-1-تعاريف واژه ها و اصطلاحات: PAGEREF _Toc3358810 \h 1
1-1-1-فرسودگي شغلي PAGEREF _Toc3358811 \h 1
1-1-1-1-تعريف مفهومي: PAGEREF _Toc3358812 \h 1
1-1-1-2-تعريف عملياتي: PAGEREF _Toc3358813 \h 2
1-1-2-سلامت روان PAGEREF _Toc3358814 \h 2
1-1-2-1-تعريف مفهومي: PAGEREF _Toc3358815 \h 2
1-1-2-2-تعريف عملياتي: PAGEREF _Toc3358816 \h 2
2-فصل دوم: پيشينه تحقيق و چارجوب نظري PAGEREF _Toc3358817 \h 4
2-1-مقدمه PAGEREF _Toc3358818 \h 4
2-2-مروري بر مهمترين نظريههاي موجود PAGEREF _Toc3358819 \h 4
2-2-1-مدل انتظارات کار-کنترل PAGEREF _Toc3358820 \h 4
2-2-2-نظريه توازن ميان ميزان تلاش و پاداش PAGEREF _Toc3358821 \h 5
2-2-3-تئوري حفظ منابع PAGEREF _Toc3358822 \h 6
2-2-4-ساير نظريات PAGEREF _Toc3358823 \h 6
2-3-فرسودگي شغلي PAGEREF _Toc3358824 \h 7
2-3-1-مفهوم فرسودگي شغلي PAGEREF _Toc3358825 \h 7
2-3-2-عوامل ايجادکننده فرسودگي شغلي PAGEREF _Toc3358826 \h 8
2-3-2-1-عوامل فردي PAGEREF _Toc3358827 \h 8
2-3-2-2-عوامل سازماني PAGEREF _Toc3358828 \h 10
2-3-2-3-عوامل رابطهاي PAGEREF _Toc3358829 \h 13
2-3-3-پيامدهاي فرسودگي شغلي PAGEREF _Toc3358830 \h 14
2-3-3-1-پيامدهاي جسمي PAGEREF _Toc3358831 \h 14
2-3-3-2-پيامدهاي رواني PAGEREF _Toc3358832 \h 14
2-3-3-3-پيامدهاي شغلي PAGEREF _Toc3358833 \h 15
2-4-سلامت روان PAGEREF _Toc3358834 \h 16
2-5-پيشينه تحقيق PAGEREF _Toc3358835 \h 21
2-5-1-تحقيقات خارجي PAGEREF _Toc3358836 \h 21
2-5-2-تحقيقات داخلي PAGEREF _Toc3358837 \h 23
2-6-خلاصه فصل PAGEREF _Toc3358838 \h 25
منابع فارسي: PAGEREF _Toc3358839 \h 28
منابع لاتین PAGEREF _Toc3358840 \h 32
فهرست جداول
عنوان صفحه
TOC \f \h \z \t "Caption,1" جدول 41: فراواني شرکت کنندگان بر اساس شغل، جنسيت و تاهل PAGEREF _Toc422552477 \h 33
جدول 42: ميانگين و انحراف معيار سن و سنوات خدمت شرکت کنندگان به تفکيک شغل PAGEREF _Toc422552478 \h 34
جدول 43: ميانگين و انحراف معيار فرسودگي شغلي و سلامت رواني و زيرمقياسهاي آن براي گروه حسابرس PAGEREF _Toc422552479 \h 35
جدول 44: ميانگين و انحراف معيار فرسودگي شغلي و سلامت رواني و زيرمقياسهاي آن براي گروه پرستار PAGEREF _Toc422552480 \h 35
جدول 45: نتايج آزمون t براي بررسي تفاوت دو گروه در سن و سنوات خدمت PAGEREF _Toc422552481 \h 36
جدول 46: نتايج آزمون کولموگروف اسميرنف براي بررسي توزيع متغيرها PAGEREF _Toc422552482 \h 37
جدول 47: ضرايب همبستگي فرسودگي شغلي با سلامت رواني و زيرمقياسهاي آن در گروه حسابرسان PAGEREF _Toc422552485 \h 40
جدول 48: ضرايب همبستگي فرسودگي شغلي با سلامت رواني و زيرمقياسهاي آن در گروه پرستاران PAGEREF _Toc422552486 \h 41
جدول 49: نتايج آزمون t براي بررسي تفاوت دو گروه در فرسودگي شغلي PAGEREF _Toc422552487 \h 42
جدول 410: نتايج آزمون t براي بررسي تفاوت دو گروه در سلامت رواني و زيرمقياسهاي آن PAGEREF _Toc422552488 \h 43
جدول 411: ميانگين و انحراف معيار فرسودگي شغلي و سلامت رواني و زيرمقياسهاي آن براي افراد مجرد PAGEREF _Toc422552489 \h 44
جدول 412: ميانگين و انحراف معيار فرسودگي شغلي و سلامت رواني و زيرمقياسهاي آن براي افراد متاهل PAGEREF _Toc422552490 \h 45
جدول 413: نتايج آزمون t براي بررسي تفاوت افراد مجرد و متاهل در فرسودگي شغلي و سلامت رواني و زيرمقياسهاي آن PAGEREF _Toc422552491 \h 46
فهرست نمودارها
عنوان صفحه
نمودار 41: توزيع نمرات کل نمونه در فرسودگي شغلي و مقايسه گرافيکي آن با توزيع نرمال PAGEREF _Toc422551000 \h 38
نمودار 42: توزيع نمرات کل نمونه در سلامت رواني و مقايسه گرافيکي آن با توزيع نرمال39
تعاريف واژه ها و اصطلاحات:
فرسودگي شغلي
تعريف مفهومي:
فرسودگي شغلي وضعيت ويژه رواني را توصيف ميکند که در آن فرد از خستگي عاطفي رنج ميبرد، کاهش دستاوردهاي شخصي را تجربه ميکند و گرايش دارد تا به ديگران نگاهي غير انساني داشته باشد (فرادنبرگر، 1974). ماسلاچ و جكسون (1996) تأكيد مي كنند كه فرسودگي شغلي نبايد يك مفهوم تك بعدي تصور شود، بلكه فرسودگي شغلي سازهاي است چندبعدي متشكل از فرسودگي عاطفي، شخصيتزدايي، و كاهش احساس موفقيت فردي. آنها فرسودگي عاطفي را به احساس خستگي عاطفي ناشي از كاهش منابع عاطفي و احساسي فرد اطلاق کردند که به صورت كاهش علاقه و انگيزه براي ادامه كار جلوه ميکند. شخصيتزدايي واكنشي منفي، بي احساس و بيش از حد بيطرفانه به ديگرافراد و به ويژه دريافت كنندگان خدمت است. فاصله عاطفي گرفتن از كساني كه نياز مستقيم به مراقبت يا توجه فرد دارند و رويكردي فاقد احساس و خشك نسبت به سايرين، نشانههاي شخصيتزدايي است. كاهش احساس موفقيت فردي نيز از نظر ماسلاچ، به كاهش احساس موفقيت و دستاوردهاي موفقيت آميز در فرد و احساس ناتواني در انجام وظايف شغلي به گونهاي با ارزش و مثمرثمر اشاره دارد (کالبرس و فوگارتي، 2005؛ اكبري و همکاران، 1390). در تعريف پينس و ارونسون (2009) فرسودگي شغلي به عنوان حالت خستگي رواني، احساسي و جسماني تعريف شده است كه از طريق درگيري طولاني مدت در موقعيت هايي ايجاد مي شود كه ازنظر احساسي، از فرد تقاضاهاي زيادي مي شود.
تعريف عملياتي:
در اين پژوهش مقصود از فرسودگي شغلي نمراتي است که پرسشنامه فرسودگي شغلي پينس و ارونسون (فصل سوم) به دست ميدهد.
سلامت روان
تعريف مفهومي:
سلامت در اساسنامه سازمان جهاني بهداشت نه تنها نبود بيماري يا معلوليت، بلکه حالت بهينه خوب بودن جسمي، رواني و اجتماعي تعريف شده است. مفهوم سلامت رواني نيز از نظر سازمان جهاني بهداشت، چيزي فراتر از نبود اختلالهاي رواني و شامل: خوب بودن ذهني، ادراك خودکارآمدي، استقلال و خودمختاري، کفايت و شايستگي، وابستگي ميان نسلي و خودشکوفايي توانمنديهاي بالقوه فکري و هيجاني است (نوربالا، 1390). از ديدگاه سادوک و همکاران (2009)، سلامت روان حالتي است که در آن علاوه بر نبود اختلالهاي رواني، فرد احساس خوب بودن، خودکارآمدي، کفايت و شايستگي دارد، به ميزان متعادلي استقلال و خودمختاري نشان ميدهد، و توانمنديهاي فکري و عاطفي فرد مجال شکوفايي مييابند (به نقل از: نوربالا، 1390).
تعريف عملياتي:
منظور از سلامت روان در اين پژوهش نمرهاي است که فرد در پرسشنامه سلامت عمومي گلدنبرگ (فصل سوم) بدست مي آورد.
فصل دوم
پيشينه تحقيق و چارچوب نظري
فصل دوم: پيشينه تحقيق و چارجوب نظري
مقدمه
در اين فصل پيشينه پژوهشي مربوط به متغيرهاي اين تحقيق در چارچوب مسأله طرح شده مورد بررسي قرار گرفته است. ابتدا مهمترين نظريات موجود در زمينه روابط ميان شرايط محيط کار و وضعيت عملکرد و سلامتي فرد مطرح شده است. سپس با بررسي مفهوم فرسودگي شغلي از نظر صاحبنظران، به مرور ادبيات پژوهشي مربوط به فرسودگي شغلي پرداخته شده است؛ در اين مسير به پژوهشهاي مختلفي درباره علل و پيامدهاي فرسودگي شغلي در ابعاد مختلف زندگي فردي و شغلي اشاره شده است. در ادامه با طرح مفهوم سلامت رواني، مهمترين پژوهشهاي مطرح شده در اين زمينه مرور شده است. در مرحله بعد، پژوهشهايي که به رابطه ميان فرسودگي شغلي و سلامت رواني پرداختهاند، مورد بررسي قرار گرفتهاند؛ اين بررسي با نگاه به مشاغل مختلف و بهويژه حسابرسي و پرستاري صورت گرفته است. در نهايت در انتهاي فصل، جمعبندي خلاصهاي از بررسي اين ادبيات ارائه شده است.
مروري بر مهمترين نظريههاي موجود
در زمينه تعامل ويژگيهاي محيط کار با وضعيت عملکرد شغلي کارکنان و همچنين سلامت رواني و جسماني آنها چندين نظريه مطرح شدهاند که در اين بخش به برجستهترين آنها اشاره ميشود.
مدل انتظارات کار-کنترل
مدل انتظارات کار-کنترل (کاراسک، 1979)، محيط كار را بر حسب كنترل و تقاضا توصيف مي کند. به اين معني که محيط كار ميتواند با دو عنصر مهم از هم تمايز داده شود: مطالباتي كه بر عهده كارمند نهاده ميشود و وسعت عمل و محدوده تصميمي كه به كارمند داده ميشود. در واقع اين مدل حاوي دو پيشبيني است: اول اينكه تنيدگي شغلي با افزايش تقاضاهاي شغلي افزايش مييابد، دوم اينكه اگر چالش هاي يك شغل با تواناييهاي فرد شاغل براي غلبه بر اين چالشها متناسب باشد، الگوي رفتاري مناسبي بروز ميكند كه به هدايت مؤثرِ انگيزههاي کارمند منجر ميشود (هيگاشيگوچي و همكاران 2003 ؛ ولدهاون و همکاران، 2005). به عبارت ديگر، اين نظريه منبع اوليه استرس شغلي و حالات ناسازگار با سلامت رواني را ناشي از عدم توازن ميان انتظارات کار با ميزان آزادي عرصه براي تصميمگيري فرد، فعاليت او، و استفاده از مهارتهاي او ميداند. در صورتي که تقاضاهاي شغل بالا و استقلال عمل فرد کم باشد، سلامت روان در معرض خطر قرار ميگيرد و اين خود، کيفيت عملکرد را کاهش ميدهد (کاراسک و تورز، 1990).
اين مدل بعدها توسط كاراسك و همكارانش بسط پيدا كرد تا حمايت اجتماعي را که بر اساس تحقيقات موجود برسلامت روان در محيطهاي کار مؤثر نشان داده شد دربر بگيرد. به اين ترتيب به اين مدل مبسوط، مدل حمايت ـ كنترل ـ تقاضا ميگويند (هيگاشيگوچي و همکاران، 2003). پيش بيني اين مدل آن است كه شديدترين واكنشهاي مربوط به فشار كار (مثل افسردگي،خستگي مفرط، شكايات جسماني و به طور کلي فرسودگي) زماني رخ ميدهد كه افراد با تقاضاي كار بالا، دامنه اختيار تصميمگيري پايين و حمايت اجتماعي ضعيف در محيط روبرو ميشوند (هيگاشيگوچي و همكاران، 2003؛ ولدهاون و همکاران 2005).
نظريه توازن ميان ميزان تلاش و پاداش
در نظريهي سيگريست (1996)، توازن ميان ميزان تلاش و پاداش دريافتي است که تعيينکنندهي سلامت روان و کيفيت کار است. اين مدل يک ديدگاه جامعه شناختي به موضوع تنيدگي شغلي است که طبق آن، افراد موقعيت کاريشان را از نظر ميزان تلاشي که در کار نشان ميدهند نسبت به پاداشي که دريافت ميکنند مورد ارزيابي قرار ميدهند. در موقعيت هاي تنيدگيزا افراد احساس ميکنند که تلاش زيادي را در شغل خود اعمال ميکنند و به ميزان زيادي براي سازمانشان کار ميکنند ولي با اين وجود پاداشي که درخور اين تلاشها باشد دريافت نميکنند (جکس،2007).
تئوري حفظ منابع
شيروم ( 2005 )، به مفهوم سازي و تعريف فرسودگي شغلي برمبناي تئوري حفظ منابع هابفول پرداخت. عقيدة اصلي در تئوري حفظ منابع اين است كه افراد براي به دست آوردن، نگهداري و حفظ منابع ارزشمند مادي، اجتماعي و غيره انگيزه بنيادي دارند. طبق مفهوم سازي شيروم، فرسودگي شغلي تركيبي از فرسودگي جسمي، خستگي هيجاني و زوال شناختي است. استرس در كار هنگامي اتفاق مي افتد كه افراد با از دست دادن منابع و نيز با شكست در بازيابي منابعي كه سرمايه گذاري كرده اند، تهديد مي شوند. از اين ديدگاه، استرس يک رويداد نيست، بلكه به شکل فرآيند نمايان ميشود . در اين راستا، كساني كه ذخاير منابع قوي ندارند، به احتمال بيشتر، چرخههاي فقدان منابع را تجربه مي كنند؛ بنابراين، فرسودگي شغلي هنگامي ايجاد مي شود كه افراد، چرخه فقدان منابع را در طول دوره اي از كار تجربه كنند (هابفول، و شيروم، 2000).
ساير نظريات
نظريهي ديگر که مؤلفيني مانند ارونسون (1999) يا فيري (1999) بر آن تأکيد دارند، مطرح ميکند که ناايمني کار منجر به مشکلات در سلامت رواني ميشود. طبق اين نظريهها، انواع طرحهاي جديد استخدامي مانند قراردادهاي کاري غيرقابل تمديد تأثير منفي بر سلامت رواني فرد دارند (کاتيني و لوسيفورا، 2013). و در نهايت دستهي ديگري از پژوهشگران شرايط محيط کار مانند حجم کار، ميزان کنترل و غيره را براي سلامت روان کارکنان و همچنين کيفيت عملکرد آنها مهم دانستهاند (گادين و کيتل، 2004).
فرسودگي شغلي
مفهوم فرسودگي شغلي
فرسودگي شغلي بيشتر در طي سي و پنج سال گذشته توجه محققان، شاغلان و جامعه جهاني را به خود جلب کرده است (اسکافلي و ديگران، 2008). مفهوم فرسودگي شغلي در طول زمان و در گذر از پژوهشهاي متعدد، تکامل يافته است. از ديدگاه فرادنبرگر (1974)، فرسودگي شغلي ناتواني، فرسودگي و خستگي است که از استفاده بيش از حد از منابع انرژي فردي ناشي ميشود. اين خستگي و ازپا افتادگي، نشانگاني است شامل علائم و زواياي مختلفي مثل خستگي، فراموشي نيازهاي خويشتن، تعهد و پايبندي به يك عامل بيروني، كار شديد و طولاني مدت، احساس فشاري كه از ناحيه خود فرد ايجاد ميشود، فشار مديريتي خشن و بي رحم، و توجه بيش از حد به نيازهاي ارباب رجوع (فرادنبرگر، 1974).
ماسلاچ و جكسون (1996) تأكيد مي كنند كه فرسودگي شغلي نبايد يك مفهوم تك بعدي تصور شود، بلكه فرسودگي شغلي سازهاي است چندبعدي متشكل از فرسودگي عاطفي، شخصيتزدايي، و كاهش احساس موفقيت فردي. آنها فرسودگي عاطفي را به احساس خستگي عاطفي ناشي از كاهش منابع عاطفي و احساسي فرد اطلاق کردند که به صورت كاهش علاقه و انگيزه براي ادامه كار جلوه ميکند. شخصيتزدايي واكنشي منفي، بي احساس و بيش از حد بيطرفانه به ديگرافراد و به ويژه دريافت كنندگان خدمت است. فاصله عاطفي گرفتن از كساني كه نياز مستقيم به مراقبت يا توجه فرد دارند و رويكردي فاقد احساس و خشك نسبت به سايرين، نشانههاي شخصيتزدايي است. كاهش احساس موفقيت فردي نيز از نظر ماسلاچ، به كاهش احساس موفقيت و دستاوردهاي موفقيت آميز در فرد و احساس ناتواني در انجام وظايف شغلي به گونهاي با ارزش و مثمرثمر اشاره دارد (کالبرس و فوگارتي، 2005؛ اكبري و همکاران، 1390). شايعترين نشانه فرسودگي شغلي بر اساس تحقيقات، خستگي عاطفي است و احتمالاً اين بعد فرسودگي شغلي، قبل از ساير ابعاد آن ايجاد ميشود (برومي و ديگران، 2009).
در تعريف پينس و ارونسون (1988) فرسودگي شغلي به عنوان حالت خستگي رواني، احساسي و جسماني تعريف شده است كه از طريق درگيري طولاني مدت در موقعيت هايي ايجاد مي شود كه ازنظر احساسي، از فرد تقاضاهاي زيادي مي شود.
عوامل ايجادکننده فرسودگي شغلي
بررسي ادبيات پژوهشي نشان ميدهد که حجم بزرگي از تحقيقات در زمينهي فرسودگي شغلي به عوامل ايجادکننده آن پرداختهاند. مرور اين پژوهشها عواملي را در سه حيطه مشخص ميکند: عوامل فردي، عوامل رابطهاي، و عوامل سازماني.
عوامل فردي
از ديدگاه بعضي پژوهشگران، در ميان عوامل زمينهساز و مؤثر بر فرسودگي شغلي، عوامل فردي نقش برجستهتري دارند (خواجهالدين، 1383). اين عوامل ويژگيهاي شخصيتي فرد، متغيرهاي جمعيتشناختي، و مهارتهاي فرد را دربر ميگيرد.
آلاركون و همكاران (2009) در فراتحليلي به بررسي رابطة ويژگيهاي شخصيتي با فرسودگي شغلي پرداختند. بر اساس نتايج پژوهش آنها صفات شخصيتي همچون وظيفهشناسي، خلق مثبت، خوشبيني، شخصيت فعال و سرسختي به طور منفي، و تيپ شخصيتي الف (که به نوعي از شخصيت اطلاق ميشود که با ويژگيهايي مانند کنترلگري، رقابتجويي و تعهد مشخص است) به طور مثبت، با فرسودگي شغلي ارتباط دارد (به نقل از: عريضي و همکاران، 1391).
همچنين طبق تحقيقات چو، سنخ شخصيتي الف درحسابرسان با فشار رواني کمتر همراه است؛ به نظر ميرسد اگرچه فشار رواني بالا از عملکرد حسابرس ميکاهد، اما در عين حال حداقلي از استرس براي عملکرد بهينه ضروري است. بنابراين تعادلي از اين سنخ شخصيتي و فشار رواني است که وضعيت عملکرد را تعيين ميکند (چو، 1986: ترجمه فتحاللهپور).پژوهش ديگري که بر گروهي از حسابرسان انجام شده است نيز نشان ميدهد که شخصيت تيپ الف باعث تشديد آثار منفي تعارضات نقش شغلي و حجم زياد کار بر حسابرس ميشود (ارتامبانگ و نهرتيو؛ 2013). ميزان سرسختي روانشناختي فرد نيز بر اساس پژوهشها، تأثير منفي استرسها را بر فرد کاهش داده و او را نسبت به فرسودگي مقاوم ميکند (ويسي و همکاران، 1379).
نگرشهاي فرد و جايگاه کنترلي که براي رويدادها در نظر ميگيرد، از مهمترين عوامل شکلدهندهي فرسودگي است (دالتون، هيل، و رمساي، 1997؛ کالبرس و فوگارتي، 2005). پژوهشها نشان ميدهد گرايش به درک رويدادها به گونهاي که خارج از کنترل خود و در کنترل متغيرهاي بيروني است (جايگاه بيروني کنترل)، با سطوح بالاتر فرسودگي شغلي همراه است؛ به گونهاي که با درنظر گرفتن درک افراد از مرکز کنترل، ميتوان فرسودگي شغلي را پيشبيني کرد (خواجهالدين و همکاران، 1383).
به علاوه، در تحقيقاتي که درباره حسابرسان صورت پذيرفته ديده شده است که سبک شناختي آنها با نوع عملکرد آنها در تکاليف مختلف ارتباط دارد؛ به گونهاي که وقتي عملکرد بالاتر است که تکليف متناسب با سبک شناختي حسابرس باشد. به عنوان مثال، حسابرسان با سبک شناختي تحليلي، عملکرد بهتري در بررسيهاي کاربرگ (بررسي تحليلي) دارند. بنابراين عدم تناسب تکاليف با سبک شناختي حسابرس، از عملکرد او ميکاهد و نارضايتي و مشکلات شغلي را افزايش ميدهد (فولر، و کاپلان،2004: ترجمه رحيميان و اروجه).
از آنجا که فشار زمان و حجم کار از عوامل مهم استرسزا در زندگي شغلي هستند و با فرسودگي شغلي رابطه دارند، بعضي تحقيقات بر مهارت مديريت زمان به عنوان ابزاري براي مقابله با فشار زمان و حجم کار متمرکز شدهاند. به عنوان مثال نتايج تحقيق ملکآرا (1388) رابطهي منفي مهارت مديريت زمان را با فرسودگي شغلي در کارکنان مالياتي روشن کرده است. همچنين در ارتباط با عوامل جمعيتشناختي زمينهساز با فرسودگي شغلي، نتايج فراتحليل بزرگ پوردانو و مورس تفاوت جنسيتي را در ابعاد فرسودگي شغلي نشان داده است. بر اساس اين تحقيق، زنان تجربة خستگي هيجاني بيشتري نسبت به مردان دارند؛ درحالي كه مردان مسخ شخصيت را بيش تر از زنان تجربه مي كنند (پوروانوا و مورس، 2010). نتايج فراتحليل نايانگ نيز نشان ميدهد که سن و البته متغيرهاي زمينهاي شغل، معنيدارترين شاخصهاي خستگي هيجاني و مسخ شخصيت است (نايانگ، 2010) .
عوامل سازماني
شايد ملموسترين عوامل زمينهساز فرسودگي شغلي عوامل سازماني هستند. از عوامل سازماني مؤثر بر فرسودگي شغلي ميتوان ويژگيهاي نقش، ابهام نقش، تعارض نقش و ويژگيهاي شغل را نام برد (شاکري نيا، 1391). پژوهشهاي مختلف، از شفافيت (ابهام) نقش به عنوان عاملي مؤثر بر فرسودگي شغلي ياد مي کنند؛ محور شفافيت-ابهام در نقش، در واقع سطح درک فرد از نقش شغلياش را تعيين ميکند؛ ميزان بالاي ابهام نقش منجر به رفتارهاي تصنعي و تقليدي در کارکنان شده و باعث افزايش استرس، کاهش تلاش، و کاهش بازده شغلي ميگردد (صلاحيان و ديگران، 1390؛ ريزو و ديگران، 1970).
آلمر، و کاپلان (2002) در پژوهش خود دريافتند که انعطافپذيري برنامهي کاري با سطوح پايين استرس، فرسودگي شغلي و فرار از کار، و ميزان بالاي رضايت شغلي همراه است. همچنين تحقيقات نشان داده است که ملزومات شغلي مانند کار شيفتي، تکاليف پيچيده و مشکل، آزادي کم براي عمل و تصميمگيري مستقل، و خطرات شغلي، با سطوح پايينتر سلامت رواني و مشکلات شغلي همراه است (کاتيني، و لوسيفورا، 2013). در تحقيق در مورد گروهي از کارکنان بيمارستان، رابطهي منفي استرس شغلي با سلامت روان ديده شده است؛ طبق اين پژوهش، به همان صورت که کادر درماني بيمارستان نسبت به کادر اداري آن از استرس بيشتري برخوردارند، سلامت رواني کمتري نيز دارند (هاشمزاده و همکاران، 1379).
حجم زياد کار نيز از عوامل مهم کاهش عملکرد، و فرسودگي است (لوپز و پيترز، 2012)؛ چنانکه در بررسي که در ميان گروهي از حسابداران يک دانشگاه صورت گرفت، به طور کلي شدت استرس شغلي در اکثر حسابداران شديد بوده که مهمترين عامل آن بار زياد کاري گزارش شده است (خاتوني و همکاران، 1389). افزايش مقدار کار يک کارمند و رقابت شغلي که در دوره اخير با کاهش حجم سازمانها پديدار گشته است، متغير سنگيني وظايف شغلي را در ميان عوامل زمينهساز فرسودگي شغلي برجسته ميسازد. بر اين اساس در دنياي کاري امروز، فرد مجبور است که هم تواناييها و مهارتهاي زيادي را دارا باشد، و هم حجم زيادي از کارها را در زماني کم انجام دهد که او را مستعد فرسودگي ميسازند (صلاحيان و ديگران، 1390).
بيکر و همکاران (2004) عدم توازن مطالبات شغل با مهارتهاي کارکنان، عدم داشتن کنترل در جنبههاي مختلف کاري و عدم توازن ميزان پاداش دريافتي با تلاش فرد را از مهمترين عوامل زمينهساز فرسودگي شغلي دانستهاند. بر اساس پژوهش باقرپور و همکاران (1391)، مهمترين عوامل مؤثر بر رضايت شغلي حسابرسان، عوامل محيطي است که نحوهي سرپرستي، و امنيت شغلي را دربر دارد. همچنين پيشرفت شخصي و تنوع کاري نيز عوامل مهمي براي رضايتمندي از شغل در حسابرسان است.
نگاهي به عوامل زمينهساز فرسودگي شغلي نشان ميدهد که فرسودگي بيشترين قربانيان خود را از بين سازمانها و مؤسساتي ميگيرد که مديران آنها رفتارهاي عاطفي و اعتمادساز کمتري نسبت به کارمندان ابراز ميدارند. پژوهشها نشان ميدهند که وضعيت اخلاقي مديران و رهبران، و ميزان معنويت در کار و روابط کاري، با فرسودگي شغلي رابطه منفي دارند؛ در واقع اخلاقي بودن مديران با افزايش معنويت در فضاي کار، منجر به کاهش آثار سوء استرسهاي شغلي بر کارکنان و کاهش فرسودگي شغلي ميشود. همچنين بر اساس تحقيقات صورت گرفته، معنويت در کار ميتواند با افزايش احساس موفقيت فردي، افزايش رضايت شغلي، وضعيت بهتر سلامت روان، کاهش ترک خدمت، کاهش استرس شغلي و افزايش تعهد سازماني همراه باشد (نصيري و ديگران، 1393).
در يک پژوهش به منظور بررسي اثربخشي راهکارهايي که با هدف کاهش فرسودگي شغلي در حسابرسان طراحي شدهاند، اوتامي و همکاران (2013) دو راهکار را در کاهش آثار فرسودگي مؤثر مييابند؛ راهکار اول انعطافپذيرتر کردن نظم و ترتيبات کار ( به عنوان مثال وجود انعطاف بيشتر براي اتمام کار)، و راهکار ديگر مربوط به روشهاي کنترل استرس (آموزش شيوههاي صحيح مواجهه با مشکلات در زمان کار) است. بر اساس اين پژوهش، هر دوي اين راهکارها با کاهش آثار منفي فرسودگي بر عملکرد شغلي حسابرسان همراه بوده است. همچنين نتايج اين پژوهش نشان ميدهد حسابرساني که با اين راهکارها مواجه بودهاند سطوح بالاتري از رضايت شغلي، عملکرد بهتر، و تمايل کمتري براي جابهجا شدن در موقعيتهاي کاري نشان ميدهند (اوتامي و ديگران، 2013).
عوامل رابطهاي
از عوامل رابطهاي که ميتوانند در زمينهسازي فرسودگي شغلي نقش داشته باشند، ميشود به حمايت اجتماعي اشارهکرد. تحقيقات نشان ميدهند حمايت اجتماعي ادراک شده توسط فرد، اثر منفي استرس شغلي بر ميزان رضايتمندي از شغل و سلامت روان کارکنان را تعديل ميکند (ويسي و همکاران، 1379). چنين حمايت اجتماعي ميتواند مربوط به محيط کار و از سوي کارکنان و مديران باشد، و يا در هر جاي ديگري مثل فضاي خانواده يا دوستان کسب شود (صادقي وزين، 1391).
بعضي از تحقيقات بر کيفيت تعاملات ميان حسابرسان و مؤسسات به عنوان عاملي تأثيرگذار بر عملکرد حسابرسان تمرکز کردهاند. از جمله در پژوهش هردا و لاول (2012) بر بيش از دويست حسابرس و دو موسسه حسابداري، مشخص گرديد که برخورد برابر و عادلانه توسط موسسه، با افزايش ادراک مورد حمايت بودن از طرف حسابرسان و افزايش حس تعهد در آنها همراه است. همچنين همين تحقيق نشان ميدهد که احساس تعهد با فرسودگي شغلي و تمايل به جابهجايي شغلي در حسابرسان رابطه منفي دارد. در نهايت انصاف درک شده توسط حسابرسان، با سطوح پايينتر فرسودگي شغلي و گرايشات جابهجايي شغلي در آنها همراه است (هردا و لاول، 2012). همچنين عدالت بينفردي ادراکشده توسط کارمند، با عملکرد و سلامت رواني او رابطه دارد. تحقيقات نشان ميدهد که چگونگي احساس فرد از توزيع بار مسؤوليت و پيامدهاي مثبت و منفي کارها (عدالت)، با پرخاشگري در محيط کار و فرسودگي رابطه معنيداري دارد (روئر، 2004). باقرپور و همکاران (1391) نيز از نحوهي سرپرستي و روابط صميمانه موجود براي کارمندان، به عنوان مهمترين عوامل مؤثر بر رضايت شغلي حسابرسان نام بردهاند.
پيامدهاي فرسودگي شغلي
با ملاحظه ادبيات پژوهشي مربوطه، ميتوان پيامدهاي فرسودگي شغلي را در سه گروه طبقهبندي کرد: پيامدهاي جسمي، رواني و شغلي. اين طبقات اگرچه با هم همپوشي دارند، اما در عين حال نشاندهنده گستردگي آثار فرسودگي شغلي بر زندگي فرد هستند.
پيامدهاي جسمي
فرسودگي شغلي با علائم و بيماري هاي جسماني و همچنين با اختلالات رواني در ارتباط است؛ به طور کلي به عنوان پيامد يك استرس مزمن، فرسودگي شغلي مرحلهاي در زوال سلامت محسوب ميشود (شيروم و ديگران، 2005). علائم جسماني فرسودگي شغلي ممکن است به صورت سطح انرژي پايين و وجود احساس خستگي در اکثر اوقات جلوه کند (شاکرينيا، 1391). همچنين مشكلات خواب، مشكلات گوارشي و مشكلات تغذيه، جزو اين علائم قرار مي گيرند (عريضي و ديگران، 1391). نشان داده شده است كه فرسودگي شغلي با افسردگي، اضطراب و دردهاي عضلاني نيز ارتباط دارد (آهولا، 2007؛ ميراندا و ديگران، 2005). بي خوابي، روي آوردن به اکل و مواد مخدر نيز جزء پيامدهاي رايج فرسودگي شغلي هستند (ماسلش، 1981).
پيامدهاي رواني
پيامدهاي رواني فرسودگي شغلي، جنبههاي مهم شناختي، عاطفي و اجتماعي زندگي فرد را شامل ميشود؛ آثار فرسودگي شغلي بر روان فرد، نوميدي، نگرش منفي نسبت به خود، تغييرات خلقي، كاهش تحمل، افسردگي و درماندگي در شغل را دربر دارد. گسستگي ارتباطي، گوشه گيري، بدبيني نسبت به مردم و درگيري با اعضاي خانواده جلوههاي اجتماعي فرسودگي شغلي هستند (عريضي و ديگران، 1391). همچنين کاهش رضايت شغلي، يک پيامد مهم فرسودگي است که خود تأثير منفي بر سلامت رواني فرد و عملکرد شغلي او دارد (لارسون و ديگران، 2004). شاکرينيا (1391) ميان فرسودگي شغلي بهويژه ابعاد عاطفي و رواني آن با ابعاد بهداشت رواني پرستاران، رابطهي معنيداري يافته است. علوي و جنتيفرد (1388) نيز در بررسي که در زمينهي فرسودگي شغلي انجام دادند، وجوهي از عدم سلامت روان مانند سطوح افسردگي، اضطراب، حساسيت بين فردي و پرخاشگري را، در افراد با فرسودگي شغلي به طور معناداري بالاتر ديدند. حتي خارج از محيط کار نيز فرسودگي شغلي ميتواند منجر به مشکلات خانوادگي و زناشويي شود (ماسلش، 1981). وجوه شناختي فرسودگي شغلي در بدبيني نسبت به ديگران، خود، شغل، سازمان، محل کار خود و حتي کل زندگي آشکار ميشوند.
پيامدهاي شغلي
ماسلش بر اين باور بود که فرسودگي شغلي ميتواند باعث افت کيفيت ارائه خدمات گردد و عاملي براي دست کشيدن از يک شغل، غيبت و يا روحيه شغلي پايين باشد (ماسلش، 1981). به اين ترتيب پيامدهاي دستهي آخر، پيامدهاي شغلي هستند که با عدم موفقيت در انجام وظايف محوله و عدم انجام مناسب کارها و به طور کلي کاهش سطوح عملکرد مشخص ميشوند (کالبرس و فوگارتي، 2005). برآورد شده كه هر سال در انگلستان، 40 ميليون روز كاري به دليل اختلالاتي كه در اثر فرسودگي شغلي ايجاد مي شوند، به هدر ميرود. همچنين هزينه فرسودگي شغلي در اروپا سالانه 20 ميليون يورو، و در ايالات متحده 50 تا 75 ميليون دلار در سال تخمين زده ميشود (صلاحيان و ديگران، 1390). طبق يک پژوهش متفاوت صورت گرفته درباره حسابرسان، عواطف منفي ناشي از فرسودگي شغلي، با شرح درستتر از نوسانهاي نسبتهاي مالي همراه است؛ گرچه اين نتيجه با افزايش تصميمات غيراخلاقيتر نيز همراه بوده است (کيانسي و بيرستاکر، 2009).
سلامت روان
سلامت در اساسنامه سازمان جهاني بهداشت نه تنها نبود بيماري يا معلوليت، بلکه حالت بهينه خوب بودن جسمي، رواني و اجتماعي تعريف شده است. مفهوم سلامت رواني نيز از نظر سازمان جهاني بهداشت، چيزي فراتر از نبود اختلالهاي رواني و شامل: خوب بودن ذهني، ادراك خودکارآمدي، استقلال و خودمختاري، کفايت و شايستگي، وابستگي ميان نسلي و خودشکوفايي توانمنديهاي بالقوه فکري و هيجاني است (نوربالا، 1390). عوامل درگير در سلامت روان، چه آنهايي که به عنوان علل آن مطرح هستند، و چه آنهايي که به عنوان پيامد و يا گونه ديگري در ارتباط با آن مطرح ميباشند، بسيار گسترده بوده و عرصههاي مختلف و پراکندهاي از زندگي فرد را دربر ميگيرند. به همين علت در اين قسمت بر عواملي تمرکز شده است که در ارتباط با شرايط کاري و شغلي مطرح ميباشند.
پژوهش هاي بسياري آشكار كرده است كه بسياري از بيماري هاي معمول، بيش از آنكه ناشي از ميكروبها و ويروسها باشند، بر اثر فقدان سازش و وجود استرس به وجود مي آيند (سلي، 1980). بر اساس تحقيقات کاراسک و همکاران که از اولين پژوهشهاي نظريهمدار در زمينه رابطه کار و سلامت رواني است، ترکيبي از داشتن کنترل کم در اجراي کارها و انتظارات بالاي کار از کارمند، فشار زيانباري بر سلامت کارکنان است که بهويژه مشکلات قلبي-عروقي را به دنبال دارد (کاراسک و تورز، 1990)
تحقيقات بعدي نشان دادند که فشار کاري همچنين منجر به افزايش محسوس اختلالات رواني همچون افسردگي و اضطراب در کارکنان ميگردد (استانفيلد و کندي، 2006؛ وانگ و همکاران، 2008). همچنين تحقيقات نشان دادهاند که نارضايتي از شغل با آشفتگيهاي رواني همبستگي بالايي دارد (شاره، 1390). به طور خاص، شرايط نامساعد شغلي و عدم امنيت شغلي نيز با اضطراب و افسردگي مرتبطاند (اديمانسيا، 2008). پژوهش راسلي نيز رابطه منفي اضطراب و افسردگي را با حمايت شغلي نشان داده است (راسلي و ديگران، 2008).
پژوهش غفاري و ديگران بر گروهي از پرستاران زن نشان ميدهد که تعدد نقشهاي مسئوليتزا به خودي خود به کاهش سلامت روان ميانجامد. بر اساس اين پژوهش، تعدد نقشهاي حرفهاي مراقبتي و درماني براي پرستاران، همچنين تعدد نقشهاي غير حرفهاي مانند همسري، خانهداري نان آوري ارتباط منفي با سلامت روان نشان ميدهد. همچنين در اين پژوهش حدود نيمي از پرستاران با مشکلاتي در سلامت روان مواجه بودند (غفاري و ديگران، 1385).
بر اساس پژوهش هامينگ و بورگر، عدم توازن بين کار و زندگي شخصي و خانوادگي يک عامل خطر براي سلامت روان در هر دو جنس محسوب ميشود؛ افرادي که تعارض بيشتري ميان نقشهاي شغلي و خانوادگي احساس ميکنند، سلامت رواني ضعيفتر، هيجانهاي منفي بيشتر، افسردگي، انرژي کمتر، ميزان پايينتري از خوشبيني، خستگي و مشکلات خواب هم گزارش ميدهند (هامينگ و بورگر، 2009). لامونتين و همکاران (2014)، شرايط کاري غيرقابل اعتماد، احساس تهديد، آزار رواني، وجود حمايت اجتماعي اندک در محيط کار، بيعدالتي سازماني و عدم توازن پاداش دريافتي با ميزان تلاش صورتگرفته را مهمترين فاکتورهاي خطر محيط کار براي سلامت روان دانستهاند.
ويسي و همکاران (1379) در تحقيق خود بر تعدادي از کارکنان اتاق عمل دانشگاههاي علوم پزشکي، نشان دادند که استرس شغلي بر ميزان رضايتمندي از شغل و سلامت روان کارکنان اثر منفي دارد؛ و در عين حال، ميزان سرسختي روانشناختي فرد، و حمايت اجتماعي ادراک شده توسط او، اين اثر منفي را تعديل ميکند. همچنين طبق بررسي که خاقانيزاده و همکاران (1385) انجام دادند، پرستاران به دلايل متعددي چون ماهيت استرسزاي اين حرفه، فشار کاري، مواجه شدن با موقعيتهاي غيرمترقبه، نوبتهاي کاري، عوامل سازماني و غيره نسبت به ساير اقشار جامعه سلامت رواني پايينتري نشان دادند که ارتباط قوي ميان شرايط کاري و سلامت روان را نشان ميدهد. نکته قابل توجه اين است که اگرچه غالب پژوهشها به شرايط کاري به عنوان يک علت مؤثر در وضعيت سلامت رواني فرد نگريستهاند، اما تحقيقاتي هم هستند که رابطه علي معکوسي را در نظر گرفتهاند؛ بر اساس اين تحقيقات وضعيت سلامت رواني فرد بر ارزيابي فرد از شرايط کاري تأثيرگذار است. بر اين اساس در طولانيمدت، شرايط کاري و سلامت روان به طور متقابل و غير خطي بر يکديگر اثر ميگذارند (کاليمو، 2005).
نتايج برخي از مطالعات حاكي از آن است که خشنودي شغلي با شادکامي، سلامت روان و اميد زندگي طولانيتر ارتباط دارد. بر اساس اين تحقيقات، رضايت شغلي با کارکرد سالم در بسياري از زمينه هاي زندگي ارتباط دارد. از جمله نتايج پژوهش کاهه و هيودي (1391) بيان ميدارد که رضايت كلي از شغل و رضايت از محيط فرهنگي اداره، با سلامت رواني رابطه مثبتي دارند. بر اساس تحقيق آنها، درآمد افراد رابطه چنداني با سلامت روان آنها نشان نميدهد، اما رضايت شغلي، عاملي تأثيرگذار بر سلامت روان است. پژوهش سيدان و عبدالصمدي (1390) نشان ميدهد وضعيت سرمايه اجتماعي فرد (مانند سطح مشاركت اجتماعي فرد و شبكة حمايت اجتماعي او مثل ارتباط مناسب با همکاران) رابطه قابل توجهي با سلامت روان دارد.
بر اساس تحقيقات بين سلامت روان و حمايت اجتماعي رابطه مثبتي ديده ميشود؛ در واقع شبکه حمايت اجتماعي فرد با فراهم نمودن حمايت، کمک، همدلي و راهنمايي در استرسها و بحرانها، به حفظ و تقويت سلامت رواني کمک ميکند. به علاوه، زن بودن، متأهل بودن و بومي بودن در محل کار، با تقويت حمايت اجتماعي به سلامت روان بيشتر منجر ميشود. همچنين ميان سلامت روان و الگوي چرخشي نوبت کاري ارتباط منفي وجود دارد. داشتن تحصيلات بيشتر نيز با بالاتر بودن سلامت رواني همراه بوده است (حاجبي و فريدنيا، 1388).
بلوردي و همکاران (1392) از پژوهش خود درباره رابطه دينداري و سلامت رواني نتيجه گرفتهاند که ابعاد ذهني و دروني دينداري (و نه ابعاد ظاهري آن) با سلامت رواني افراد رابطه مثبتي دارد. از نظر آنها در جهان امروز افراد به سمت انزوا و حوزههاي شخصي و فردي سوق يافتهاند و مؤلفههاي دينداري به عنوان پيش شرط سلامت روان، زمينه را براي پيوند افراد به يکديگر در کنشهاي اجتماعي فراهم ميآورند و موجب دوري از انزوا و تثبيت همبستگي افراد ميشوند.
تحقيقات نشان ميدهد که خوشبيني نيز داراي اثر مثبتي بر سلامت روان است. خوشبيني و به طوركلي با باورهاي مثبت و ابعاد مختلف سلامت، رابطه مثبت و معناداري داشته و نقش مهمي در پيشگيري از بروز اختلالات جسمي و رواني و افزايش سطح سلامت روان دارد. به بيان ديگر خوشبيني با تأثير بر نوع احساسها و هيجانهاي فرد، نگرش مثبت و در نتيجه سلامت رواني را در پي دارد (پورسردار و ديگران، 1392). صفرزاده و همکاران در تحقيقي در يک شرکت صنعتي دريافتند که سلامت سازماني، اشتياق شغلي و جو سازماني نوآورانه، با سلامت و توانمندي رواني رابطۀ مثبت معني داري دارند. در عين حال اشتياق شغلي و سلامت سازماني پيشبينيکننده بهتري براي توانمندي رواني هستند (صفرزاده و ديگران، 1392).
مطابق نتايج بدست آمده از پژوهش دهقاني و همکاران که در سال 1392، بر گروهي از پرستاران و با اين نگاه که "امروزه خلاقيت براي بقاي هر سازماني ضروري است" انجام شد، بين مشکلات اضطرابي و بسط خلاقيت در فعاليتهاي کاري همبستگي منفي معنادار وجود دارد. به نظر ميرسد که ترس و اضطراب به عنوان مشکلاتي در سلامت روان، خلاقيت را کاهش ميدهند. همچنين بر اساس همين تحقيق بين علائم افسردگي با رضايت از شغل همبستگي منفي ديده ميشود. همچنين علائم اختلال در كاركرد اجتماعي با رضايت از حقوق، رضايت از ماهيت كار و به طور کلي رضايت شغلي همبستگي منفي معناداري ديده ميشود.
فرهنگ سازماني به عنوان يكي از مؤثرترين عوامل پيشرفت سازمان ها شناخته شده است و به مجموعه اي از باورها و ارزش هاي مشترك اطلاق مي شود كه بر رفتار و انديشه اعضاي سازمان اثر مي گذارد و مي تواند نقطه شروعي براي حركت، پويايي، پيشرفت و بهرهوري آنها و يا مانعي در اين راه به شمار آيد. در اين راستا بر اساس يافته هاي پژوهش قاسمي پيربلوطي و همکاران (1392)، اگرچه بين فرهنگ سازماني و استرس شغلي رابطه معناداري ديده شد، اما رابطه معناداري بين فرهنگ سازماني و سلامت روان در پرستاران بدست نيامد (قاسمي پيربلوطي و ديگران، 1392).
لمان و همکاران ديدگاه متفاوتي را اختيار کردهاند. از نظر آنها بيشتر پژوهشها بر نقش حجم زياد کار بر سلامت کارکنان تمرکز کردهاند؛ اين در حالي است که کم بودن بيش از حد حجم کار و يا عدم چالشبرانگيز بودن شغل به ميزان کافي هم ميتواند منجر به نارضايتي، سرخوردگي و مشکلات در سلامت شود. به اين ترتيب آنها در پژوهش خود، رابطه ميان عدم چالشبرانگيز بودن کار و سلامت روان را مورد بررسي قرار دادهاند. بر اساس نتايج اين پژوهش رابطه مثبتي ميان احساس چالشانگيز نبودن کار و افسردگي وجود دارد. همچنين آنها نشان دادهاند که اين رابطه در ميان افرادي که از تحصيلات بالاتري برخوردارند، قويتر است (لمان و ديگران، 2011).
پژوهش بخشي سورشجاني (1390) نشان ميدهد که بين سلامت رواني و تعهد سازماني، در معلمان، پرستاران و کارمندان رابطه معنيدار وجود دارد. به اين ترتيب کاهش سلامت رواني کارکنان با يکي از مخربترين ضعفهاي سازماني يعني کاهش تعهد سازماني همراه است. سائورابه، تيواري و ميشرا (2008) هم در پژوهشي با عنوان فشار رواني و سلامت به عنوان پيشبين تعهد سازماني که در نمونهاي شامل 300 نفر از کارکنان اجرا شد، نشان داد که بيماريهاي جسماني و رواني به گونه اي منفي با تعهد سازماني رابطه دارد. اما به نظر ميرسد که اين رابطه متقابل است؛ چنانکه ليئونگ، فورنهام و کوپر (1996) در پژوهشي با عنوان اثر تعديلکننده تعهد سازماني در رابطه با پيامد استرس حرفهاي در تعدادي از کارکنان نشان دادنده افراد با تعهد سازماني بالا از پيامدهاي رواني منفي کمتري رنج ميبرند (به نقل از: بخشي سورشجاني، 1390).
پيشينه تحقيق
تحقيقات خارجي
تحقيقات راميرز و همکاران بر گروهي از مشاوران بيمارستاني نشان داد که رضايت شغلي بالا، با سلامت روان بيشتر در برابر استرسهاي شغلي همراه است. همچنين فرسودگي شغلي و سلامت روان هر دو بهويژه تحت تأثير سه جنبه استرس شغلي قرار دارند: حجم زياد کار و تأثير آن بر زندگي خانوادگي، داشتن مدير ضعيف، و سروکار داشتن با رنج مراجعان. سلامت روان و فرسودگي شغلي رابطه منفي روشني دارند (راميرز و ديگران، 1996). تانگ و همکاران در يک مطالعه همراه با پيگيري درباره رابطه استرس شغلي، سلامت روان و فرسودگي شغلي دريافتند که منابع استرس با افزايش فرسودگي شغلي، بر سلامت رواني کارکنان تأثير منفي دارد؛ در اين مطالعه که بر گروهي از معلمان صورت پذيرفت، همچنين مشخص گرديد که ويژگيهاي جمعيتشناختي مانند سن، سنوات خدمت و ميزان حقوق در ابتلاي به فرسودگي شغلي نقش تعديلگر دارند (تانگ و ديگران، 2001).
پژوهش هاروود بر گروهي از پرستاران نشان ميدهد که ابعاد مختلف فرسودگي شغلي، مقدار زيادي از پراکندگي متغير سلامت رواني و جسمي را پيشبيني ميکند (هاروود ، 2010). پژوهش پويگ و همکاران بر کارمندان حوزه سلامت روان نيز چنين نتيجهاي را تأييد کرده است (پويگ و ديگران، 2012). در پژوهشي درباره روابط ميان ويژگيهاي شغل، فرسودگي شغلي و سلامت رواني توسط هوانگ و همکاران انجام شد، مشخص گرديد که ميزان مطالبات شغلي و داشتن کنترل در امور کاري براي کارکنان، با فرسودگي شغلي و همچنين سلامت رواني مرتبط است؛ همچنين تحقيقات پيگيري در شش ماه بعد نشان داد که اين ويژگيهاي شغلي تعيينکننده سلامت رواني فرد در آينده نيز هستند (هوانگ و ديگران، 2012). همچنين از نظر بارتولوميو و همکاران، عدم برآورده شدن نيازهاي رواني فرد مانند نياز به داشتن احساس کارايي (که خود حاصل فشار زياد کار است)، فرسودگي شغلي و مشکلات در سلامتي را پيشبيني ميکند (بارتولوميو و ديگران، 2014).
البته پژوهشهايي هم بودهاند که همبستگي ميان سلامت روان و فرسودگي شغلي را به گونه متفاوتي در نظر گرفتهاند؛ به عنوان مثال جابر و الزوبي در پژوهش بر مدرسين دانشگاهي، گزارش کردند که ميان فرسودگي شغلي و سلامت رواني همبستگي وجود دارد؛ همچنين آنها با تحليلهاي رگرسيون دريافتند که سلامت روان، پيشبين بهتري براي فرسودگي شغلي است (تا اينکه فرسودگي پيشبين سلامت رواني باشد) (جابر و الزوبي، 2012).
تحقيقات داخلي
در ميان پژوهشهاي داخلي، ويسي و همکاران (1379) رابطه ميان استرس شغلي و سلامت رواني را منفي يافتهاند. در عين حال بر اساس تحقيق آنها، اين رابطه منفي را سرسختي رواني کارکنان و ميزان حمايت اجتماعي در دسترس آنها تعديل ميکند. هاشم زاده و همکاران نيز رابطه منفي ميان استرس شغلي و سلامت روان را در ميان کارکنان يک بيمارستان يافتهاند. بر اساس پژوهش آنها کارکنان درماني از استرس شغلي بالاتر و سلامت رواني پايينتري نسبت به کارکنان اداري برخوردارند. همچنين آنها سطح سلامت روان را در مردان بالاتر از زنان، و ميزان استرس شغلي را در کارکنان قراردادي بيش از ساير کارکنان يافتهاند (هاشمزاده و ديگران، 1379).
در سال 1384 حسنزاده و همکاران بر اساس پژوهشي دريافتند که ميزان استرس شغلي کارکنان در يک شرکت پتروشيمي، بعد از خصوصيسازي نسبت به قبل آن افزايش داشته است. اين در حالي است که همزمان سلامت رواني آنها نيز کاهش يافته است. به علاوه بعد از خصوصيسازي، استرس شغلي و سلامت رواني رابطه منفي قويتري نشان دادند. عبدي ماسوله و همکاران علاوه بر اينکه ابعاد فرسودگي شغلي (بهويژه بعد عدم کارايي) را در پرستاران بالا يافتهاند، رابطه منفي معنيداري هم ميان فرسودگي شغلي و سلامت رواني يافتهاند (عبدي ماسوله، و ديگران، 1386).
صابري و همکاران نيز در سال 1387 رابطه فرسودگي شغلي و سلامت روان را در گروهي از قضات و داديارها مورد بررسي قرار دادند و بين فرسودگي شغلي و سلامت عمومي همبستگي معنيداري يافتند. همچنين علوي و جنتيفرد در سال 1388 رابطه فرسودگي شغلي و سلامت روان را در گروهي از بافندگان فرش با يک گروه کنترل مقايسه کردند و ميزان فرسودگي شغلي را در بافندگان فرش پايين، و سطح سلامت رواني آنها را پايين يافتند. در پژوهش بر شاعلين بخشهاي ويژه بيمارستان، رحماني و همکاران (1389) رابطه قابل توجهي ميان استرس شغلي، فرسودگي شغلي و سلامت رواني کارکنان يافتند.
يافتههاي تحقيق غني و همکاران (1390) بر گروهي از كاركنان شاغل در حوزه ستادي وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكي، رابطه بين مؤلفههاي اضطراب – بيخوابي، افسردگي و اختلال در عملكرد اجتماعي سلامت روان را با فرسودگي شغلي مثبت نشان ميدهد؛ اما آنها ميان مؤلفه علائم جسماني سلامت روان با فرسودگي شغلي رابطه ي معناداري نيافتند. رابطه معناداري نيز بين جنسيت شركت كنندگان در تحقيق با سلامت روان ايشان يافت نشد. همچنين نتايج آنها از شيوع قابل توجه فرسودگي شغلي در اين افراد خبر ميدهد. شاکرينيا (1391) ابعاد عاطفي و رواني فرسودگي شغلي را با بهداشت رواني پرستاران مرتبط يافته است (رابطهاي منفي). همچنين او هر دوي اين متغيرها را با آشفتگي اخلاقي پرستاران همبسته يافته است.
به عنوان يک جمعبندي از تحقيقات موجود، عريضي و همکاران (1391) در يک فراتحليل که بر تحقيقات داخلي پيرامون رابطه فرسودگي شغلي با سلامت روان صورت دادهاند، نتيجه گرفتهاند که فرسودگي شغلي و بهويژه بعد خستگي عاطفي آن با سلامت رواني رابطهي منفي دارد که شدت اين رابطه بيشتر از متوسط و قابل توجه است. براساس نتايج اين فراتحليل، رابطة خستگي عاطفي با سلامت روان متوسط و بيش از رابطه ساير ابعاد فرسودگي با سلامت روان است. افزايش ميزان خستگي هيجاني، به كاهش قدرت سازگاري فرد در مقابل عوامل تنيدگي زا و درنتيجه، پيدايش نشانه هاي رفتاري و جسماني مي انجامد.
البته پژوهشهايي هم بودهاند که خلاف انتظار، رابطه معنيداري ميان فرسودگي شغلي و سلامت رواني نيافتهاند. از ميان اين پژوهشها ميتوان به پژوهش اسدي و همکاران اشاره کرد که اگرچه هوش هيجاني را پيشبين مهم فرسودگي شغلي و همچنين سلامت روان يافتهاند، اما ميان فرسودگي شغلي و سلامت روان رابطهاي نديدند (اسدي و ديگران، 1386).
خلاصه فصل
بررسي ادبيات موجود نشان ميدهد که عوامل مؤثر دراسترس شغلي، رضايت شغلي، فرسودگي شغلي، و سلامت رواني، عواملي پيچيده هستند که در بسياري مواقع همپوشي دارند. به نظر ميرسد در ميان پژوهشها، آنهايي که به رابطهي فرسودگي و سلامت روان ميپردازند، نسبت به ساير پژوهشها کمتر هستند؛ همانطور که اشاره شد، اين پژوهشها نيز تا کنون بيشتر براي مشاغل خدمات اجتماعي و به خصوص کادر درماني صورت گرفته است؛ به عنوان نمونه، تحقيقات متعددي وضعيت فرسودگي و سلامت رواني را در پرستاران بررسي کردهاند؛ اين تحقيقات نشان دادهاند که پرستاران در مقايسه با ساير مشاغل، از فرسودگي شغلي بيشتر و سلامت رواني کمتري برخوردار هستند. از جمله طبق بررسي که خاقانيزاده و همکاران (1385) انجام دادند، پرستاران به دلايل متعددي چون ماهيت استرس زاي اين حرفه، فشارکاري، مواجه شدن با موقعيت هاي غيرمترقبه، نوبتهاي کاري، عوامل سازماني و غيره نسبت به ساير اقشار جامعه سلامت رواني پايينتري نشان دادند. بر اين اساس بسياري از تحقيقات براي ارزيابي شدت فرسودگي شغلي و مشکلات سلامت روان در ساير مشاغل نيز، شغل پرستاري را ملاک قرار دادهاند. به عنوان مثال بر اساس پژوهشي که بر کارکنان يک مرکز تحقيقات هستهاي صورت دادند، نجفي و همکاران (1379) از وجود رابطهي معنيدار ميان فرسودگي شغلي و سلامت رواني کارکنان خبر دادند؛ طبق گزارش آنها، ميزان فرسودگي در اين کارکنان، کمتر از کادر درماني بيمارستانها تخمين زده شده است (نجفي، صولتي، و فروزبخش، 1379).
همانطور که پيشينه حاضر نشان ميدهد، جستجو به دنبال پژوهشهايي که در چارچوب متغيرهاي موجود در اين پژوهش و در رابطه با حسابرسان صورت پذيرفته باشد، نتايج چنداني به دنبال ندارد. به نظر ميرسد توجه چنداني به موضوع سلامت رواني و فرسودگي شغلي و علل و پيامدهاي آنها براي حسابرسان مبذول نشده است. به همين نسبت، وقتي پژوهشهايي مدنظر باشد که روابط بين اين متغيرها را درباره شغل حسابرسي بررسي کرده باشند، پژوهشهاي موجود تعداد بسيار کمتري نيز دارد. اگر به همين ترتيب شرط ايراني بودن پژوهش نيز در نظر گرفته شود، پژوهش قابل توجهي که در زمينهي رابطه فرسودگي شغلي و سلامت روان حسابرسان ايراني باشد، يافت نشده است.
فصل سوم
روش تحقيق
منابع و مآخذ
منابع فارسي:
ابراهيمي، امراله؛ مولوي، حسين؛ موسوي، غفور؛ برنامنش، عليرضا؛ و يعقوبي، محمد. (1386). ويژگيهاي روان سنجي، ساختار عاملي، نقطه برش باليني، حساسيت و ويژگي پرسشنامه سلامت عمومي 28 سؤالی در بيماران ايراني مبتلا به اختلالات روانپزشكي. تحقيقات علوم رفتاري، 5(1)، 5-12.
اسدي، جوانشير؛ برجعلي، احمد؛ و جمهري، فرهاد. (1386). رابطهي بين هوش هيجاني، فرسودگي شغلي و سلامت روان کارکنان شرکت ايرانخودرو. تازهها و پژوهشهاي مشاوره، 6(22)، 41-56.
اكبري، رامين؛ غفارثمر، رضا؛ کياني، غلامرضا؛ و اقتصادي، احمدرضا. (1390). اعتبار عاملي و ويژگيهاي روانسنجي پرسشنامه فرسودگي شغلي ماسلاچ (نسخه فارسي). فصلنامه دانش و تندرستي، 6(3)، 1-8.
اميرخسرو، هادي. (1384). بررسي ضرورت ايجاد بيمه مسئوليت حرفهاي حسابرسان در ايران. فصلنامه صنعت بيمه، 20(2)، 159-172.
باقرپور ولاشاني، محمدعلي؛ ساعي، محمدجواد؛ و شعني، سيداسماعيل. (1391). تحليل ديدگاه حسابرسان در رابطه با عوامل مؤثر بر رضايتمندي شغلي آنها. پژوهشهاي تجربي حسابداري، 2(6)، 65-94.
بخشي سورشجاني، ليلا. (1390). رابطه هوش هجاني و سلامت رواني با تعهد سازماني در معلمان، پرستاران و کارمندان. يافته هاي نو در روان شناسي، 23-33.
بلوردي، زهير؛ بلوردي، طيبه؛ و غيوري، مهديه. (1392). تحليل جامعهشناختي رابطه دينداري با سلامت روان (پژوهشي در ميان دانشجويان دانشگاه آزاد اسلامي واحد سيرجان). فصلنامه مطالعات جامعهشناختي جوانان، 3(9)، 47-62.
پورسردار، نوراله؛ پورسردار، فيضاله؛ پناهنده، عباس؛ سنگري، علي اكبر؛ و عبديزرين، سهراب. (1392). تأثير خوش بيني (تفكر مثبت) بر سلامت رواني و رضايت از زندگي: يك مدل روان شناختي از بهزيستي. مجله پژوهشي حکيم، 16(1)، 43-49.
چو، فردي. (1986). فشار رواني، عملکرد شغلي (ترجمه فتحاللهپور مريم). حسابدار، 9(1و2)، 78-84. (تاريخ انتشار ترجمه ندارد).
خاتوني، مرضيه؛ ملا حسن، مريم؛ و خوئينيها، سعيد. (1390). بررسي استرس شغلي و عوامل مرتبط با آن در حسابداران دانشگاه علوم پزشكي قزوين. فصلنامه سلامت کار ايران، 8(2)، 66-77.
خاقانيزاده، مرتضي؛ سيرتينير، مسعود؛ عبدي، فتانه؛ و کاوياني حسين. (1385). بررسي سطح سلامت روان در پرستاران شاغل در بيمارستانهاي آموزشي وابسته به دانشگاه علوم پزشکي تهران. فصلنامه اصول بهداشت رواني، 8(31 و 32)، 141-148.
خواجهالدين، نيلوفر؛ حکيم شوشتري، ميترا؛ و حاجبي، احمد. (1383). ارتباط درک از مرکز کنترل و نشانگان فرسودگي شغلي در پرستاران شاغل در يک بيمارستان روانپزشکي. مگيران.
حاجبي، احمد؛ و فريدنيا، پيمان. (1388). ارتباط بين سلامت روان و حمايت اجتماعي در کارکنان بهداشت و درمان صنعت نفت بوشهر. دوفصلنامه طب جنوب، 12(1)، 67-74.
دلاور، علي. (1385). روش تحقيق در روانشناسي و علوم تربيتي. تهران: نشر ويرايش.
دهقاني، يوسف؛ دهقاني، مصطفي؛ و مظاهري تهراني، فاطمه. (1392). ارتباط خلاقيت با رضايت شغلي و سلامت روان در زنان پرستار. نشريه مركز تحقيقات مراقبتهاي پرستاري دانشگاه علوم پزشكي تهران (نشريه پرستاري ايران)، 26(٨١)، 32-43.
رحماني، فرحناز؛ بهشيد، مژگان؛ زمانزاده، وحيد؛ و رحماني، فرزاد. (1389). ارتباط سلامت عمومي، استرس و فرسودگي شغلي در پرستاران بخشهاي ويژه دانشگاه علوم پزشکي تبريز. نشريه پرستاري ايران، 23(66)، 55-63.
سيدان، فريبا؛ و عبدالصمدي، محبوبه. (1390). رابطة سرماية اجتماعي و سلامت روان زنان و مردان. فصلنامة علمي پژوهشي رفاه اجتماعي، (11)42.
شاره، حسين. (1390). تأثير تنشهاي شغلي، راهبردهاي مقابله با تنش، تابآوري و سلامت رواني. مجله اصول بهداشت رواني، 13(1).
شاکرينيا، ايرج. (1391). آشفتگي اخلاقي، فرسودگي شغلي و بهداشت رواني در پرستاران شهر يزد. فصلنامه فقه پزشكي، 4(11)، 167-191.
صادقي وزين، اعظم. (1391). تنيدگي شغلي، راهبردهاي مقابلهاي و فشارها: الگوي تغييرناپذيري جنسي. پاياننامه کارشناسي ارشد روانشناسي تربيتي، دانشگاه شهيد بهشتي.
صفرزاده، سحر؛ نادري، فرح؛ و عنايتي، ميرصلاحالدين. (1392). رابطه سلامت سازماني، اشتياق شغلي و جو سازماني نوآورانه با توانمندسازي روان شناختي در کارکنان يک شرکت صنعتي. مجله روان شناسي اجتماعي، 8(27)، 55 – 69.
صلاحيان، افشين؛ عريضي، حميدرضا؛ باباميري، محمد؛ و عسگري، آزاده. (1390). عوامل پيش بين سندرم فرسودگي شغلي. پژوهش پرستاري، 6(23)، 23-31.
عبدي، ماسوله فتانه؛ کاوياني، حسين؛ خاقانيزاده، رضا؛ و مؤمني عراقي، ابوالفضل. (1386). بررسي رابطه فرسودگي شغلي با سلامت روان: مطالعه در 200 پرستار. مجله دانشكده پزشكي دانشگاه علوم پزشكي تهران، 65(6)، 65-75.
عريضي، حميدرضا؛ نوري، ابوالقاسم؛ زارع، راضيه؛ و اميري، مولود. (1391). فراتحليل تحقيقات پيرامون رابطه فرسودگي شغلي با سلامت روان. فصلنامة علمي پژوهشي رفاه اجتماعي، 13(48).
علوي، سيد سلمان؛ و جنتيفرد، فرشته. (1388). بررسي سلامت رواني و فرسودگي شغلي در گروهي از بافندگان فرش. فصلنامه علمي پژوهشي انجمن علمي فرش ايران، (12)، 87-98.
غفاري، فاطمه؛ عزيزي، فرشته؛ و مظلوم، سيدرضا. (1385). تعدد نقش و رابطه آن با سلامت روان پرستاران زن. پايگاه اينترنتي SID .
غني، كاميار؛ احقر، قدسي؛ رحيمي موقر، آفرين؛ و مباركي، حسين. (1390). بررسي ميزان رابطه ي سلامت روان با فرسودگي شغلي در كاركنان حوزه ي ستادي وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكي. طب و تزکيه، 19(3)، 31-36.
فولر، ال.، و کاپلان، اس. (2004). تأثير سبک شناخت حسابرسان بر عملکرد آنها (ترجمه رحيميان، نظامالدين؛ و محمدي اروجه، فائزه). (بي نام) و (تاريخ انتشار ترجمه ندارد).
قاسمي پيربلوطي، محمد؛ احمدي، رضا؛ و علوي اشكفتكي، سيده صغري. (1392). ارتباط فرهنگ سازماني و استرس شغلي با سلامت روان در پرستاران بيمارستان هاي هاجر و كاشاني شهركرد. مجله باليني پرستاري و مامايي، 2(3)، 53-63.
كاهه، داوود، و هيودي، طيبه. (1391). رضايت شغلي و سلامت روان. فصلنامه پايش، 11(3)، 391-397.
ملك آرا، بهمن جمشيد. (1388). بررسي رابطه مديريت زمان با فرسودگي شغلي كاركنان اداره كل امور مالياتي آذربايجان غربى در سال مالي 1386. فصلنامه تخصصي ماليات، 1(4)، 81-98.
نجفي، مصطفي؛ صولتي دهکردي، سيدکمال؛ و فروزبخش، فرهاد. (1379). رابطه فرسودگي شغلي با سلامت روان در بين كاركنان مركز تحقيقات و توليد سوخت هسته اي اصفهان. مجله دانشگاه علوم پزشكي شهركرد، 2(2)، 34-41.
نصيري وليک بني، فخرالسادات؛ قنبري، سيروس؛ زندي، خليل؛ و سيف پناهي، حامد. (1393). تحليل روابط رهبري اخلاقي، معنويت در کار و فرسودگي شغلي. فصلنامه اخلاق در علوم و فناوري، 9(1).
نوبخت، فرانک، و اوليائي، آزاده. (1391). بررسي فرسودگي شغلي در پزشكان و روانشناسان اعتياد و مقايسه با پزشكان و روانشناسان سايركلينيكها در استان تهران. فصلنامه سلامت اجتماعي و اعتياد، (5).
نوربالا، احمد علي. (1390). سلامت رواني- اجتماعي و راهکارهاي بهبود آن. مجله روانپزشکي و روانشناسي باليني ايران، 17(2)، 151-156.
ويسي، مختار؛ عاطفوحيد، محمدکاظم؛ و رضايي، منصور. (1379). تأثير استرس شغلي بر خشنودي شغلي و سلامت روان: اثر تعديلکننده سرسختي و حمايت اجتماعي. انديشه و رفتار، 6(2و3)، 70-79.
هاشم زاده، ايرج؛ اورنگي، مريم؛ و بهرهدار، محمدجعفر. (1379). استرس شغلي و رابطه آن با سلامت روان در كاركنان بيمارستانهاي شهر شيراز. فصلنامه انديشه و رفتار، 6(2و3)، 55-62.
هومن، حيدرعلي. (1391). شناخت روش علمي در علوم رفتاري. چاپ چهارم، انتشارات سمت، تهران.
منابع لاتین:
Ahola K., Honkonen T., Isometsä E., Kalimo R., Nykyri E., Aromaa A., Lönnqvist J.(2005). The relationship between job-related burnout and depressive disorders—results from the Finnish Health 2000 Study. J Affect Disord; 88, 55–62.
Almer, E.D., & Kaplan, S.E. (2002) .The effects of flexible work arrangements on stressors, bumout, and behavioral job outcomes in public accounting .Behavioral Research in Accounting, 14, 1-34.
Almer, E. D., Cohen, J. R., &Single, L. E. (2003). Factors affecting the choice to participate in flexible work arrangements. Auditing, 22(1), 69.
Aronsson, G., & Göransson, S. (1999). Permanent employment but not in a preferredoccupation: Psychological and medical aspects, research implications. Journal ofOccupational Health Psychology, 4(2), 152.
Baker A. B., Demerouti E., Verbeke W. (2004). Using the job demands–resources model to predict burnout and performance. Human Resource Management, 43, 83-104.
Bartholomew, K. J., Lonsdale, C., Ntoumanis, N. و & Cuevas, R. (2014). Job pressure and ill-health in physical education teachers: The mediating role of psychological needthwarting. Teaching and Teacher Education, 37, 101-107.
Broome KM, Knight DK, Edwards JR, Flynn PM. (2009). Leadership, burnout, and jobsatisfaction in outpatient drug-free treatment programs. Journal of Substance Abuse Treatmen, 37, 160-170.
Cheng, Y., Chen, I-S., Chen, C-J., Burr, H., & Hasselhorn, H. M. (2013). The influence of age on the distribution of self-rated health, burnout and their associations withpsychosocial work conditions. Journal of Psychosomatic Research, 74, 213–220.
Cianci, A. M., & Bierstaker, J. L. (2009). The Impact of Positive and Negative Mood on the Hypothesis Generation and Ethical Judgments of Auditors. AUDITING: A JOURNAL OF PRACTICE & THEORY, 28(2), 119–144.
Cottini, E, & Lucifora, C. (2013). Mental Health and Working Conditions in Europe.ILRReview, 66, 4.
Dalton, D. R., Hill, J. W.,& Ramsay, R. J. (1997). Women as managers and partners: Context specific predictors of Turnover in International Public Accounting Firms .Auditing, 16(1), 29.
Edimansyah BA, Rusli BN, Naing L, Mohamed BA, Winn T, Tengku BR. (2008). Self-perceived depression, anxiety, stress and their relationships with psychosocial jobfactors in male automotive assembly workers. Ind Healt, 46(1), 90-100.
Enzmann, D., B.Schaufeli, W., Janssen, P., & Rozeman, A. (1998). Dimensionality and validity of the Burnout Measure. Journal of Occupational and OrganizationalPsychology, 71 ,331-351.
Fares Jaber,F.,& Al-Zoubi, M. (2012). The Relationship between Work Burnout and Employees' Mental Health as Measured by GHQ-28: A Field Study Using a Sample of University Lecturers. International Journal of Business and Management; 7(24), 44-51.
Ferrie, J. E. (1999). Health consequences of job insecurity. In Jane E. Ferrie, Michael G.Marmot, John Griffiths, & Erio Ziglio (Eds.), Labour Market Ghanges and jobInsecurity: A Ghallenge for Social Welfare and Health Promotion, pp.59 -100.European Series, 81. Copenhagen: WHO Regional Publicadons.
Fogarty, T., & Uliss, B. (2000). Auditor work and its outcomes: An application of the job characteristics model to large public accounting firms. Advances in AccountingBehavioral Research,3, 37–68.
Freudenberger HJ. (1974). Staff burnout. Journal of Social Issues; 30, 1, 159-166.
Godin, I., & Kittel, F. (2004). Differential economic stability and psychosocial stress at work: Associations with psychosomatic complaints and absenteeism. Social Science and Medicine, 58(8,15), 43-53.
Hämmig, O., & Bauer, G. (2009). Work-life imbalance and mental health among male and female employees in Switzerland. Int J Public Health, 54, 88–95.
Harwood, L. (2010). Occupational burnout, retention and health outcomes in nephrology nurses. The CANNT Journal, 20, 4.
Herda, D., & Lavelle, J. (2012). The Auditor-Audit Firm Relationship and Its Effect on Burnout and Turnover Intention. Accounting Horizons, 26(4), 707–723.
Higashiguchi, K. K., Morikawa, Y., Miura, Y. Kido, T & Sukigara, M. (2003). Social support and individual style of coping in the Japanese workplace: an occupational stressmodel by structural equation analysis. Stress and Health, 19, 37-43.
Hobfoll, S. E, Shirom, A. (2000). Conservation of resources theory Applications to stress and management in workplace. In R.T.Golembiewski(Ed). Handbook of OrganizationBehavior (2Nd Revised Edition); 57-81. New York: Dekker.
Huang,Y., Chen, C., Du, P., & Huang, C. (2012). The causal relationships between jobcharacteristics, burnout, and psychological health: a two-wave panel study. TheInternational Journal of Human Resource Management, 23(10), 2108–2125.
Jaber, F., & Al-Zoubi, M. (2012). The Relationship between Work Burnout and Employees' Mental Health as Measured by GHQ-28: A Field Study Using a Sample of University Lecturers. International Journal of Business and Management; 7(24), 44-51.
Jex, S. M. (2007). Encyclopedia of industrial and organizational Psychology. Stress, models and theories, 2, 770-774.
Kalbers, L. P., & Fogarty, T. J. (2005). Antecedents to Internal Auditor Burnout. Journal of Managerial Issues, XVII, 1, 101-118.
Kalimo R. (2005). Reversed causality–a need to revisit systems modeling of work stress health relationships. Scand J Work Environ Health, 31(1), 1–2.
Karasek, R. (1979). Job demands, job decision latitude and mental strain. AdministrativeScience Quarterly 24(2), 286-30.
Karasek, R., & Tores, T. (1990). Healthy Work. New York: Basic Books.
Karasek, R.A. (1979). Job demands, job decision latitude, and mental strain: implications for job redesign. Journal of Administrative Science Quarterly, 24, 285–308.
Karasek, R., & Tores, T. (1990). Healthy Work: Stress, Productivity, and the Reconstruction of Working Life. New York: Basic Books, Inc.
LaMontagne, A., Martin, A., Page, K., Reavley, N., Noblet, A., Milner, A., Keegel, T. ,&Smith, P. (2014). Workplace mental health: developing an integrated interventionapproach. BMC Psychiatry, 14,131.
Larson, L., Meier, H., Poznanski, P. & Tipton Murff, E. (2004). Concepts and consequence of Internal Auditor job stress. Journal of Accounting and Finance Research, winter, 19,4.
Lehmann, A., Burkert, S., Daig, I., Glaesmer, H., & Brähler, E. (2011). Subjective underchallenge atwork and its impact on mental health. Int Arch Occup EnvironHealth, 84, 655–664.
Li, X., Hou, Z-J., Chi, H-Y., Liu, J., & Hager, M. J. (2013). The mediating role of coping in the relationship between subtypes of perfectionism and job burnout: A test of the 22 model of perfectionism with employees in China. Personality and IndividualDifferences, 58, 65–70.
Lo´pez, D. M., & Peters, G. P. (2012). The Effect of Workload Compression on AuditQuality. Auditing: A Journal of Practice & Theory American Accounting Association, 31(4), 139–165. DOI: 10.2308/ajpt-10305.
Masalch C, Jackson SE, Leiter MP. (1996). Maslach burnout inventory Manual. 3rd ed.California: Consulting Psychologists Press.
Maslach, C., & Goldberg, J. (1998). Prevention of burnout: New perspectives. Applied and Preventive Psychology 7, 63-74.
Miranda, H., Viikari-Juntura, E., Heistaro, S., Heliövaara, M., & Riihimäki, H. (2005). Apopulation study on differences in the determinants of a specific shoulder disorderversus nonspecific shoulder pain without clinical findings. Am. J. Epidemiol, 161,847–855.
Nayoung, L., Eunkyoung, Hyunjung. K, Eunjoo, Y, Sang Min. (2010). Individual and work-related factors influencing burnout of mental health professionals: A meta-analysis. Journal of Employment Counseling,2, 86-96.
Pines, A., Aronson, E. (1988). Career Burnout: Causes and cures. Free Press, New York.
Pines, A., Aronson, & E, Kafry, D. (2002). Burnout: From Tedium to Personal Growth. Free Press, New York.
Puig, A., Baggs, A., Mixon, K., Park, Y. M., Kim, B. K., & Lee, S. M. (2012). Relationship between job burnout and personal wellness in mental health professionals. journal of employment counseling, 49, 98-109.
Purvanova, R. K., & Muros, J. P. (2010),Gender differences in burnout: A meta-analysis.Journal of Vocational Behavior, 77, 168-185.
Ramirez, A. J., Graham, J., Richards M. A., Gregory, W.M., & Cull, A.(1996). Mental health of hospital consultants: the effects of stress and satisfaction at work. The Lancet, 347, 724 – 728.
Rizzo J. R., House R. J., Lirtzman S.I. (1970). Role conflict and ambiguity in complexorganizations. Administrative Science Quarterly; 15, 50-163.
Rossi, A., Cetrano, G., Pertile, R., Rabbi, L., Donisi, V., Grigoletti, L., Curtolo, C., Tansella, M., Thornicroft, G., & Amaddeo, F. (2012). Burnout, compassion fatigue, andcompassion satisfaction among staff in community-based mental health services.Psychiatry Research 200, 933–938.
Rower J.L. (2004). Behavioral outcomes of interpersonal aggression at work: A mediatedmodel. Doctoral thesis.
Rusli BN, Edimansyah BA, Naing L. (2008). Working conditions, self-perceived stress,anxiety, depression and quality of life: A structural equation modeling approach. BMC Public Health; 8(1), 48.
Saurabh Kr., Tiwari & Mishra, P.C.(2008). Work stress and Health as predictors oforganizational commitmen. Journal of the India Academy of Appliedpsychology,34(2), 267-279.
Selye,H. (1980). Guide to stress research (Vol. 1). New York: Van Nostre and Reinold.
Schaufeli, W.B; Leiter, M.P., & Maslach, C. (2008). Burnout: 35 Years of Research and Practice .Career Development International,14(3), 204-220.
Siegrist, J. (1996). Adverse health effects of high-effort/low-reward conditions. Journal of Occupational Health Psychology 1(1), 27-4.
Shirom, A, Melamed, S, Toker, S, Berliner, S, Shapira, I. (2005). Burnout and health review: current knowledge and future research directions. In: Hodgkinson, G, Ford, F. (Eds.), International Review of Industrial and Organizational Psychology. John Wiley &Sons, Chichester, 269–308.
Stansfeld S. A., & Candy B. (2006). Psychosocial work environment and mental health– a metaanalytic review. Scand J Work Environ Health, 32(6),443–462.
Tang, C. S., Au, W., Ralf, S., & Gerdamarie, S.(2001). Mental health outcomes of job stress among Chinese teachers: Role of stress resource factors and burnout. Journal ofOrganizational Behavior; 22(8), 887-901.
Utami, I., & Supriyadi.(2013). Flexible Working Arrangement and Stress ManagementTraning in Mitigating Auditor's Burnout: An Experimental Study. Accounting &Taxation, 5(1), 97-113.
Utami, I., & Nahartyo, E. (2013). The Effect of Type A Personality on Auditor Burnout: Evidence from Indonesia. Accounting & Taxation, 5(2) 89-102.
Veldhoven, M., Taris, T., Jong, J., & Broersen, S. (2005). The Relationship Between Work Characteristics and Employee Health and Well-Being: How Much Complexity Do We Really Need? International Journal of Stress Management, 12, 3-28.
Wang JL, Lesage A, Schmitz N, Drapeau A. (2008). The relationship between work stress and mental disorders in men and women: Findings from a population-based study. JEpidemiol Community Health; 62(1), 42-7.
پيوستها
Abstract
The pressures due to conflicts of interests, busy work periods, and the like, convert audit to a stressful job, such stresses have an impact on various aspects of the life and activities of auditors. For example, physical and mental health of the individual is threatened, his personal and family life is influenced, his social relations at workplace and out of it is weakened, motivation and energy for job activities is reduced, and eventually it leads to a weakening of job performance. Such implications for agencies and organizations are considered as a serious threat. However, few researches have been performed on the job situation of auditors in terms of the problems mentioned above. The purpose of this study was to evaluate the burnout, mental health and the relationship between these two variables in auditors, and compare it with the nurses (as a job on the basis of several studies clearly is a stressful job). For this purpose, during a survey research, hundreds auditors and hundreds nurses, respectively, of the Iranian Association of Certified Public Accountants, and Iranian Association of the nurses were selected, and two questionnaires of Burnout (Pines & Aronson), and public health (Goldenberg) were completed, data obtained by calculating the Pearson correlation coefficient, and t-test, was analyzed. The results showed that the relationship between burnout and mental health for the auditors and the nurses is significant and negative. But Analyzes did not reveal significant differences between the auditors and the nurses in Burnout and mental health. Although, traditionally, burnout is related to occupations such as nursing, which are related to health care and social support, but these results of study show that, Auditors are also equally at risk of burnout and mental problems caused by it. Therefore, the status of burnout and mental health of auditors is an important topic that should be of interest to managers and decision-making centers.
Keywords: burnout, mental health, auditors, nurses